سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - کوروش دیباج: اصفهان، شهری با سابقه چند هزار ساله فرهنگ و علم، در حافظه تاریخی خود کتابخانههایی دارد که به قدمت تمدن این سرزمیناند؛ اما کتابفروشیها، برخلاف کتابخانهها، سابقهای کوتاهتر و مدرنتر دارند. برای روایت دقیق این تاریخ، باید پای سخن کسانی نشست که عمرشان را در میان قفسهها و جلدها گذراندهاند؛ افرادی که نهفقط خواننده، بلکه حافظان حافظه مکتوب شهرند.
در همین چارچوب، با امیر کیخسروکیانی، مجموعهدار کتاب از اصفهان، گفتوگویی انجام دادیم؛ فردی که از ۱۲–۱۰ سالگی به شکل حرفهای وارد دنیای کتاب شده و اکنون یکی از آگاهان تاریخ کتابفروشیهای اصفهان است. آنچه میخوانید، حاصل یک گفتوگوی مفصل درباره تاریخ، اوج، افول و آینده کتابفروشیها در اصفهان است.
از خودتان و نقطه شروع مسیر کتاب و مجموعهداری بگویید.
جمعآوری کتاب ابتدا یک علاقه ساده کودکانه بود، اما خیلی زود و بر اساس علاقهمندیم به کتاب، کاملاً شکل حرفهای پیدا کرد. همزمان با جمعآوری، مطالعه هم میکردم و همین باعث شد ذوق کتاب در من گستردهتر شود. از همان نوجوانی به سمت نشریات قدیمی و بعد کتابهای چاپ سربی و چاپ سنگی هم کشیده شدم. تنها افسوسم این است که هیچگاه نتوانستم به شکل جدی وارد حوزه کتابهای خطی شوم؛ توان اقتصادی چنین کاری در آن زمان برایم ممکن نبود. اما امروز مجموعهای دارم از چاپهای سنگی، سربی و کتابهای روز و تلاش میکنم هرجا بتوانم از کمک به پژوهشگران و علاقهمندان دریغ نکنم؛ این کاری است که احساس میکنم در حق کتاب و اهالی کتاب باید انجام دهم.
تاریخچه کتابفروشی در اصفهان از کجا آغاز شد؟
تاریخ کتابفروشی در اصفهان به اندازه تاریخ فرهنگ همین شهر است؛ در سفرنامههای سیاحان غربی مثل شاردن و تاورنیه به کتابفروشیهای اصفهان اشاره شده. در تذکره نصرآبادی نوشته محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی که در زمان شاه عباس دوم نوشته شده به شاعری به نام میرعرفان اشاره شده که شغلش کتابفروشی بوده و محمدمظفر حسین صبا هم در تذکره روز روشن که در ۱۲۹۶ قمری نوشته از شاعر دیگری بنام محمدربیع اصفعانی نام برده که با کتابفروشی روزگار میگذرانیده … در دوره قاجار میشود از محمدحسین کتابفروش خوانساری، ملامحمد کتابفروش خوانساری، سادات کتابفروش که چندین فرد از این خانواده در همین شغل مشغول بودندهاند مثل میرمحمد صادق کتابفروش، میر محمدحسین کتابفروش و سیدمحمد کتابفروش نام برد اما «کتابفروشی» با تعریف مدرن، قدمتی کوتاهتر دارد. طی صد و چند سال اخیر اولین کتابفروشی رسمی و مدرن در اصفهان کتابفروشی و مطبعه گلبهار بود که در سال ۱۲۹۱ خورشیدی توسط حاج سیدسعید طباطبایی نائینی تأسیس شد. او را میشود یکی از اولین بنیانگذاران کتابفروشی به سبک امروز در اصفهان دانست و فعالیت او نقطه آغاز شکلگیری کتابفروشی مدرن در اصفهان است. چهار سال بعد از آن دومین کتابفروشی با نام نوبهار با مدیریت مرحوم عبدالرزاق کتابچی راهاندازی شد. در آن سالها برخی چاپخانهها فقط به کار چاپ محدود نبودند و در کنار آن کتاب هم میفروختند و ناشر به معنای امروز وجود نداشت.
امروز وضعیت کتاب و کتابفروشیها را چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت تأسفباری است اما کتاب بهتدریج از سبد خانوار ایرانی حذف میشود. قیمتها سرسامآور شده و بسیاری از کسانی که حتی دوست دارند کتاب بخرند، توانش را ندارند. از طرف دیگر، وابستگی همه ما به موبایل و شبکههای اجتماعی باعث شده آدمها از کتاب فاصله بگیرند. کتاب دارد تبدیل به کالای لوکس میشود؛ و این بسیار بد است.
یکی از بحثهای مهم این سالها ظهور فروشگاههای زنجیرهای، شهرکتابها و کتابفروشیهای چندمنظوره است. شما این تغییر را چگونه میبینید؟
یکی از ضربههایی که به کتابفروشیهای کوچک وارد شد، رشد همین فروشگاههای چندمنظوره بود؛ جاهایی که در کنار فروش کتاب، لوازم تحریر، اکسسوری و حتی کافه دارند. در نگاه اول شاید جذاب باشد، اما در عمل کتاب در این مکانها در حاشیه قرار میگیرد. این فضاها دیگر پاتوق کتاببازها نیست؛ بیشتر جایی است برای وقتگذرانی یا خرید چیزهای غیرکتابی.
کتابفروشی مخصوصاً در ذهن نسل من، جایی بود که مینشستیم، حرف میزدیم، بحث میکردیم، کتاب پیشنهاد میدادند. فروشنده هم کسی بود که کتاب را میشناخت، اهل مطالعه بود و برای انتخاب کتاب به شما راهنمایی میداد. شه رکتابها چنین کارکردی ندارند.
یعنی معتقدید شتاب مدرنیته بخش مهمی از هویت کتابفروشیها را زدوده؟
قطعاً. زندگی سریع شده، مردم کمتر فرصت ایستادن، تورق کردن و گفتوگو در کتابفروشی را دارند و نتیجهاش ضعیفتر شدن رابطه عاطفی میان انسان و کتاب و نیز میان کتابفروش و مخاطب است.
به نظر شما دوران طلایی کتابفروشیها در اصفهان چه دههای بوده و چرا؟
به نظر من دهه ۴۰ خورشیدی. این دوره در کل ایران دوران شکوفایی هنر، ادبیات و نشر بود. ناشران زیادی فعال بودند، طراحی جلدها درخشان بود، کاغذها کیفیت عالی داشت، ترجمهها و آثار تالیفی متنوعتر بودند. جامعه نیازمند کتاب بود و کتاب اهمیت داشت. این ترکیب، بازار کتاب را شکوفا کرد و کتابفروشیها هم بهرهمند شدند.
چرا اصفهان نسبت به سایر شهرها، حتی تهران، در مقاطعی پیشروتر بود؟
دلایل مختلفی دارد. اصفهان یک شهر علمی و فرهنگی است. اصفهان از نادر شهرهای ایران است که مرکز حضور سیاحان و ایرانشناسان در ادوار مختلف بود. وجود مدارس، حوزههای علمیه، مراکز فرهنگی و طبقه فرهیخته، زمینه ایجاد یک بازار کتاب جدی را فراهم میکرد. دیگر اینکه اصفهان ناشران مهمی داشت و برخی از آنها تا سطح همکاری با ناشران بزرگ تهران پیش رفتند. مهمترین نمونه کتابفروشی و انتشارات تأیید است که از ناشران شهرستانی بود و با انتشارات امیرکبیر معتبرترین نشر تاریخ ایران چاپ مشترک انجام میداد. این اتفاق نشان میدهد سطح کتاب و نشر در اصفهان چقدر بالا بوده است.
محور آمادگاه چگونه به قلب کتابفروشیهای اصفهان تبدیل شد؟
پاسخ را باید در چهارباغ جستوجو کرد. چهارباغ همیشه قلب تپنده این شهر بوده و طبیعی است که کتابفروشیها هم از آن سهم ببرند. بسیاری از مهمترین کتابفروشیهای اصفهان در چهارباغ یا خیابانهای منتهی به آن قرار داشتند و خیابان آمادگاه هم بهتدریج به قطب کتاب شهر تبدیل شد، چون در مرکز شهر بود، محل رفتوآمد و پیادهروی بود و مردم در مسیر رفت و آمد به کتابفروشیها میرسیدند. کتاب را باید ببینید، لمس کنید، چند صفحه بخوانید و بعد بخرید. چهارباغ و آمادگاه چنین تجربهای را ممکن میکردند.
کتابفروشیها چقدر در شکلگیری جریانهای ادبی و فرهنگی اصفهان موثر بودند؟
بسیار زیاد. اصفهان محل فعالیت چهرههای مهم فرهنگ و ادبیات مانند ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی و هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی، احمد میرعلائی و خیلیهای دیگر بوده و کتابفروشیها هم محل رفتوآمد، گفتگو و تبادل فکری این افراد. شاید منابع مکتوب کمتر به این نقش پرداخته باشند، اما در واقعیت، کتابفروشیها یکی از مهمترین پاتوقهای ادبی اصفهان بودهاند.
از تجربه شخصیتان در کتابفروشیهای قدیمی اصفهان بگویید.
دهه ۷۰ و ۸۰، زیرزمین پاساژ چهارباغ ابتدای خیابان آمادگاه، دقیقاً کنار ساختمان بیمه، محل تجمع چند کتابفروشی بود. آنجا پاتوق اهالی کتاب و فرهنگ و سینما بود؛ نوجوانانی اهل کتاب، سینما و فرهنگ بودیم که ساعتها در آن فضا میماندیم و بخش زیادی از آگاهی و ذوقمان از همانجا شکل گرفت.
یکی از کتابفروشیهایی که زیاد به آن مراجعه میکردم، کتابفروشی مشعل بود که توسط آقای علی چراغی اداره میشد، پدرشان مرحوم اسکندر چراغی بنیانگذار و مدیر کتابفروشی و انتشارات مشعل بودند. کتابفروشیهای دیگری مثل کتابفروشی کمند با مدریت آقای حسین شریعت روبهروی هتل عباسی، کتابفروشی فرهنگسرا با مدیریت آقای سپاهانی در ابتدای چهار باغ، کتابفروشی اندیشه با مدیریت مرحوم مطیعی و نیز کتابفروشی مرحوم کیانی در پاساژ عالیقاپو و خیلی کتابفروشیهایی دیگر بودند که تجربههای ماندگاری برای من و بسیاری از همنسلانم ساختند. اینها فقط فروشگاه نبودند؛ پاتوق فرهنگی بودند. حتی بساطیهای کتاب چهارباغ و مقابل دانشگاه هم نقش مهمی داشتند. این افراد حلقه واسط میان کتاب و کتابدوستان بودند و اگر آنها نبودند، بسیاری از ما اصلاً وارد مسیر کتاب نمیشدیم و البته جمعه بازار کتاب اصفهان، اولین جمعه بازار کتاب در تمام ایران که از سال ۱۳۷۲ شکل گرفت و خوشبختانه هنوز هم فعال است.
کتابهای کمکدرسی و کنکور چه تأثیری بر کتابفروشیها گذاشتند؟
اجازه دهید صحبتی نکنم چون هیچ علاقهای به این حوزه ندارم. اما ناچارم بگویم کتابهای کمکدرسی یکی از عوامل تضعیف و افت کیفیت کتابفروشیها بودهاند. نگاه اقتصادی بر فرهنگی غلبه کرد. خیلی از کتابفروشیها تبدیل شدند به محل فروش کتابهای تست و کمک درسی.
بزرگترین ضربه به کتابفروشیها چه بود؟
میشود به موارد مختلفی اشاره کرد. از قیمت بالای کتاب و کاهش علاقه عمومی تا ظهور فروشگاههای چند منظوره و شبکههای اجتماعی. ما هیچوقت به واقع ملت کتابخوانی نبودیم. حتی در خاطرات رجال دوره قاجار هم اشارههایی به بیمهری جامعه نسبت به کتاب وجود دارد. اوج تیراژ کتاب در ایران از ۳ تا ۴ هزار نسخه در دهه چهل به ۵۰ تا ۱۰۰ نسخه در سالهای اخیر رسیده و این یعنی فاجعه.
نظر شما