جمعه ۵ دی ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
انقلاب، فضیلت، ترور

هیو گاف در این متنِ کلاسیکِ مطالعاتِ اروپایی، با بررسیِ ریشه‌ها و سیرِ تکاملیِ «حکومتِ ترور» سعی در پاسخ به این پرسشِ بنیادین دارد: چه چیزی باعث شد که انسان‌های معقول و آرمان‌گرا، چنین رژیمِ وحشیانه‌ای را به اجرا درآورند؟

سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آریامن احمدی؛ نویسنده و روزنامه‌ نگار: غروبِ روزِ پنجمِ آوریلِ ۱۷۹۴، زمانی که گاریِ محکومان در میانِ هیاهویِ کرکننده جمعیت به سمتِ میدانِ انقلاب حرکت می‌کرد، کامیل دِمولَن و ژرژ دانتون بر فرازِ چوبیِ آن ایستاده بودند. دمولن، که با روزنامه‌اش «لُ وی‌یو کُردلیه» کارزاری برای پایان‌دادن به ترور راه انداخته بود، خطاب به جمعیت فریاد می‌زد: «ای مردمِ بیچاره، شما را فریب داده‌اند! دشمنانِ شما کسانی هستند که مرا به قربانگاه می‌برند.» او که تنها چند روز پیش از آن، همسرِ جوانش لوسیل را در پیِ همین تیغه بی‌رحم از دست داده بود، در سنِ سی‌وچهارسالگی به سمت مرگ می‌رفت.

در کنارِ او، دانتونِ سی‌وچهارساله ایستاده بود؛ او که پیشتر همسرِ محبوبش ایزابل را از دست داده بود و به‌تازگی دوباره ازدواج کرده بود، حالا باید با زندگی وداع می‌کرد. دانتون به جمعیت نگریست و رو به جلاد فریاد زد: «سرم را به مردم نشان بده، ارزشش را دارد!» اعدامِ هم‌زمانِ این دو بنیان‌گذار که یکی مظهرِ روزنامه‌نگاریِ افشاگر و دیگری بازویِ نیرومندِ انقلاب بود، نشان داد که چگونه آرمان‌گراییِ رادیکال حتی فرزندانِ خود را به جرمِ «شفقت» می‌بلعد. این تراژدی، جوهره همان چیزی است که کتابِ «ترور در انقلابِ فرانسه» اثرِ هیو گاف با ترجمه سهند الهامی از سوی نشر نو واکاوی می‌کند؛ مطالعه‌ای فشرده و ضروری که به یکی از تاریک‌ترین و سرنوشت‌سازترین دوره‌های تاریخِ مدرنِ اروپا و جهان می‌پردازد.

انقلاب، فضیلت، ترور

ما اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که تهدید و واقعیتِ تروریسمِ سیاسی و مذهبی را عمیقاً درک می‌کنیم و مرزهای اخلاقیِ استفاده از خشونتِ دولتی در مقایسه با تروریسمِ غیردولتی، همواره محلِ بحث است. اما تاریخ گواهی می‌دهد که انقلابِ کبیرِ فرانسه، اولین نقطه عطف بود؛ اولین‌باری که یک دولتِ مدعیِ دموکراسی، عقلانیت و آرمان‌های لیبرالی، از «ترور» به عنوانِ یک سلاحِ سیاسی و سازمان‌یافته استفاده کرد و هزاران نفر را به جرمِ جرایمِ سیاسی اعدام کرد.

هیو گاف در این متنِ کلاسیکِ مطالعاتِ اروپایی، با بررسیِ ریشه‌ها و سیرِ تکاملیِ «حکومتِ ترور» سعی در پاسخ به این پرسشِ بنیادین دارد: چه چیزی باعث شد که انسان‌های معقول و آرمان‌گرا، چنین رژیمِ وحشیانه‌ای را به اجرا درآورند؟ برای درکِ عمقِ این رویداد، ابتدا باید به ریشه‌یابیِ خودِ مفهومِ «ترور» بپردازیم تا به جایگاهِ منحصربه‌فردِ ترورِ فرانسوی در تاریخ دست یابیم.

مفهومِ «ترور» (Terror) که ریشه در واژه لاتینِ terrere (به معنای ترساندن) دارد، در بسترِ انقلابِ فرانسه معنایی جدید و دولتی به خود گرفت. پیش از این دوره، خشونتِ سیاسی یا اعدامِ مخالفان، اغلب به صورتِ اقداماتِ پراکنده یا نشان‌دهنده استبدادِ فردیِ شاهان بود. اما در سال‌های ۱۷۹۳ تا ۱۷۹۴ میلادی، ترور تبدیل به یک اصلِ فلسفی و یک ابزارِ سیاست‌گذاری شد.

گاف در کتابِ خود، ترور را نه صرفاً خشونت‌های کور و بی‌هدف، بلکه یک ابزارِ سیاست‌گذاریِ هدفمند معرفی می‌کند که سه هدفِ اصلی داشت: یک: دفاع از جمهوریِ انقلابی- در برابرِ تهدیداتِ داخلی (سلطنت‌طلبان، فدرالیست‌ها) و خارجی (ائتلافِ قدرت‌های اروپایی). دو: تطهیرِ جامعه- از عناصرِ ضدانقلاب و کسانی که فاقدِ فضیلتِ لازم برای زندگی در جمهوریِ جدید بودند. سه: تلقینِ وفاداری- از طریقِ ایجادِ ترسِ عمومی و نمایشِ اقتدارِ دولتِ انقلابی.

دوره ترور، که اغلب به بازه سپتامبر ۱۷۹۳ تا ژوئیه ۱۷۹۴ اطلاق می‌شود، تحت لوای دولتِ کنوانسیون ملی و با محوریت کمیته نجات عمومی، و با نقش محوری ماکسیمیلیان روبسپیر، به اجرا درآمد. این دوره زمانی بود که «حکومت قانون» - که با شعار «آزادی، برابری، برادری» برآمده بود- در عمل جای خود را به آنچه بعدها «حکومت وحشت» نام گرفت، داد. این رژیم خشن، با اعدام‌های گسترده و علنی، برای همیشه در حافظه سیاسی اروپا و جهان ثبت شد. برآوردهای تاریخی نشان می‌دهد که در بازه ترور، دست‌کم نزدیک به هفده‌هزار نفر با احکام رسمی دادگاه‌های انقلابی اعدام شدند و با احتساب مرگ در زندان‌ها، سرکوب‌های محلی و اعدام‌های بدون محاکمه، شمار قربانیان این دوره به حدود چهل‌هزار نفر می‌رسد.

یکی از اصلی‌ترین سازوکارهای این رژیم، گیوتین بود. گیوتین که قرار بود مرگی «انسانی‌تر» و «برابر» برای همه طبقات فراهم کند، تبدیل به نمادِ هولناکِ این دوران شد. اعدام‌های عمومی در پاریس و شهرهای دیگر، با هدفِ ایجادِ ترس و تلقینِ وفاداری به آرمان‌های انقلاب انجام می‌گرفت. بااین‌حال، گاف تأکید می‌کند که ترور صرفاً گیوتین نبود. ترور شاملِ یک مجموعه پیچیده از: قوانینِ انقلابیِ سخت‌گیرانه (مانند قانونِ مظنونین)، محاکماتِ سریع و فاقدِ انصاف (مانند دادگاهِ انقلابیِ پاریس) و تصفیه‌های سیاسی و اجتماعیِ گسترده بود که به صورتِ سازمان‌دهی‌شده اجرا می‌شد و نشان‌دهنده نیتِ دولتی در پشتِ خشونت بود.

انقلاب، فضیلت، ترور
هیو گاف

هیو گاف با ردیابی سیر وقایع از سقوط باستیل در ۱۷۸۹ نشان می‌دهد که چگونه مجموعه‌ای از شرایط اضطراری و ایده‌های انقلابی با یکدیگر تعامل کردند تا پدیده ترور شکل بگیرد. از نظر او، ترور صرفاً محصول جنون یا اقتدار فردی روبسپیر نیست، بلکه حاصل فرایندی تاریخی و سیاسیِ پیچیده است که در بستر انقلاب فرانسه به‌تدریج قوام یافت. انقلاب از همان آغاز با تهدیدهای متعددی روبه‌رو بود: جنگ خارجی با ائتلاف قدرت‌های اروپایی چون پروس و اتریش، شورش‌های داخلی سلطنت‌طلبانه مانند قیام ونده، و نیز تورم شدید و کمبود مواد غذایی. این بحران‌های هم‌زمان فضایی از اضطرار، پارانویا و احساس خطر دائمی ایجاد کرد و بسیاری از انقلابیون را به این باور رساند که برای بقای جمهوری، به دولتی مقتدر و سخت‌گیر نیاز است و ترور تنها راه جلوگیری از فروپاشی دولت انقلابی و بازگشت سلطنت به شمار می‌آید.

در کنار این شرایط عملی، ایدئولوژی انقلابی و مفهوم «فضیلت» نقشی تعیین‌کننده در توجیه ترور ایفا کرد. انقلابیون، به‌ویژه ژاکوبن‌ها، تحت‌تأثیر اندیشه‌های ژان‌ژاک روسو درباره «اراده‌ی عمومی» معتقد بودند که جمهوری باید از طریق اخلاق و فضیلت انقلابی محافظت شود. روبسپیر در بیان مشهور خود تصریح می‌کند که «فضیلتِ بدونِ ترور، ویرانگر است و ترورِ بدونِ فضیلت، ضعیف». در این چارچوب فکری، ترور نه یک انحراف، بلکه ابزاری ضروری و حتی مقدس برای نابودی «دشمنانِ فضیلت» و تضمین خلوص آرمان‌های جمهوری تلقی می‌شد.

گاف در نسخه جدید کتاب - که ترجمه فارسی نیز بر همین اساس است- با افزودن فصلی مستقل، به بررسی عمیق‌تر بُعد اجتماعی و فرهنگی انقلاب می‌پردازد. او نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ سیاسی رادیکال، که هدفش پاک‌سازی جامعه از میراث سلطنتی و مذهبی بود، به مشروعیت‌بخشیِ خشونت یاری رساند. سیاست‌هایی چون کلیسازدایی، تغییر تقویم و نابودی نمادهای نظم پیشین، همگی بخشی از تلاش برای خلق انسان و جامعه‌ای انقلابیِ نو بودند. این میل به ساختن یک «جامعه پاک» به‌طور ضمنی و گاه ناخودآگاه، حذف فیزیکی یا سیاسی کسانی را که با این فرایند مخالفت می‌کردند، موجه و حتی ضروری جلوه داد.

نویسنده همچنین به پیوندِ ترور با مفاهیمِ امروزی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این واقعه، الگویی ماندگار برای استفاده دولت‌ها و جنبش‌ها از خشونتِ سازمان‌یافته برای اهدافِ سیاسی شد. ترورِ فرانسوی، مفهومِ دیکتاتوریِ انقلابی و ایده اینکه هدف (آرمانِ جمهوری) وسیله (خشونتِ سازمان‌یافته) را توجیه می‌کند، را واردِ فرهنگِ سیاسیِ جهان کرد.

بااین‌حال، او ترورِ انقلابی را به‌درستی از تروریسمِ امروزی جدا می‌سازد؛ ترورِ فرانسه، خشونتی دولتی، علنی و از بالا به پایین بود، درحالی‌که تروریسمِ مدرن اغلب خشونتی توسطِ بازیگرانِ غیردولتی و مخفی است که هدفشان برهم‌زدنِ نظمِ موجود است. درکِ این تفاوت، کلیدِ درکِ جایگاهِ ترورِ فرانسوی به عنوانِ اولین نمونه خشونتِ انقلابیِ دولتی در تاریخِ مدرن است.

انقلاب، فضیلت، ترور

«ترور در انقلابِ فرانسه» یک مقدمه ضروری است که پیچیدگی‌های سیاسی و ایدئولوژیکِ این دوره خونین را برای خواننده امروز روشن می‌سازد. این اثر، روایتی صرف از وقایع نیست، بلکه تلاشی هوشمندانه برای قراردادن ترور در متن و زمینه تاریخی آن است. اهمیتِ ترجمه این کتاب در شرایطِ کنونی برای خواننده ایرانی و علاقه‌مند به تحولاتِ خاورمیانه، فرصتی مجدد برای گفت‌وگو و یافتن راهی برای عبور از «عدالت انتقامی» به «عدالت انتقالی» است. خاورمیانه در دهه‌های اخیر و حتی، به‌زعم برخی پژوهشگران، از دوران حسن صباح به‌مثابه یکی از نخستین نمونه‌های تاریخیِ خشونت مذهبیِ سازمان‌یافته با منطق ارعاب سیاسی شاهد گونه‌های مختلف خشونت سیاسیِ سازمان‌یافته بوده است؛ از تروریسمِ بازیگرانِ غیردولتی گرفته تا اَشکال متنوع خشونت دولتی به‌ویژه در روزها، ماه‌ها و سال‌های پساانقلاب.

مطالعه عمیق تجربه ترور در انقلاب فرانسه به ما کمک می‌کند مکانیسم‌های تبدیلِ آرمان‌گراییِ رادیکال به خشونت سیستمی دولتی را بهتر بشناسیم؛ اینکه چگونه بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی به توجیهی برای حذف مخالفان، تحت لوای «فضیلت انقلابی»، بدل می‌شوند. این کتاب ابزاری تحلیلی در اختیارِ ما قرار می‌دهد تا فراتر از قضاوت‌های اخلاقیِ صرف، بفهمیم که چگونه در یک دولتِ مدرن، «ترساندن» (Terror) به یک سیاستِ رسمی و مشروع برای «حفظِ جمهوری» (بخوانید حفظ انقلاب) تبدیل می‌شود.

تجربه انقلاب فرانسه نشان داد که چگونه در دوره‌های پساانقلابی، ترور می‌تواند از یک واکنش اضطراری به یک فضیلت سیاسی بدل شود. این الگو در انقلاب‌های بعدی نیز تکرار شد: از اعدام‌های گسترده پس از انقلاب بلشویکی در روسیه، که صدها هزار نفر در سال‌های نخست به نام «دفاع از انقلاب» حذف شدند، تا سرکوب‌های انقلابی در چین مائوئیستی و دیگر انقلاب‌های قرن بیستم در خاورمیانه. در همه این موارد، خشونت نه به‌عنوان انحراف، بلکه به‌مثابه ابزارِ مشروع «پاک‌سازی» و «حفظ انقلاب» صورت‌بندی شد؛ جایی‌که مرز میان عدالت و انتقام، عمداً درهم شکسته شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها