سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) فاطمه مهاجری: کتاب «حکمت قلب؛ خیر، حقیقت و زیبایی در باطن همه ماست» نوشته پیتر کریفت، فیلسوف و الهیدان معاصر آمریکایی، با ترجمه امیر یوسفی و از سوی نشر خزه منتشر شده است. این اثر در ۳۴۸ صفحه، کوششی فلسفی الهیاتی است برای بازاندیشی در جایگاه «قلب» در فهم انسان از خود، جهان و امر قدسی؛ کتابی که میکوشد پیچیدهترین مسائل فلسفی و الهیاتی را با زبانی روان، تمثیلی و در عین حال دقیق، در دسترس مخاطب غیرمتخصص نیز قرار دهد.

کریفت در حکمت قلب با فاصله گرفتن از سنتهای صرفاً عقلمحور، قلب را نه صرفاً کانون احساسات، بلکه مرکز آگاهی، وجدان، اراده، فهم شهودی و هویت شخصی انسان معرفی میکند. او نشان میدهد که مفاهیم بنیادینی چون خیر، حقیقت و زیبایی، پیش از آنکه صرفاً موضوعات انتزاعی فلسفی باشند، ریشه در تجربه زیسته و حیات درونی انسان دارند و راه فهم آنها از دل میگذرد؛ دلی که اگر از عقل جدا شود، به احساسگرایی میغلتد و اگر عقل از آن گسسته بماند، به خشکی و سترونی میرسد.
این کتاب حاصل سالها تامل نویسنده بر سنت فلسفی و مسیحی غرب است؛ تاملی که از آگوستین و پاسکال تا متون کتاب مقدس و تجربه انسان مدرن امتداد مییابد. کریفت با بهرهگیری از مثالهای روزمره، استعارههای زنده، ارجاعات ادبی و دینی و نثری گفتوگومحور، خواننده را وارد سفری فکری میکند که در آن، فلسفه نه دانشی انتزاعی، بلکه راهی برای زیستن و معنا بخشیدن به زندگی است.
حکمت قلب از یکسو به نقد وضعیت انسان معاصر میپردازد؛ انسانی که در میان غفلت قلب و سرگردانی ذهن، راه خود را گم کرده است، و از سوی دیگر میکوشد پیوندی تازه میان عقل و دل، حقیقت و محبت، نور و گرما برقرار کند. از این منظر، کتاب نه فقط اثری نظری، بلکه دعوتی جدی به تامل در انتخابها، عادتها و مسیرهایی است که سرنوشت فردی و معنوی انسان را رقم میزنند.

انتشار این اثر در فضای فکری فارسیزبان، میتواند برای علاقهمندان فلسفه، الهیات، دینپژوهی و همچنین مخاطبانی که در جستوجوی فهمی عمیقتر از نسبت میان عقل، ایمان و تجربه درونیاند، فرصتی مغتنم باشد؛ کتابی که هم ذهن را به اندیشه وامیدارد و هم دل را به تامل و بازگشت به خویشتن فرامیخواند.
فلسفهای برای زندگی
کریفت در حکمت قلب از همان آغاز، مرزبندی روشنی با نوعی فلسفه انتزاعی صرفاً ذهنی برقرار میکند. فلسفه، بهزعم او، اگرچه به معنای «دوست داشتن حکمت» است، اما موضوع نهاییاش خود زندگی است؛ و جوهره زندگی چیزی جز عشق و محبت نیست. از همینرو، فلسفهای که قلب را نادیده بگیرد، فلسفهای ناقص و عقیم خواهد بود. نویسنده در پیشگفتار کتاب، با صداقتی شخصی، اعتراف میکند که سالها زمان برده تا دریابد باید درباره این «ابزار معنوی اسرارآمیز» یعنی قلب نیز کتابی بنویسد. این اعتراف، نه نشانه ضعف، بلکه گشاینده افقی است که کل کتاب در آن تنفس میکند: فلسفهای که از تجربه زیسته، تامل شخصی و دغدغههای وجودی تغذیه میشود.
در روایت کریفت، قلب نهتنها جایگاه عشق، بلکه محل تکوین وجدان، اراده، فهم شهودی و هویت شخصی انسان است. او با زبانی روشن توضیح میدهد که شناخت انسانی محدود به عقل استدلالی و محاسبهگر نیست؛ بلکه نوعی «معرفت قلبی» وجود دارد که به چشم سوم شباهت دارد: دانشی بیواسطه، حضوری و شهودی که انسان از طریق آن با حقیقت، خدا، خیر و زیبایی مواجه میشود. از این منظر، سکوت، تامل و گوشسپردن به زبان قلب، اهمیتی بنیادین مییابد؛ زبانی که با منطق صوری یا گزارههای خشک علمی همسنخ نیست، اما از واقعیت عینی و حقیقتمند جدا هم نیست.
بیماریهای قلب مدرن
کریفت وضعیت انسان معاصر را وضعیتی بیمارگونه توصیف میکند؛ بیماریای که ریشه در غفلت قلب و سرگردانی ذهن دارد. قلب غافل، توان تشخیص راه از بیراهه را از دست میدهد و ذهن بینقشه، در حیرتی بیثمر گرفتار میشود. نویسنده با بهرهگیری از استعاره «شاهراهها»، نشان میدهد که زندگی انسانی در سه سطح مادی، قلبی و عقلی جریان دارد و هر یک از این سطوح، راهها و قوانین عینی خاص خود را دارند. همانگونه که در جهان فیزیکی نمیتوان با حرکت در مسیر نادرست به مقصد رسید، در جهان اخلاقی و معنوی نیز صدق نیت و احساسات خوب، اگر با انتخاب راه درست همراه نباشند، انسان را به سعادت نمیرسانند.
یکی از ایدههای محوری کتاب، تمایز و درعینحال پیوند میان سه نوع شاهراه است: شاهراه بدن، شاهراه ذهن و شاهراه قلب. کریفت استدلال میکند که در میان این سه، شاهراه قلب از همه خطیرتر است؛ زیرا عشق، نیرویی است که جهت حرکت انسان را تعیین میکند. با استناد به سخن آگوستین «عشق من وزن من است» نویسنده نشان میدهد که انسان بهسوی همان چیزی کشیده میشود که دوستش دارد. انتخابهای روزمره، عادات درونی و بیرونی، و اعمال کوچک و بزرگ ما، همگی مسیر این شاهراه را شکل میدهند و در نهایت، ما را به سوی حیات یا ممات، شادی یا اندوه، خیر یا شر و در نهایت، ملکوت یا دوزخ سوق میدهند.
عشق؛ نیروی بنیادین هستی انسانی
بخش مهمی از کتاب به واکاوی مفهوم عشق اختصاص دارد؛ نه بهعنوان احساسی رمانتیک و گذرا، بلکه بهمثابه نیروی بنیادین هستی انسانی. کریفت انواع عشق را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه عشقهای منحرف و فاسد، در قالب هفت گناه کبیره، حیات فردی و اجتماعی انسان مدرن را از درون تهی میکنند. در مقابل، مسیحیت چنانکه نویسنده تاکید میکند چیزی جز شبکه گردش خون عشق نیست. عشق، در این معنا، اصل سازماندهنده اخلاق، سیاست، دین و حتی معرفت است.
در بخش مربوط به «امر حقیقی»، کریفت بهطور مستقیم وارد حوزه معرفتشناسی میشود، اما نه با زبان پیچیده دانشگاهی. او از «چشم سوم» سخن میگوید؛ قابلیتی درونی که انسان را قادر میسازد حقیقت را نهفقط بداند، بلکه «بچشد». پنج برهان قلبی برای وجود خدا، در همین چارچوب طرح میشوند: برهانهایی که به تجربههای بنیادین انسانی چون میل به معنا، عطش جاودانگی، حس اخلاقی، تجربه زیبایی و اشتیاق به عشق مطلق تکیه دارند.
این برهانها جایگزین استدلالهای کلاسیک نیستند، بلکه مکمل آنهایند و نشان میدهند که راه دل و راه عقل، اگر درست فهمیده شوند، به یک مقصد میرسند.
کریفت در پرداختن به زیبایی، شادی، خلسه و رنج، افق کتاب را از اخلاق و معرفت فراتر میبرد و به قلمرو هستیشناسی و معنای زندگی میکشاند. زیبایی، در این روایت، صرفاً امری ذوقی یا سلیقهای نیست، بلکه پرتوی از خیر حقیقی است که دل انسان را بهسوی خود میکشد. شادی و خوشدلی، نشانههای همسویی قلب انسان با نظم عینی جهاناند و رنج، اگرچه گریزناپذیر، میتواند به دریچهای برای تعمیق معنا بدل شود. کریفت، با نگاهی عمیقاً مسیحی، رنج را نه نفی میکند و نه رمانتیک میسازد، بلکه آن را در نسبت با عشق و وجود میفهمد.
نقد خودخدابینی مدرن و پستمدرن
بخشهایی از کتاب به نقد صریح دیدگاههایی اختصاص دارد که مدعیاند انسان خالق واقعیت خویش است. کریفت این نگرش را نوعی خودخدابینی میداند که ریشه در همان گسست میان جهان درونی و جهان عینی دارد. بهزعم او، انکار حقیقت عینی، نه آزادی، بلکه فروغلتیدن در توهم و زوال عقل است. سلامت عقل و جان، در گرو هماهنگی میان آنچه در ذهن میگذرد و آنچه در واقعیت وجود دارد؛ و قلب، نقطه اتصال این دو ساحت است.
در جمعبندی ضمنی کتاب، کریفت تصویری تمثیلی و بهیادماندنی ارائه میدهد: قلب ناخدای کشتی نفس است، ذهن راهبلد آن و بدن، ملوان. اگر ناخدا مسیر را اشتباه انتخاب کند، بهترین نقشهها و قویترین ملوانها نیز کشتی را به مقصد نخواهند رساند. حکمت قلب دعوتی است به بازاندیشی در این سلسلهمراتب؛ دعوتی برای آنکه انسان مدرن، پس از قرنها یکسویهگرایی عقلانی، دوباره به قلب بازگردد، بیآنکه عقل را قربانی احساسات کند.
مشخصات کتاب
عنوان: حکمت قلب؛ خیر، حقیقت و زیبایی در باطن همه ماست
نویسنده: پیتر کریفت (Peter Kreeft)
مترجم: امیر یوسفی
ناشر: نشر خزه
چاپ اول: ۱۴۰۴
موضوع: خودسازی-تفکر معنوی-مسیحیت
رویکرد: فلسفی الهیاتی با نثری روایی، تمثیلی و قابلفهم برای مخاطب عام و دانشگاهی
نظر شما