یکشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۴
انقلاب پارادایمی معرفتی بر اساس مردم در حال شکل‌گیری است/ رهایی سوژه فلسطینی از قید و بند سوژه‌محوری

حماس، مردم‌محور است نه سوژه‌محور. برای همین نمی‌توان حماس را از مردم یا مردم را از حماس جدا کرد. این دو به شدت به هم پیوسته هستند. بنابراین اسرائیل مجبور است روی مردم کشتار کند.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حمیدرضا حافظی محمدمحسن راحمی: در ادامه پرونده جنگ غزه در آینه الهیات و اندیشه با ابراهیم فیاض، استاد مردم‌شناسی دانشگاه تهران، گفتگویی انجام دادیم. فیاض معتقد است اسرائیل دولتی یهودی بر اساس اومانیسم فلسفی است. اما از آنجایی که حماس، مردم‌محور است نه سوژه‌محور، نمی‌تواند شعار محو حماس را به سرانجام برساند. او می‌گوید تطور هویتی سوژه فلسطینی به جایی رسیده که او از قید و بند چپ‌روی و سوژه‌محوری رها شده و به خودآگاهی تاریخی از وضعیت خود رسیده و اولین بار در تاریخ است مردم فلسطین می‌دانند چه کسی هستند، چه می‌خواهند و آینده چه خواهد شد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه خواهید خواند.

آنچه امروز و بیش از ۷ دهه گذشته در فلسطین رخ داده است تا چه میزان ناشی از تقابل ریشه‌ای و تهاجم جهان اول و غرب به بنیان‌های شرقی و خاورمیانه است؟

فلسطین به لحاظ جغرافیایی در مرز اروپا و آسیا و به طور خاص در خاورمیانه یا آسیای غربی است. فلسطین همواره جغرافیای جنگ بین شرق و غرب بوده است. از دورۀ اسکندر مقدونی، بعد جنگ‌های صلیبی، بعد ناپلئون و در تاریخ معاصر در قرن بیستم و بیست و یکم هم همچنان جنگ ادامه دارد. هر زمانی غرب می‌خواست کاری کند به این جغرافیا حمله کرده است؛ یعنی به خاور نزدیک یا آسیای صغیر که جغرافیای ترکیه را هم شامل می‌شود. اسکندر هم از طریق ترکیه پا به این منطقه گذاشت.

همانطور که وقتی اضمحلال تمدنی در اروپا رخ داد، استعمارش نیز از آفریقا برداشته شد، الان هم که رفته‌رفته تمدن غرب در حال اضمحلال و عقب‌نشینی است، بساط خود را هم باید از این جغرافیا جمع کند.

بنابراین جنگی که الان وجود دارد، جنگ شرق و غرب است. قبل از این نیز جنگ اوکراین شروع شد. اگر دقت کنید، نصف‌النهار اوکراین و فلسطین تقریباً نزدیک به هم است. حتی جالب است که این نصف‌النهار، ترکیه را به ترکیۀ اروپایی و آسیایی تقسیم می‌کند. غالباً ترکیۀ اروپایی آباد و پیشرفته مثل استانبول است و ترکیۀ آسیایی که شرق ترکیه است و حتی شهرهای بزرگی مثل «غازی آنتپ» در آن وجود دارد که دومین شهر بزرگ ترکیه است اما تقریباً یک شهر وامانده است. حتی اسم آن را هم زیاد نمی‌شنوید ولی دومین جمعیت ترکیه در این شهر است و هویت آسیایی دارد.

نیچه در کتاب «انسانی‌ترین انسان»، غَربیت غرب را یهود می‌داند و می‌گوید بُعد غربی اروپا و غرب یهود است و بُعد شرقی آن، مسیحیت. به تمدن غرب هم تمدن یهودی-مسیحی می‌گویند. یعنی یهودیت اصل است و مسیحیت فرع است. با رنسانس اتفاقی که افتاد این بود که تفسیر یهودی از مسیحیت غالب و انجیل با تورات تفسیر شد. نتیجۀ این سنت یهودی-مسیحی هم در پروتستانتیسم خودش را نشان داد.

پروتستانتیسم مظهر غرب شد. یک بعد اقتصادی داشت که بر اساس اقتصاد بانک پا گرفت. کالوَن اعلام کرد که ربای عمومی اشکالی ندارد و آنچه محل اشکال است، ربای شخصی است. یعنی اگر بانک‌ها ربای عمومی بدهند و اقتصاد ربوی شکل بگیرد، مشکلی ندارد. اقتصاد پولی روی همین سیستم ربوی بنیان گذاشته شد. کلمه بانک هم یهودی است و اگر دقت کنید به کرانه باختری هم West Bank می‌گویند. بانک یک مقوله یهودی بوده که حضرت مسیح ناصری هم مبعوث شد که با همین رباخواری یهود بجنگد و در همین مسیر هم خواستند که او را شهید کنند که از نظر ما مسلمانان عروج پیدا کرد. کل بحث، فساد مالی معبد و هیکل سلیمان بود که خود معبد، مثل بانک ربا می‌داد. این از اقتصاد.

در بُعد دانشگاهی هم دانشگاه‌های مسیحی تبدیل به یهودی شد و این کار از رنسانس شروع شد و اولین کسی که تمام دانشگاه‌ها را یهودی کرد، ناپلئون بود. آکادمی‌ها علوم‌تجربی‌محور شدند، حتی جایی مثل آلمان مقاومت کرد که نمی‌خواهم وارد این بحث شوم. در نتیجه در بُعد معرفتی هم انسان به‌جای خدا نشست.

در یهودیسم، خدا هیچ‌کاره و انسان همه‌کاره است. در الهیات یهودی هست که یک شب تا صبح، یعقوب یا همان اسرائیل یا عزرائیل، با خدا کشتی گرفت و در نهایت، اسرائیل یا یعقوب خدا را مغلوب کرد. این در تورات است. حتی اگر به معنای استعاری هم بگیریم، باز به معنای اومانیسم است؛ یعنی انسان بر خدا غلبه می‌کند و این کار رخ می‌دهد. در قرآن بیان شده که «قالت الیهود یدالله مغلوله» یهود می‌گوید که خدا دست‌بسته است، یعنی دست انسان باز است. اینجاست که انسان، جای خدا نشست و اومانیسم به‌وجود آمد. این اومانیسم فلسفی که با مسیحیت قاطی می‌شود، اومانیسم عرفانی مسیحی را تولید می‌کند که در قالب فراماسونری در جهان تجلی می‌یابد.

یعنی تفسیر یهودی الهیات مسیحی تبدیل به اومانیسم عرفانی می‌شود و فراماسونری در کلام شما همان اومانیسم عرفان‌زده است؟

بله. اما اومانیسم فلسفی برای یهود است. به همین دلیل است که در قرآن گفته شده یهودیان «مغضوب علیه» هستند و «الضالین» مسیحیان هستند. یعنی یهودِ موردِ غضب قرار گرفته، باعث انحراف در مسیحیان شد و آن‌ها را گمراه کرد. در سوره حمد مراد از مغضوب، یهود و مراد از الضالین هم مسیحیان هستند. آن‌ها با اومانیسم فلسفی شروع کردند و انسان را به صورت جدی به‌جای خدا نشاندند، سپس همین را وارد مذهب مسیحیت عرفانی کردند و اومانیسم عرفانی پدید آوردند و این اومانیسم عرفانی، همان روشنفکران معبد یا فراماسونری است.

آخرین حرکتی که یهود در قرن بیستم کرد این بود که دولتی یهودی را بر اساس اومانیسم فلسفی در فلسطین ایجاد کرد. بر اساس همین هم عقیده دارند از نیل تا فرات، جغرافیای یهود باید شکل بگیرد. بر این اساس کشورها باید تسخیر می‌شدند و دولت یهود بر اساس اومانیسم فلسفی بنا می‌شد. اینجاست که باید مسلمانان کشته می‌شدند؛ بنابراین نسل‌کشی از ابتدای شکل‌گیری این دولت ضمیمه‌ی آن بوده است. اصلاً جنایت جنگی در یهود معنا ندارد. آن چیزی که وجود دارد نسل‌کشی است و علنی هم این را اعلام می‌کنند. طبق اعتقاد این‌ها باید نسل مسیحیان و مسلمانان از فلسطین خارج شوند و به همین خاطر می‌بینید که هم مسجد و هم کلیسا را بمباران می‌کنند تا این منطقه کاملاً یهودی شود. جالب است نتانیاهو در این چند سالی که آمد به جای لفظ دولت اسرائیل از دولت یهود استفاده می‌کرد که ناظر به سویه‌های قومی است! یعنی دولت مذهبی اسرائیل هم تبدیل به یهودیسم و دولت قومی شد.

آنچه در دنیا رخ داده و باعث شده این‌ها اینقدر مشکل پیدا کنند این است که مقولۀ «مردم» دارد به جای «انسان» مطرح می‌شود. مبنای معرفتی مردم بر اساس تفاهم و میان‌ذهنیت است. فلسفه از همان کانت، که من به او شیطان غرب می‌گویم، همان سوژه و اُبژه است. سوژه یهودیان هستند. این را قرآن بارها بیان کرده که یهودیان خود را سوژه می‌دانند و مردم عادی را ابژه می‌دانند. در آیه ۶ سوره جمعه در قرآن آمده که این‌ها خودشان را اولیاالله می‌دانند و بقیه مردم را حساب نمی‌کنند: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» بگو: ای جماعت یهود، اگر پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدایید نه مردم دیگر، پس تمنّای مرگ کنید اگر راست می‌گویید.»

قرآن همچنین اُمّی بودن پیامبر و مسلمانان را در مقابل اهل کتاب که منظور یهود است، مطرح کرده است. یعنی یهودیان گفتند ما اهل کتاب و باسواد هستیم، دیگران امی و بی‌سواد هستند. قرآن این تفکیک را پذیرفته و بعد می‌گوید شما نابه‌کار هستید. قرآن می‌گوید اتفاقاً آینده و دین برای همین رسول اُمّی است.

سیستم قرآن بر اساس «ناس» بنا شده است، نه «انسان». بعداً یک انحراف بزرگی در تاریخ توسط یهودیت در اسلام ایجاد شد که انسان به جای مردم قرار گرفت. از آن زمان به جای «امت و امامت» مقولۀ «انسان کامل» مطرح شد. یعنی به جای امام (ع)، انسان کامل قرار گرفت. در حالی که «انسان» در قرآن به شدت مغضوب است. «منوع»، «کفور»، «جهول»، «ظلوم» و … تعابیری است که قرآن برای انسان به کار می‌برد. «ناس» است که در قرآن محور اصلی است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا». یعنی خطاب قرآن، روی ناس است چون فطرت برای ناس است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» اما متاسفانه یک انحراف ایجاد کردند و گفتند «فطر الانسان علیها»! انسان را جای مردم قرار دادند.

با اینکه قرآن می‌گوید «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» نه «فطر الانسان علیها»؛ در ادبیات شیعی و سنی این اقدام انجام شد و این انحراف را یهود ایجاد کرد. با همین سیستم، اومانیسم فلسفی را هم در شیعه آوردند و هم در سنی. این در فلسطین هم وجود دارد. با آوردن انسان کامل و اومانیسم عرفانی و اومانیسم فلسفی، جهان اسلام را تسلیم یهودیسم کردند. حکومت پهلوی هم بعد از مشروطه بر اساس بهائیت و فراماسونری بنیان گذاشته شد. حکومت پهلوی دو رکن داشت که یک رکن آن فراماسونری در بُعد روشنفکری است و در بُعد مذهبی هم بهائیت است.

این ساختاری است که درست شد. انقلاب اسلامی که وسط آمد، هم اومانیسم عرفانی و هم اومانیسم فلسفی پرید. یکباره این معرفت‌شناسی جهان مورد تخطئه واقع شد. بزرگترین عنوان انقلاب اسلامی، مردم بود و امام (ره) گفت «امامت امت». امام (ره) در پیام خود بعد از رأی مثبت مردم به جمهوری اسلامی، ۱۲ فروردین را روز «امامت امت» نامید. خیلی عجیب است. یعنی امت، امامت می‌کند و این جمهوریت است. این جمهوری اسلامی و مردم‌محوری است. نگاه امام تابع آیت‌الله شاه‌آبادی است که تمام تئوری ایشان بر اساس فطرت و مردم است. امام در کتاب چهل حدیث و آقای شاه‌آبادی هم در «شذرات المعارف» این بحث‌ها را بیان می‌کنند. به همین دلیل هم ایشان آن شرکت اقتصادی را تأسیس کرد که یک نوسازی اقتصادی را شروع کند. نقد آیت‌الله شاه‌آبادی بر نوسازی غربی و جهان اسلامی عمیقاً در شذرات المعارف بحث شده است. به نظر من ایشان ماکس وبر ایران و جهان اسلام است. آن وقت ایشان استاد امام است که امام هم بر اساس فطرت، مبنای جمهوریت را می‌گذارد و انقلاب اسلامی بر اساس جمهوریت شکل می‌گیرد. امام همواره از مردم حرف می‌زند و می‌گوید میزان، رأی مردم است. جنگ هم که شروع می‌شود و یک امر تخصصی است باز با حضور مردم سامان می‌یابد. الان می‌گوییم سپاه پاسداران اما همین سپاه ابتدا «بسیج مردمی» نام داشت. در سوسنگرد و هویزه که ما بودیم نیروهای مردمی آمده بودند و در شهرها ایستگاه و مقر زده بودند؛ مقر کازرونی‌ها، مقر تبریزی‌ها و … نیروهای مردمی در این مقرها مستقر بودند و بعد بسیج مردمی شدند و در نهایت بسیج سپاه پاسداران تشکیل شد. اما اول نیروهای مردمی بود و با همین نیروها فتح‌المبین و بیت‌المقدس شکل گرفت و بعداً بسیج سپاه پاسداران شد. یعنی جنگ هم مردمی اداره شد.

اما نوسازی بعد از جنگ دیگر مردمی نبود و نوسازی هاشمی، امریکایی و یهودی و بر اساس سوژه و ابژه و بر اساس نوسازی غربیِ متمرکز و آمرانه بود. انحراف از اینجا شروع شد در نتیجه ما دچار غرب‌گرایی و بحران‌هایی شدیم که تا الان هم ادامه دارد. بخاطر اینکه نوسازی ما نوسازی مردمی و جمهوری و انقلاب اسلامی نبود.

روزی که فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها پیش امام آمدند ایشان گفت باید نهضت‌های مردمی تشکیل شود. آن داستان عرفاتِ سوژه‌محور و سازمانِ آزادی‌بخشی که یک رهبر ایدئولوگ بالای سرش باشد و بقیه مطاع باشد از بین رفت! این تئوری شکست خورد و الان همان تشکیلات خودگردانی که در کرانه باختری قرار دارد هم ضد مردم فلسطین است و هیچ فایده‌ای ندارد. اینها سوژه هستند. کاخ چند میلیون دلاری محمود عباس در رام‌الله را ببینید. او مامور امنیتی اسرائیل برای کنترل فلسطینی‌ها در کرانه باختری است.

الان حماس، نیروی مردمی هستند و روز به روز هم مردمی‌تر می‌شوند. حماس مردم‌محور است نه سوژه‌محور. برای همین نمی‌توان حماس را از مردم یا مردم را از حماس جدا کرد. این دو به شدت به هم پیوسته هستند. بنابراین اسرائیل مجبور است روی مردم کشتار کند چون حماس برای مردم است، حماس از مردم است. در وسط زندگی مردم است و مردم با این همه شهید هیچ وقت حماس را رها نمی‌کنند.

یعنی سوژه‌ای که آنجا شکل گرفته سوژه فردی نیست بلکه سوژه جمعی در قالب «مردم» است و مقاومت نیز در قالب همان شکل گرفته است.

این سوژه بر اساس میان‌ذهنیت، تفاهم و مفاهمه شکل گرفته است. یعنی حماس، نیرویی بالای سر مردم نیست. به شدت حماس و مردم یکی هستند و نمی‌شود آن‌ها را نابود کرد. هر چه اسرائیل می‌گوید تخلیه کنید وگرنه می‌زنم و می‌کشم اما بیمارستان را تخلیه نکردند و مردم ایستادند تا شهید شدند. از کوچک تا بزرگ، از زن و مرد و پیرمرد همه کشته می‌شوند. موج اسلام‌گرایی هم در جهان به شدت اوج گرفته است. بخاطر حماس تمام جهان می‌گویند راه نجات اسلام است؛ یعنی در برابر سرمایه‌داری جنایتکار و فاسد و غیراخلاقی، الان اسلام مطرح می‌شود. در تمام جهان و حتی در آمریکا، شروع شده که جوانان می‌گویند تنها راه نجات و سعادت اسلام است. برای چه؟ برای اینکه می‌گویند حماس برای چه اینطور شهید می‌دهد و برای چه مردم زیر بمباران ماندند و صدایشان درنمی‌آید؟ این قصه‌ها در غرب شروع شده است. قبلاً کمونیسم در مقابل سرمایه‌داری جهانی بود که خیلی اخلاقی هم نبود و بر اساس دیکتاتوری و کشتار بود. الان این در حال تمام شدن است. الان اسلام در یک پهنۀ جهانی، آن هم اسلام با تفسیر ایرانی که بر اساس «امت و امامت» است، فراگیر می‌شود.

امت و امامت از حضرت ابراهیم (ع) شروع شده است و این طبق قرآن است. حضرت ابراهیم هم امت است و هم امامت. امت هم زمان هست. این یک بحث عمیق فلسفی دارد که قبلاً با شما در رابطه با آن در خبرگزاری تسنیم گفت‌وگو کرده‌ایم. یعنی امت، امامت، زمان و سنت یکی هستند. یعنی آن چارچوب معرفتی که هگل در آن گیر کرده بود و می‌خواست آن را درست کند، با اندیشه اسلامی درست شد. آن بیگانگی هم به وجود نمی‌آید. چون بر اساس امت و امامت و زمان و سنت بنا می‌شود. آن اتفاقی که الان افتاده است این است. امت در بُعد اجتماعی «ناس» می‌شود. حالا در فلسطین چه شده است؟ در فلسطین انسان‌محوری و سازمان آزادی‌بخش و سوژه‌محوری دیگر تمام شده است.

اگر بخواهیم تطورات سوژه فلسطینی را در این ۷۰ سال بررسی کنیم چه روندی طی شده است؟

سازمان آزادی‌بخش و دیگر سازمان‌های فلسطینی، چپ و مارکسیست‌زده و سوژه‌محور در قالب ساختار رهبر / سازمان بودند. الان چه شده است؟ الان برعکس شده است. از این قید و بندها رها شده‌اند. رهبر حماس از مردم است. زن و بچه حماس بین مردم است و الان همه شهید دادند. یعنی دیگر مردم و رزمنده و سازمان چند مورد نیست بلکه یک چیز هستند و محور اساسی آن به امت و امامت می‌رسد. اولین بار است که مردم فلسطین خودآگاهی پیدا کردند. البته در جهان هم شروع شده است. آن چیزی که به شدت مردم‌نگاری در جهان را شکل می‌دهد شبکه‌های اجتماعی است. صنعت دیجیتال که آمد، به جای اینکه دیگر رادیو و تلویزیون باشد و گوینده اصل باشد و مردم شنونده و فرع باشند، ماجرا برعکس شد. الان کلاً مردم وسط هستند و اصالت با مخاطب است. دیگر اصالت با فرستنده نیست بلکه اصالت با گیرنده و مخاطب است. در مباحث ارتباطاتی می‌گویند اصلْ مردم، گیرنده و مخاطب است. صنعت دیجیتال ارتباطات را دوسویه کرد و به همین جهت، محور و مخاطب مردم شد و مردم‌گرایی در جهان شکل گرفته است جهان دارد به سرعت به فطرت برمی‌گردد.

در جریان همین جنگ غزه در توئیتر و اینستاگرام ارتباط بین کاربران ملیت‌های مختلف با همدیگر و با صفحات مربوط به فلسطین بسیار قابل توجه بود و شبکه ارتباطی حول فلسطین به شدت گسترده و تقویت شده است.

در جریان جهانی مردمی، در تمامی کشورها رسانه‌های سوژه‌محور مثل رادیو و تلویزیون شکست خوردند و شبکه‌های اجتماعی پیروز شدند. الان به واسطۀ شبکه‌های اجتماعی مردم در خیابان هستند. اینکه فرانسه خود را کشت که کسی در خیابان نیاید ولی چنین بحرانی برای فرانسه پیش آمد بخاطر شبکه‌های اجتماعی بود. آن سوژه‌محوری شکست خورده است. شبکه‌های رادیو و تلویزیونی که یکسویه بود دیگر تمام شد. الان در کل جهان مردم و رسانه‌های اجتماعی در مقابل رسانه‌های نخبگانی و سوژه‌محوری قرار گرفته‌اند.

در انقلاب معرفتی و پارادایمی که در علوم انسانی رخ می‌دهد و در علوم تجربی نیز وجود دارد، مردم‌محوری جای علوم‌انسانی می‌نشیند؛ یعنی علوم مردمی جای علوم انسانی قرار می‌گیرد. به همین دلیل رشته مردم‌شناسی به جای ارتباطات و به جای جامعه‌شناسی رشته اساسی در جهان است. انقلاب معرفتی در دانشگاه‌ها و در دین در حال به‌وجود آمدن است. دیگر دینِ پاپ‌محور اهمیتی ندارد و مسیحیت مردمی در حال به وجود آمدن است.

بنابراین در نتیجه آن یهودیسم که بر اساس اومانیسم فلسفی بنا شد و کل علوم انسانی غرب را شکل داده متلاشی خواهد شد و به فطرت برخواهد گشت. آن هم فطرتی که بر اساس یک نوع مردم‌محوری است. نتیجه در بعد دانشی چه می‌شود؟ حکمت جای فلسفۀ سوژه‌محور را می‌گیرد که همان یهودیسم است. یهودیسم معرفتی شد فلسفه و اتفاقاً باعث بیشترین جنگ‌ها شد. جنگ جهانی اول و دوم بر اساس همین سوژه‌محوری شکل گرفت. بعد از جنگ هم خواستند تا در پروژۀ جهانی‌شدن آن را پیش ببرند که شکست خوردند. الان دیگر کسی از جهانی شدن هم حرف نمی‌زند. این خود نکته جالبی است.

فلسفه‌ای که باعث جنگ جهانی اول و دوم شد و این همه کشت و کشتار و جنگ ویتنام و بقیه را به‌وجود آورد، مبتنی بر سوژه‌محوری بود و نتیجه‌اش هم شد پست مدرنیسم. من قبلاً هم گفته‌ام که این قصه پست‌مدرنیسم موقت است. پست‌مدرن مسیر است. غرب بر اساس حکمت بنا خواهد شد و اساس حکمت هم عقل عملی است که برای مردم است و به آن میان‌ذهنیت می‌گوییم.

الان به خصوص در آلمان که مرکز توسعه فلسفه است، محور بر اساس مردم شکل می‌گیرد. مردم بلافاصله به جغرافیا برمی‌گردندند. فلسطینی‌ها برای همین سرزمین فلسطین هستند و به همین جغرافیا برمی‌گردند. آنها دارند در خانه خود کشته می‌شوند. اسرائیلی‌ها که برای آنجا نیستند، آنها از آن طرف دنیا آمدند و همه‌شان چند پاسپورتی هستند. یعنی قرار نبوده در اسرائیل بمانند. اینجا آمدند تا مقری برای پول درآوردن باشد و از نیل تا فرات دولت یهود جهانی را با بانک جهانی خود ایجاد کنند. اساساً جهانی شدن تز یهود بود که با محوریت بانک‌های یهودی و اسرائیل قرار بود از نیل تا فرات را تصرف کند. الان بازی درآوردند که مسیح موعود به اسرائیل برمی‌گردد. البته مسیح به فلسطین بازمی‌گردد اما طبق معارف شیعه بعد از ظهور امام زمان (عج) که ایشان از یمن به مکه می‌آید، پس از آن وارد عراق و سوریه و بعد وارد فلسطین می‌شود. آنجاست که مسیح هم هبوط می‌کند و به ایشان می‌پیوندد و بعد غربی‌ها و مسیحی‌ها را به پشتیبانی از امام زمان (ع) دعوت می‌کند. بعد غربی‌ها زیر بار حضرت مسیح نمی‌روند و جنگ امام زمان (ع) با غربی‌ها در مدیترانه شروع می‌شود. طبق احادیث ما اینطور است.

یعنی جنگ امام زمان (ع) با غربی‌ها بعد از هبوط مسیح و زیر بار نرفتن غربی‌ها سبب جنگ می‌شود. نهایتاً غربی‌ها هم شکست می‌خوردند و امام زمان (ع) مسلط می‌شوند. مردم فلسطین مردمی هستند که خودآگاهی تاریخی نسبت به کشور و جغرافیای خود پیدا کردند و این اولین بار است که در تاریخ رخ می‌دهد. قبلاً همه ادای غربی یا شرقی داشتند مثل یاسر عرفات؛ اما الان به هویت قومی و مردمی و کشور و جغرافیای خود رسیده‌اند.

به نظر می‌رسد این واقعیتی که در فلسطین شکل گرفته هم خودش یک میانجی ارتباطی میان انسان فلسطینی با تجربه تاریخی خود است. همچنین به میانجی فلسطین، انسان مسلمان هم فهم جدیدی از خود پیدا کرده است و انسان غیرمسلمان به میانجی فلسطین به دیدار انسانیت رفته است. در واقع فلسطین یک واسطه ارتباطی شده که هویت اجتماعی را حول خودش شکل داده است.

موقعی که مردم به‌وجود آید بلافاصله بعد از آن فرهنگ به وجود می‌آید. فرهنگی که بر اساس سبک زندگی اسلامیِ آسیای غربی است. این در مقابل سبک کاملاً غربیِ زندگیِ اسرائیلی است. آن‌ها از غرب آمدند و سبک زندگی آن‌ها مدل غربی‌هاست؛ مثل همجنس‌گرایی و بقیه. اسرائیل یک کشور غربی و پایگاه آن‌ها در آسیاست. اما الان در فلسطین خودآگاهی مردمی، فرهنگی و قومی ایجاد شده است که به آن روان‌شناسی یا حافظه قومی گفته می‌شود.

اسرائیل با منطقه بیگانه است. جریانی که داخل اسرائیل ضد نتانیاهو درست شده می‌گوید می‌خواهیم اینجا زندگی کنیم و یک فرهنگ اسرائیلی و غیرغربی داشته باشیم. جریانی که ضد نتانیاهو و مبتنی بر بنیادگرایی است و تظاهرات هم می‌کنند می‌گویند ما می‌خواهیم در خاورمیانه بمانیم و حالت اسرائیل، غربی نباشد. این جنگ در خود اسرائیل هم شروع شده است. در بین اسرائیل هم جنگ، همین است. انگار دعوا بین دو اسرائیل غربی و اسرائیل آسیایی است که می‌گوید با فلسطین صلح کنیم که البته این خیال‌پردازی است و اینها خودشان غاصب هستند سر چه چیزی می‌خواهند صلح کنند.

تجاوز اسرائیل در دفاع از خود نیست، بلکه دفاع از اشغالگری است. اینجا طبق اسناد سازمان ملل متحد اشغال شده است. طبق قطعنامه‌های سازمان ملل متحد اینجا سرزمین اشغالی است و همه این را می‌گویند. اینها در این سرزمین اشغالی جنایت کردند و مردم بومی فلسطین کاملاً از نظر حقوق بین‌الملل حق دارند به اسرائیلی‌ها حمله کنند و آن‌ها را بکشند چون اشغالگری کردند. حتی اگر بگویند آن زمین‌ها را خریده‌ایم، بقیه اراضی را غصب کرده‌اند و صاحبان آن را کشته‌اند و یا کوچ داده‌اند. بنابراین الان حق فلسطینی‌هاست که به آنها هجوم ببرند و آنها را بکشند که طبق قوانین بین‌الملل است. پس تجاوز اسرائیل دفاع از خود نیست. بنابراین مردمی در سرزمینی با جغرافیا و فرهنگ خاصی زندگی می‌کنند، اینها از غرب آمدند و می‌خواهند اینجا را غربی کنند پس متجاوز و اشغالگرند.

در مصاحبه‌ای که پیشتر با شما داشتم روی علت التفات هگل به ناپلئون بحثی را طرح کردید که او به عنوان نماینده انقلاب فرانسه، جغرافیای سیاسی انقلاب فرانسه را بسط می‌دهد. گفتید هگل ناپلئون را به عنوان یک متفکر حماسی قلمداد می‌کرد و از این زاویه به او توجه کرده است. سپس وارد بحث «حاج قاسم» شدید. به نظر می‌رسد در سوژه‌ای که شکل گرفته است و مردمی که مختصات خود را پیدا کرده‌اند، از آن سو انگار سلیمانی هم دارد تکثیر می‌شود. فیگور آن را هم به‌خصوص در قامت «محمد ضیف» دیدیم. و انگار همان کارکرد بسط جغرافیا اینجا هم دارد شکل می‌گیرد.

در مصاحبه‌ای که بعد از شهادت حاج قاسم انجام دادم و در روزنامه فرهیختگان چاپ شد گفتم شهادت او تبدیل به ساختار می‌شود. شهادت حاج قاسم به عنوان یک قهرمان تبدیل به ساختار اجتماعی در کل خاورمیانه خواهد شد. یعنی همه حاج قاسم می‌شویم؛ سنی و شیعه فرقی نمی‌کند. حتی در عالم، کمونیست‌های امریکای لاتین هم به جای چه‌گوارا، حاج قاسم قرار می‌گیرد. حاج قاسم انگار روحی که در کل جهان اهل سنت و اهل تشیع حلول کرده است به طور زنده دارد کار می‌کند. روح حاج قاسم تقسیم و تکثیر شد و وارد همه روح‌ها شد. در عالم مسیحیت هم همینطور است. من ندیدم یک مسیحی جلوی مجسمه چه‌گوارا صلیب بکشد و به آن تعظیم کند ولی برای حاج قاسم این کار را کردند. یعنی حاج قاسمی که مقابل یهودیسم جهانی و شعبه داعشی آن ایستاد، الان مورد دعای مسیحی‌هاست. چون داعش بر اساس اومانیسم عرفانی بنا شده بود. داعش اومانیسم عرفانی را تبدیل به اومانیسم فقهی کرده بود و به کشت و کشتار مردم مسلمان می‌پرداخت.

آقای سیدعلی خمینی چند روز پیش صحبتی کرده بود و می‌گفت صهیونیست‌ها داعش یهودیان هستند.

برعکس است. یهود بود. اینطور نیست. اتفاقاً خود یهودیسم است. داعش است که تفسیر یهودی اسلام بود که کشت و کشتار کرد. مثلاً اردوغان را نگاه کنید. آیا خائن‌تر از او و اسرائیلی‌تر از اردوغان می‌تواند برای جهان اسلام باشد؟ اگر کمونیست‌ها و چپ‌ها در ترکیه رای آورده بودند وضع فلسطین خیلی بهتر از آن بود که اردوغان در قدرت است. بیشترین سوخت اسرائیل را چه کشوری تأمین می‌کند؟ ۸۰ درصد سوخت اسرائیل در میدان جنگ را اردوغان تأمین می‌کند. بیشترین مواد غذایی اسرائیل را اردوغان تأمین می‌کند. رهبری هم که اشاره کردند منظورشان ترکیه و اردوغان بود. اینها ساختار یهودی هستند.

پس در واقع حاج قاسم دارد تکثیر می‌شود؟

بله. حاج قاسم تبدیل به ساختار اجتماعی و ساختار سیاسی شد. اولین بار است که در تاریخ، مردم فلسطین می‌دانند چه کسی هستند، چه می‌خواهند و آینده چه خواهد شد. این آگاهی و اراده آینده را رقم خواهد زد. این انقلاب پارادایمی در علوم انسانی هم رخ می‌دهد. به جای علوم انسانی، علوم مردمی خواهد آمد و هوش مصنوعی این را روز به روز بسط می‌دهد.

اینها هم شکست می‌خورند، در این شک نکنید. الان فلسطین همواره می‌گوید کلنا حاج قاسم؛ واقعاً این است. حاج قاسم بُرد و این‌ها هم این جنگ را خواهند برد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط