سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جواد صفینژاد مردمشناس و جغرافیادان ایرانی روز سهشنبه دوم دیماه دارفانی را وداع گفت. او از چهرههای شناختهشده مطالعات روستایی و عشایر در ایران بود و در این زمینه آثار و نوشتههای فراوانی را پدید آورد. به مناسبت درگذشت او، جلالالدین رفیعفر، استاد مردمشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در یادداشتی خاطرات و یادهای خود را با استاد صفینژاد مرور کرده است که از نظر میگذرد.
***
جلالالدین رفیعفر: جواد صفینژاد در سال ۱۳۰۸ در شهرری متولد شد. پدرش در همان شهر سبزیکاری میکرد و او هم از سنین بسیار پایین به پدر کمک میکرد. در گفتوگوهای متعددی که با او داشتم گاهی گوشههایی از زندگی خصوصیاش را برایم تعریف میکرد. در مجموع خانواده متوسطی داشت. دوره ابتدایی را در همان شهرری و دوره متوسطه را در دبیرستانی در تهران و به صورت شبانه به پایان میرساند. با بورسیه آموزش و پرورش دوره لیسانس را هم با موفقیت به اتمام میرساند و سپس با مساعدتهای محمدحسن گنجی توانست با آموزش و پرورش تسویه حساب کرده و به دانشگاه تهران منتقل شود. در طول بیش از سیوپنج سال همکاری با او شاهد اتفاقاتی بودم که به شدت آزردهاش میکرد. چون فردی پاک، سلامت، خوشقلب، بامرام و موفق بود. لذا رقبایش تحملش نمیکردند و مرتب برایش دسیسه میکردند و آزارش میدادند، تا جایی که یک بار تصمیم میگیرد به دانشگاه علامه طباطبایی کوچ کند.
استاد دنیای سیاست را در نوجوانی با حزب توده آغاز میکند! به گفته خودش به محض اینکه با اهداف جداییطلبانه این حزب آشنا میشود از آن با سختی فراوان جدا میشود. بعد از کودتای ۲۸ مرداد مدتی به زندگی زیرزمینی روی میآورد تا آبها از آسیاب بیفتد و پس از آن تصمیم میگیرد برای راهی که انتخاب کرده بود به دانشگاه برود و در رشته مورد علاقهاش که تاریخ و جغرافیا بود، ثبت نام میکند.
پس از قبولی در دانشگاه شاگرد دکتر محمدحسن گنجی میشود. چنان مرید او میشود که تا پایان عمر همیشه از او به نیکی یاد میکرد و عمده موفقیتهایش را مدیون گنجی میدانست. نادر افشار نادری را هم، خیلی دوست داشت و هم خیلی قبول داشت. او را فردی سلامت، مستقل، مثبتاندیش، جوانمرد و پرکار میدانست و به همین دلایل شیفته اخلاق و مرام او بود. تجربه بدی که از حزب توده به دست آورده بود باعث شد که کار سیاسی و سیاستبازی را برای همیشه کنار بگذارد. من در طول بیش از سی سال همکاری بسیار نزدیک با او هرگز ندیدم با کسی بحث سیاسی کند، آن هم در دانشکده علوم اجتماعی!
صحبتهای ما درباره کلاس، درس، کتابهای جدید و کارهای پژوهشی بود. چنان غرق کارهای تحقیقاتیاش بود که گویی دنیای دیگری برایش وجود ندارد! با حقوق معلمی چنان کتابخانهای از خود به جا گذاشت که در نوع خودش وصفناپذیر است! حتی گاهی کتابخانه ملی هم از او کتاب به عاریت میگرفت و پس از کپی کردن به او بازمیگرداند. پس از اینکه جغرافیای انسانی را نزد محمدحسن گنجی میآموزد وارد دنیای مردمشناسی میشود که تا آخر عمر هم در همین وادی به تحقیق و تدریس میپردازد. دنیایی که جذابیتهایش ذهن او را به شدت تا پایان عمر مشغول خود کرده بود و رهایش نکرد.

آخرین نوشتهاش کتاب «شهر ری» بود که پارسال منتشر شد. بعد از چاپ این کتاب که پس از چهار سال کار مداوم به انجام رسانده بود شور و شعف و نشاط عجیبی داشت و میگفت از اینکه توانستم دِینَم را به زادگاهم ادا کنم بسیار خوشحالم. عشق واقعی او کتاب و پژوهشهای میدانی بود که تا زمانی که توانایی جسمانی او اجازه میداد دست از آن برنداشت. مهمترین تفریح او سرزدن به کتابفروشیهای مقابل دانشگاه بود. روزهای پنجشنبه را چون کلاسی نداشت به این کار اختصاص داده بود.

دو پسر، شهریار و کامیار و چند نوه و اخیراً هم یک نتیجه حاصل زندگی خانوادگیاش بود.! هم خودش و هم همسرش زاده شهر ری بودند. بدون شک اگر از طرف همسرش مرحومه ناهید فرزانه و دو فرزندانش شهریار و کامیار حمایت و پشتیبانی نمیشد، هرگز به این موفقیتها دست پیدا نمیکرد. اتنوگرافی روستای طالبآباد، نزدیک ورامین، اولین مطالعه مردمشناسیاش بود که در سال ۱۳۴۵ انجام داد. وی به همراه نادر افشار نادری و دیگر همکاران خود بخش مطالعات عشایری را در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران تاسیس کرد.
در کارش جدی و دقیق بود و به همین دلیل توانست تنوری «بُنه» را که یک شیوه سنتی در کشاورزی ایران بود، کشف کند و همین نظریه باعث شد تا جایزه کتاب سال را از آن خود کند و به یک محقق بینالمللی تبدیل شود.به همین دلیل در سال ۱۳۷۰ در بخش ایرانشناسی دانشگاه مونیخ برای تدریس به مدت یک سال دعوت شد و برخی از نوشتههایش هم به چندین زبان نیز ترجمه شد. استاد صفینژاد سهم بزرگی در مطالعه و ثبت «پرونده قنات ایرانی» در کنفرانس میراث جهانی یونسکو در سال ۱۳۹۵ داشت. کتابی که با نام «کاریز در ایران» نوشت هم توانست یک بار دیگر هر دو جایزه مهم سال را، «یعنی برگزیده اول در دهمین دوره جشنواره فارابی (۱۳۹۷)» و نیز «برگزیده سی و ششمین دوره ملی کتاب سال (۱۳۹۷)» را از آن او کند. همچنین به عنوان پدر مطالعات قنات در ایران شناخته شود.
فروتنی از ویژگیهای بارز او بود. هرگز ندیدم برای ارتقاء قدمی بردارد. در طول این سیوشش سال حتی یک بار هم کاری که جنبه تملق و چابلوسی داشته باشد از او مشاهده نکردم. تملق و چابلوسی در مرام او نبود. به دلیل زاویه داشتن (بخوانید حسادت) با رئیس و معاون پژوهشی وقت دانشکده وقت هیچ اقدامی برای ارتقاء او نیز انجام نشد. به همین دلیل با مرتبه استادیاری بازنشسته شد!
متاسفانه مسئولین بلندپایه وقت دانشگاه هم طبق معمول در خواب خرگوشی به سر میبردند و از این بیعدالتی که در حق ایشان شده است اظهار بیاطلاعی کردند! عجیبتر اینکه کارهای علمی او به حدی زیاد و از نظر کیفی بیبدیل بودند که میتوانست بدون عبور از مرتبه دانشیاری به مرتبه استاد تمامی ارتقاء یابد. وقتی هیات رئیسه جدیدی آمد و دکتر فرجی دانا رئیس دانشگاه شد بلافاصله با هیاتی که من هم شاهد آن بودم به منزل ایشان رفتیم و از او به خاطر این بیتوجهی و بیعدالتی که در حق ایشان شده بود، عذرخواهی کردند، ولی چه فایده چون دیگر کار از کار گذشته بود.

صفینژاد جامعه ایران را بدون اینکه به نظریههای غربی استناد کند و از آنها به عنوان پایه بحث استفاده کند به خوبی میفهمید و تحلیل میکرد. بدون شک او را میتوان به عنوان یکی از پایهگذاران جامعهشناسی بومی ایران در نظر گرفت. استاد صفینژاد قبل از اینکه یک معلم یا یک پژوهشگر بیبدیل باشد یک انسان شریف به معنی واقعی کلمه بود. شرافت و انسانیت از وجناتش میبارید. کسی نبود که با دیدار هر چند کوتاه با ایشان به او دلبستگی پیدا نکند. با اینکه در کار فردی بسیار با دیسیپلین و جدی و گاهی هم به ظاهر خشک بود ولی در خارج از محیط کار بیاندازه رئوف، مهربان و صمیمی بود. در موقعیتهای خاص و خصوصاً مسافرت برای گرم کردن فضا و رفع خستگی با استفاده از اشعار شاهنامه آواز میخواند.
در جلسات معمولاً اگر مجبور میشد حضور پیدا کند سکوت را پیشه میکرد. اگر هم حرفی میزد بسیار کوتاه ولی پرمغز و دقیق بود. به همین دلیل همه منتظر بودند تا نظر استاد را بشنوند و معمولاً زودتر از همه جلسه را ترک میکرد تا وقتش زیاد تلف نشود. از کارهای نمایشی به شدت گریزان بود. چیزی که این روزها به شدت رایج شده و به عنوان کلید راه پیشرفت از آن استفاده میشود. که متاسفانه کارهای علمی و پژوهشی هم از این عادت مخرب و غیراخلاقی مبرا نیستند. هر کمکی در هر زمینهای از دستش برمیآمد بدون اتلاف وقت انجام میداد. بارها دیدم که در انجام کارهای خیر به افراد واجد شرایط کوچکترین تعللی نمیکرد. به خوبی به یاد دارم روزی که جایزه بهترین کتاب سال را از دست رئیس جمهور وقت دریافت پس از بازگشت به دانشکده با صحنه عجیبی مواجه شد!
تمام وسایل او را از دفتر کارش بیرون ریخته بودند بدون اینکه از او اجازه بگیرند و یا حتی به او اطلاع دهند. من در این لحظه در کنار او بودم. استاد از دیدن این صحنه چنان برآشفت که مستقیماً بدون اینکه اعتراضی بکند به خانه بازگشت و چند روزی به دانشکده نیامد! بهانه دانشکده هم برای این کار «نقاشی کردن» اتاقش بود! که هم او و هم بقیه همکاران فهمیدند که قصدی در این کار بوده تا استاد را برآشفته کنند که سرش به کار خودش بود، فقط کار میکرد و مینوشت و چاپ میکرد. خصوصیتی که برای خیلیها قابل تحمل نبود.

چهل کتاب تالیفی و حدود بیش از هفتاد مقاله حاصل کارهای علمی او بود که در بارور شدن رشتهاش نقش مهمی داشتند. از جمله این کتابها میتوان به «بُنه (نظام زراعی سنتی در ایران)»، «نظامهای آبیاری سنتی در ایران» و «وصف خلیجفارس در نقشههای تاریخی»، «سد زیرزمینی وزوان در میمه اصفهان»، «نظام آبیاری سنتی در نائین»، «تحلیل و تفسیر طومار آبیاری قرن هشتم قزوین»، «گاوچاههای فارس»، «لُرهای ایران»، «جامعهشناسی ایلات و عشایر» و دهها اثر دیگر… از جمله آثار اوست.
نظر شما