دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۵
داستان بخوانيم /سه تركه بر دوچرخه

كتاب «سه تركه بر دوچرخه» اثر «ندا كاوسي‌فر» است كه در چهارمين دوره‌ي جشنواره‌ي گام اول برگزيده‌ شد. با هم بخشي از اين كتاب را مي‌خوانيم.

ايبنا نوجوان ـ
« ... اين طوري بود كه سه‌تركه روي دوچرخه سوار شديم. پدر، ميمون و من. ميمون را گذاشتيم بين خودمان. اين‌كه چقدر ورجه وورجه كرد، خودش داستاني دارد. همين‌قدر بدان كه آمدنمان تا خانه دو ساعتي طول كشيد.

به خانه كه رسيديم پدر به من اشاره كرد كه يادت باشد توي كوچه پيدايش كرده‌ايم. مادر داشت حياط را جارو مي‌زد كه پدر با ميمونك بر روي شانه و من با خوشه‌ي موز در دست، روبه‌رويش ظاهر شديم. مادر شلنگ آب را انداخت روي زمين و گفت: «جَل الخالق! اين را از كجا آورده‌ايد؟!»
پدر ميمون را انگار بچه نوزادي باشد گرفت طرف مادر.
مادر جارويش را گذاشت توي پاشويه‌ي حوض و فريادش رفت آسمان: «تحفه است؟!»
پدر گفت: «نه بابا، سر همين كوچه پيدايش كرده‌ايم.» 

مادر گفت: «مگر سر كوچه جنگل آمازون است؟!»
 
پدر گفت: «ببين، داد نزن. حيوانكي مادر ندارد، تازه هم به دنيا آمده.» 

مادر گفت: «تو كه پيدايش كرده‌اي شجره‌نامه‌ي خانوادگي‌اش را از كجا مي‌داني؟!»
 
پدر گفت: «خب معلوم است، اگر ننه و بابا داشت كه توي كوچه ول نمي‌گشت.»
 
مادر رويش را كرد به من و گفت: «مگر اين تخم دو زرده‌ات كه ننه و بابا دارد ول نمي‌گردد؟ حالا زودتر ببريدش همان‌ جايي كه بوده.» 

پدر گفت: «اي بابا! مسؤوليت دارد. اين‌طوري كه نمي‌شود. فردا مي‌بريمش تحويل كلانتري مي‌دهيم. مي‌ميرد از گرسنگي. خدا گفته به حيوانات بايد رحم كرد.» 

مادر گفت: «قربان كلام خدا بروم، ولي از كي تو رفته‌اي توي نخ كلام خدا كه من نفهميدم؟! حالا ببرش توي پاسيو تا ببينم چه‌كارش كنم.» 

اين‌جا اتفاقي افتاد كه اگر نيفتاده بود شايد حالا نوه و نتيجه‌ي ميمونك هم اين‌جا نشسته بودند. 
ميمونك از ترسش بود يا مي‌خواست شيرين‌كاري كند، خودش را وِل داد. يعني جيش كرد! آن هم به چه زيادي، روي دست پدر و از بين انگشت‌هايش ريخت كف حياط كه مادر با چه وسواسي شسته بود. چند دقيقه‌اي هم خشكمان زد. مادر اين بار جارويش را پرتاب كرد و نشست روي زمين. گفت: «اصغر ببرش.»
پدر لرزان گفت: «خيلي خب، بچه است ديگر.» و مثل برق در رفت. طبيعي بود كه من هم جيم بشوم. 

ميمون را  كه حالا چسبيده بود به گردن پدر، انداختيم توي پاسيو و من برايش موز پوست كندم چون مي‌دانستم بايد گرسنه باشد، اما جِنَّك (جن كوچك) به موز دست نزد. 

دست‌هايش را گذاشته بود روي چشمش و توي خودش گلوله شده بود. آخر اين بچه‌ميمون‌ها خيلي حساسند. دست‌هايش را از چشمش برداشتم و گرفتم توي دستم، اما فايده نداشت، جيغ و داد مادر كار خودش را كرده بود. يعني ميمونك را ترسانده بود. اين بود كه پدر گفت تا مادر نيامده يك كمي تنهايش بگذارم. 

داشتم توي حياط خانه با گربه‌ام كه نشسته بود روي ديوار، صلاح و مشورت مي‌كردم كه چه كاري بهتر است براي اين كوچولوي نازنازي بكنيم ... كه فرياد مادر بلند شد. 

ميمون رفته بود روي درخت فيلكوس وسط پاسيو و خيال پايين آمدن نداشت و اين بدترين كاري بود كه مي‌توانست بكند. بعد مي‌فهميد چرا.»

«سه ترکه بر دوچرخه» سه شخصیت اصلی دارد. «من» یعنی دختری که داستان را تعریف می‌کند، میمون حیوانی است که چند روزی مهمان راوی داستان می‌شود و پدر که نیاز به معرفی ندارد.
 
پدر راوی داستان است که دخترش را به باغ وحش می‌برد که با حیوان‌ها بیش‌تر آشنا بشود. آن هم چه باغ وحشی! یک باغ‌وحش درب و داغان و کثیف با چهار تا حیوان بی‌نوا. حیوان‌هایی مثل شیرهای خواب‌آلود، میمون‌های الکی‌خوش، زرافه خانم گردن دراز، خرس غمگین و چند تا خزنده و درنده‌ي دیگر.

از آنجا که بعضی دوستی‌ها باعث خیر هستند و بعضی‌ها مایه‌ي دردسر، دوستی «پدر» با ريیس باغ‌وحش باعث می‌شود که دختر صاحب یک «میمون» بشود و ماجرای اصلی «من، میمون و پدر» شکل بگیرد. این سه عنصر با یکدیگر مشکلی ندارند، پدر دخترش را دوست دارد و دختر زبان میمون را می‌فهمد، مشکل موجود چهارم است که کسی نیست جز مادر، او خانه‌ي تمیزش را با دنیا هم عوض نمی‌کند.

«سه ترکه بر دوچرخه: من، میمون و پدر» اثر ندا کاوسی‌فر است و تصويرگري آن را رودابه خائف بر عهده داشته است. اين كتاب را نشر  آفرینگان با قیمت 1200 تومان منتشر كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها