یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۹
پدیدارهای اخلاقی به زندگی معنا می‌بخشند

مترجم کتاب «تمهیدی بر پدیدارشناسی اخلاق؛ مقالاتی درباره پدیدارشناسی اخلاق در فلسفه تحلیلی معاصر» معتقد است که پدیدارهای اخلاقی به زندگی انسان‌ها معنای می‌بخشند.-

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)‌‌،‌ «تمهیدی بر پدیدارشناسی اخلاق؛ مقالاتی درباره پدیدارشناسی اخلاق در فلسفه تحلیلی معاصر» ‌عنوان کتابی است که به‌تازگی از سوی انتشارات ققنوس،‌ نخستین نشر خود را تجربه می‌کند.
در این اثر که ترجمه‌ای است از مریم خدادادی،‌ مباحث مختلف درباره پدیدارشناسی اخلاق از دیدگاه‌های مختلف صاحب‌نظران این حوزه ارایه شده است که از جمله آن‌ها می‌توان به مولفه‌هایی نظیر پدیدارشناسی اخلاق و نظریه اخلاقی،‌ تفکر کردن در مقابل تصمیم گرفتن، حوزه‌های حکم اخلاقی،‌ حجیت هنجاری و‌ پدیدارشناسی اخلاق احساس‌گرا در مقابل عقل‌گرا اشاره کرد.

این کتاب با پیشگفتاری از مارک تیمنس شروع می‌شود. تیمنس‌ در پیشگفتار خود در این اثر چنین آورده است: «پدیدارشناسی اخلاق بررسی حالات ذهنی بالفعل دارای محتوای اخلاقی است که از طریق درون‌نگری قابل دسترسی‌اند. همچنین اصطلاح پدیدارشناسی اخلاق عنوان فلسفه اخلاقی است که در سنت پدیدارشناختی بدان پرداخته می‌شود، ‌سنتی که با هوسرل آغاز شد و با فیلسوفانی همچون مارکس شلر،‌ادامه یافت.»

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،‌ به انگیزه ترجمه و انتشار این کتاب از سوی انتشارات ققنوس و بررسی مباحث پیرامون پدیدارشناسی اخلاق،‌ با مریم خدادادی، مترجم این کتاب به گفت‌وگو نشسته است ‌که حاصل آن را می‌خوانید.

تمهیدی بر پدیدارشناسی اخلاق،‌ بخشی از عنوان اصلی کتابی است که شما ترجمه کرده‌اید. ‌اساسا این مولفه در گستره فلسفی چه جایگاهی را به خود اختصاص می‌دهد؟

یكی از مسایل فلسفی اولیه به رابطه میان واقعیت‌ها و ارزش‌ها مربوط است. ابزار اولیه ما برای بررسی واقعیت‌ها علم است. علم می‌كوشد از نحوه وجود جهان پرده بردارد و ما امروزه مطمئنیم كه علم توانایی كلی انجام دادن این كار را دارد؛ هرچند هنوز بسیاری از امور درباره جهان تبیین نشده‌اند اما فهم معقولی از این‌كه یك تبیین همه‌جانبه چگونه است، داریم.
همچنین حوزه‌ای وجود دارد كه در آن پیشرفت علمی یعنی ماهیت تجربه آگاهانه محدودتر است. در این حوزه با وجود آن‌که پژوهش‌های روانشناختی و نوروفیزیولوژیك، معرفت ما را به آگاهی به‌طور چشمگیری افزایش داده‌اند اما به معنایی وسیع، علم در نهایت فهم ما را از آگاهی تنها به صورت حاشیه‌ای گسترش داده است.

در واقع، علم با روش‌های سوم‌شخص و ابجکتیو فقط می‌تواند مطالبی را درباره جنبه‌های مكانیكی آگاهی بگوید، نه جنبه‌های تجربی آن. مسلماً این بدان معناست كه علم فقط می‌تواند آن‌چه را آگاهی انجام می‌دهد، تبیین كند، نه آنچه را آگاهی هست.

بنابراین، برای فهم چیستی آگاهی باید از نوعی روش دستیابی اول‌شخص و سابجكتیو به آگاهی خود استفاده كنیم. بررسی اول‌شخص تجربه آگاهانه یا به عبارت دیگر، بررسی احساس درونی تجربه آگاهانه را غالباً پدیدارشناسی نامیده می‌شود. 

و در این حوزه ابزار اولیه برای بررسی قلمرو ارزش‌ها همان فلسفه اخلاق است؟

بله،‌ فلسفه اخلاق به‌طور سنتی به دو زیربخش مهم تقسیم می‌شود؛ اخلاق هنجاری و فرااخلاق. این تقسیم‌بندی به بیانی کاملاً خام از این قرار است که چه چیزهایی خوب هستند (اخلاق هنجاری) و معنای خوب بودن یك چیز چیست (فرااخلاق). هر دوی آن‌ها به تحقیقاتی درباره روانشناسی عامل‌ها و ارزش‌های شخصی آن‌ها یعنی به روانشناسی اخلاق منجر شده‌اند.

روانشناسی اخلاق می‌کوشد تا كشف كند حالات ذهنی با بار اخلاقی، چه كاركردی را در ساختار ذهنی عامل دارند، نه این‌كه عامل اخلاقی برای از سر گذراندن این حالات، چه كیفیتی را تجربه می‌كند چون این محدودیت، شبیه همان محدودیتی است كه در رابطه با بررسی علمی آگاهی به عنوان بخشی از بررسی فراگیر قلمروی واقعیت‌ها‌ با آن روبه‌رو بوده‌ایم.‌ از این رو، بررسی ما از قلمروی ارزش‌ها باید مكمل پدیدارشناختی خود را به‌دست آورد، یعنی بررسی اول‌شخصِ جنبه تجربی حیات اخلاقی ما كه پدیدارشناسی اخلاق خواهد بود. در واقع، پدیدارشناسی اخلاق جنبه تجربی حالات و فرایندهای ذهنی دارای بار اخلاقی را در خدمت فلسفه اخلاق و روانشناسی اخلاق بررسی می‌كند. بنابراین، تجربه‌های روزمره زندگی ما مملو از انواع گوناگون پدیدارهای اخلاقی است؛ پدیدارهایی همچون «درست یا نادرست به نظر رسیدن» و «خوب یا بد احساس شدن». در واقع، پدیدارهای اخلاقی نقشی بسیار مهم در زندگی ما دارند، به زندگی معنا می‌بخشند و کم‌وبیش مشخص می‌کنند که زندگی برای فرد چقدر خوب است.‌ بنابراین بررسی چیستی، ساختار و مؤلفه‌های تجربه‌ها یا پدیدارهای اخلاقی، «پدیدارشناسی اخلاق» نام دارد.

آیا پدیدارشناسی اخلاق ریشه در سنت فلسفی یا همان سنت فلسفی پدیدارشناسی دارد؟

بله.

هوسرل نخستین اندیشمندی است که سنت فلسفی پدیدارشناسی را مطرح کرد. مباحث او بیشتر متمرکز بر چه مباحثی است؟

هوسرل از ساختار همه پدیدارها و تجربه‌های اول‌شخص ما از جمله تجربه‌های اخلاقی بحث کرده است اما بحث او درباره تجربه‌های اخلاقی محدود و پراکنده است.

بعد از هوسرل چه کسانی این مفهوم را بسط دادند؟

ماکس شلر. او نخستین کسی است که به‌ تفصیل به پدیدارشناسی اخلاق پرداخته است. همچنین ایمانوئل لویناس، یکی دیگر از پدیدارشناسان قرن بیستم نیز پدیدارشناسی اخلاق را براساس تجربه ما از «دیگری» صورت‌بندی کرده است. به نظر او، اخلاق از جایی آغاز می‌شود که ما حضور دیگری را در آگاهی خود تجربه می‌کنیم. همچنین در سال 1955 موریس ماندلباوم، فیلسوفی آمریکایی با گرایشی تحلیلی کتابی را با عنوان پدیدارشناسی تجربه اخلاقی منتشر کرد. او در این کتاب صورت‌بندی و دسته‌بندی نسبتاً جامع، تحلیلی و روشنی را از پدیدارهای اخلاقی و به‌ویژه احکام اخلاقی ارایه داد.

متأسفانه از آن‌جا که در جریان انتشار این کتاب، فضای فلسفی غالب پذیرای چنین مباحثی نبود، ادبیات گسترده‌ای درباره مباحث این کتاب شکل نگرفت تا این‌که در سال‌های اخیر (تقریباً از سال 2005) برخی از فیلسوفان تحلیلی معاصر به این کتاب اقبال نشان دادند و بر مبنای آن، مباحثی تحلیلی را درباره پدیدارشناسی اخلاق مطرح کردند.‌ آن‌ها با اشاره به پدیدارشناسی در سنت تحلیلی به سراغ نظراتی می‌روند که به بسط مبانی نظری پدیدارشناسی اخلاق مانند چیستی، حیطه و چگونگی امكان آن ‌پرداخته‌اند و به تلاش‌ها و بحث‌های کم‌سابقه اما بسیار جدی‌ اشاره کرده‌اند که در دهه اخیر برای صورت‌بندی مبانی پدیدارشناسی اخلاق در سنت تحلیلی انجام گرفته است.

پدیدارشناسی یک روش است نه یک نظریه!‌ این مولفه چه مفهومی را بیان می‌کند؟

والتر سینت‌ـ‌آرمسترانگ مقاله خودش را با تعریفی از پدیدارشناسی آغاز می‌کند. او می‌گوید که پدیدارشناسی یک نظریه نیست، بلکه یک روش است. این روش ساده است؛ پدیده‌ها را توصیف کن! به بیان دقیق‌تر، تجربه خود را درون‌نگری کن و سپس کیفیت داشتن انواعی از تجربه را توصیف کن. این در حالی است ‌که درباره این موضوع بی‌طرف می‌مانی که آیا چنین تجربه‌هایی با چیزی بیرونی‌ مطابق‌اند و آن‌ها را به دقت منعکس می‌کنند یا این‌که از تنوعات خیالی می‌توان برای آزمودن ذات انواع تجربه استفاده کرد.
فیلسوفان از توصیفات پدیدارشناختی چگونه بهره می‌برند؟

فیلسوفان می‌کوشند نکاتی فلسفی‌ را از این توصیفات پدیدارشناختی بیرون بکشند. هوسرل این روش را ابداع کرد و جزییات بسیاری را به آن افزود. فیلسوفان دیگر نیز هنگامی که روش‌های کاملاً متفاوتی را به‌کار می‌گیرند، ادعا می‌کنند که کار پدیدارشناسی انجام می‌دهند. این روش به انواعی از موضوعات محدود است. برای داشتن پدیدارشناسی چیزی، آن چیز باید دست‌کم تاحدودی ذهنی باشد. در واقع، آن چیز باید کاملاً ذهنی باشد. از آن‌جا که پدیدارشناسی، مربوط به امور ذهنی است، پدیدارشناسی امور اخلاقی تنها در صورتی ممکن است وجود داشته باشد که امور اخلاقی، ذهنی باشند.

پس عقل در پدیدارشناسی اخلاق چه نقشی دارد؟

بیشتر طرفداران پدیدارشناسی اخلاق، این پدیدارشناسی را احساسی می‌دانند نه عقلی. به این معنا که ما به‌صورت ادراکی و حسی ویژگی‌های اخلاقی را تجربه می‌کنیم. اما ممکن است اولاً برای درک فکری و عقلانی هم قائل به پدیدارشناسی باشد و ثانیاً ویژگی‌های اخلاقی نیز در این دامنه قرار داده شوند. برخی هم هر دو را با هم تلفیق کرده‌اند، به این ترتیب که اولاً مفاهیم عقلانی را بخشی از ادراک حسی می‌دانند و ثانیاً مفاهیم اخلاقی را در همین دسته از مفاهیم می‌گنجانند.

آیا می‌توان پدیدارشناسی اخلاق را به مثابه حوزه‌ای از فلسفه‌های مضاف قلمداد کرد یا اساسا این تعبیری نادرست است؟

‌معمولاً اخلاق را به سه حیطه اخلاق هنجاری، فرااخلاق و اخلاق کاربردی تقسیم می‌شود. به نظر من اگر بخواهیم پدیدارشناسی اخلاق را در این دسته‌بندی رایج جای دهیم، بهتر است آن را از شاخه‌های فرااخلاق قلمداد کنیم.

تسامحاً می‌توان گفت فرااخلاق یا درباره وجود و نحوه وجود ویژگی‌های اخلاقی که همان متافیزیک اخلاق است، درباره نحوه معرفت ما به واقعیت‌های اخلاقی که همان معرفت‌شناسی اخلاق است، درباره معناداری و نحوه معناداری واژه‌‌های اخلاقی که همان معناشناسی اخلاق است یا درباره ساختار پدیدارهای اخلاقی که همان پدیدارشناسی اخلاق است، بحث می‌کند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط