سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ دیوید کمپنی، نویسنده و پژوهشگر برجسته حوزه عکاسی، از چهرههایی است که در دو دهه اخیر نقش مهمی در شکلدهی گفتمانهای نو درباره پیوند عکاسی، سینما و هنر معاصر ایفا کرده است. کمپنی متولد ۱۹۶۷ است و امروز به عنوان منتقد، مدرس دانشگاه و کیوریتور، حضوری مؤثر در فضای نظری و حرفهای عکاسی دارد.
او سالهاست در دانشگاه وستمینستر تدریس میکند و در کنار فعالیتهای آموزشی، نویسندگی گستردهای در حوزه تاریخ و نقد عکاسی دارد. از مقالات مطبوعاتی گرفته تا کتابهای مرجع که برخی از آنها به متون استاندارد مطالعات تصویری تبدیل شده است.
کتاب «هنر و عکاسی»، یکی از آثار مهم کمپنی است. کتابی که ورود عکاسی به فضای هنرهای تجسمی در قرن بیستم را واکاوی میکند. کمپنی در این اثر نشان میدهد چگونه عکاسی از یک رسانه مستندساز، به مدیومی هنری و مفهومی بدل میشود و به همین دلیل این کتاب امروز یکی از منابع معتبر در مباحث هنر معاصر محسوب میشود.
اهمیت کمپنی در این است که مرز بین رشتهها را جدی نمیگیرد، عکاسی را در گفتوگو با سینما میبیند، تاریخ هنر را با نظریه رسانه پیوند میدهد و تجربه زیباشناختی را با مطالعه اجتماعی و فرهنگی ترکیب میکند. به همین دلیل مخاطب آثارش نه فقط جامعه عکاسان، بلکه طیف گستردهتری از پژوهشگران و هنرمندان است، کسانی که به دنبال فهم عکاسی نه صرفاً بهعنوان یک تکنیک، بلکه بهعنوان یک زبان هستند.
دیوید کمپنی امروز یکی از چهرههای تأثیرگذار در بازتعریف جایگاه عکاسی در جهان هنر معاصر است؛ نویسندهای که آثارش هم از منظر پژوهشی مرجعیت دارد و هم برای هنرمندان انگیزه و الهام ایجاد میکند.
روایتی از تحولات دنیای عکاسی
کتاب «هنر و عکاسی» به قلم کمپنی و ترجمه مهران مهاجر که خودش یکی از عکاسان و مترجمان باسابقه است، این کتاب را به یکی از کتابهای شاخص در زمینه عکاسی تبدیل کرده است.
کمپنی در این کتاب از زوایای مختلفی و متفاوتی به هنر عکاسی و عکاسان بزرگ پرداخته است. نویسنده تلاش کرده تا به شکلی سریع و گذرا، نگاهی به گونههای مختلف عکاسی داشته باشد و درباره تاریخچه و هنرمندان شاخص آن سبک، اطلاعاتی به خوانندگانش بدهد.
کمپنی در این کتاب، این پرسش را مطرح میکند که چگونه عکاسی از جایگاه یک رسانه بازنمایی صرف، به ابزاری قدرتمند در دست هنرمندان معاصر تبدیل شد. او توضیح میدهد که تا اواخر قرن بیستم بود که موزهها و گالریهای بزرگ به طور جدی آثار عکاسی را در مجموعههای خود گنجاندند. در این مسیر، هنرمندانی چون آندرناس گورسکی، سیندی شرمن و جف وال نقشی کلیدی ایفا کردند و کوشیدند تا رسانه عکاسی را به جایگاهی برجسته در جهان هنر برسانند. این کتاب به بررسی همین گذار تاریخی و مفهومی میپردازد.
نام این کتاب نام همان پژوهش قدیمی «ائرن شارف» است که به سال ۱۹۶۸ منتشر شد. در آن کتاب، شارف مناسبات میان عکاسی و نقاشی را بررسی کرده بود.
حدود ۱۳۰ سال بحث درباره عکاسی در حوزه هنر حول محور نقاشی چرخیده بود: عکاسی هنری تا چه اندازه ممکن است از نقاشی تقلید کند، آن را طرد کند یا اینکه بسط آن باشد. در این باب سال ۱۹۶۸ با اندکی تسامح یک آغازگاه است. تا اواخر دهه ۱۹۶۰ دیگر داشت روشن میشد که عکاسی با هنرهای دیگری جز نقاشی، از جمله سینما، تئاتر، ادبیات و مجسمهسازی مکالمات غیرمترقبهای را آغاز کرده است.
اما هنرمندان به این مقدار اکتفا نکردند. آنها میخواستند به عکاسی در بستر زندگی روزمره، بیرون از حوزه هنر بیندیشند و نیز به امر بازنمایی در شکل عام آن. نویسنده در این کتاب به بررسی جایگاههای گوناگون و مختلف عکاسی در عرصه هنر از دهه ۶۰ میلادی بدین سو پرداخته است.
اگر موضوع آمیزش هنر با رسانهای همگانی را در نظر داشته باشیم، شاید هنر پاپِ دهه ۱۹۶۰ بیش از هر جریانی قدعلم کند. اندی وارهول و دستیارانش، با چاپ عکسِ روزنامهها، مجلات و چهرههای افراد مشهور روی بوم، آثار خود را آفریدند.
بیرون از جریان هنر پاپ، عکس در زندگی روزمره اقتدار زیادی به دست آورده بود و ظاهراً به ما میگفت جهان چگونه است و چه چیزهای مهمی در آن هست. این کار بخشی از کوششی گستردهتر بود برای ایجاد پیوندی بیواسطهتر بین هنر و زندگی روزمره.
اواخر دهه ۶۰ کنایههای هنر پاپ به قدر کافی انتقادی نبود و پس از آن هنر مفهومی یا کانسپچوال در عرصه هنر پررنگتر شد. هنر مفهومی سر آن داشت تا ذات و سرشت ارتباط هنر و هنرمند را بکاود.
مارسل دوشان در دو دهه نخست سده بیستم پیشگام تاریخی این دیدگاه بود. دوشان میخواست پرسش از ریختشناسی هنر را به پرسش از کارکرد بدل کند؛ و پرسش «چه چیز زیباست؟» را به پرسش «هنر چیست؟» واگرداند. هنر مفهومی هنری بود که لزومی نمیدید به مهارت فنی یا زیبایی، در تعریف سنتیشان بپردازد.

اهمیت بارت و سانتاگ در پژوهش عکاسی
انتشار دو کتاب از رولان بارت و سوزان سانتاگ، تحول مهمی در زمینه پژوهش در عکاسی به شمار میرفتند. «درباره عکاسی» سوزان سانتاگ و «اتاق روشن» رولان بارت، تاملات تازهای درباره عکاسی را مطرح کردند. بارت در این کتاب، عکس خبری را «پیام بیرمزگان» خوانده بود. به دیده بارت، قویترین تصاویر بیننده را انگار به رویارویی آشکار و عریان با واقعه فرا میخواند.
کتاب در بخشی به موضوع عکاسی مطبوعاتی میپردازد. عکاسی مطبوعاتی در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ظهور کرد و بعدها از دل آن «عکاسی خیابانی» سربرآورد که شاید بتوان گفت یگانه گونه منحصراً خاص عکاسی است. اما عکاسی خیابانی در دهه ۷۰ میلادی رو به افول گذاشت.
شیوههایی که هنرمندان با عکاسی برخورد میکنند متاثر از میراث غنی هنر در سال گذشته و بین حدفاصل سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ است. البته اجماع چندانی در درک و دریافت امروزین ما از عکاسی وجود ندارد. کارکردهای اجتماعی عکاسی در سده بیستم و خصوصاً از دهه ۱۹۶۰ به این سو بسیار تغییر کرده و دگرگون شده است.
در نتیجه دریافت ما از عکاسی هم تغییر کرده. اگر تعریفِ این رسانه معضل همیشگی است، به این معنا نیست که عکاسی ذاتی وصفناشدنی دارد بلکه بیشتر به این خاطر است که فرهنگ، مدام و مستمر کارهای مختلفی با عکاسی میکند.
در مجموع، جهان فکری دیوید کمپنی یادآور این حقیقت است که عکاسی را نمیتوان در یک تعریف ثابت، یک تاریخ خطی یا یک سنت تکنیکی محدود نگاه داشت. رسانهای که روزی تنها ابزار ثبت واقعیت بود، امروز در جریانهای هنری، مفهومی، رسانهای و فرهنگی نقشی فراتر از ثبت و روایت یافته است. کمپنی با نوشتارهای روشن و پژوهشمحور خود نشان میدهد که عکاسی چطور در گفتگو با سینما، ادبیات، فلسفه و فرهنگ روزمره، هر بار معنا و کارکردی تازه تولید میکند و همین پویایی، آن را به یکی از پیچیدهترین و درعینحال جذابترین رسانههای هنر معاصر بدل کرده است.
در جهانی که تصویر سهمی روزافزون در درک ما از جهان دارد، خواندن آثاری چون «هنر و عکاسی» فقط آشنایی با تاریخ عکاسی نیست بلکه تمرینی برای فهم سازوکارهای ادراک، بازنمایی و ساختن معناست. اثر کمپنی به خواننده یادآوری میکند که عکاسی نه فقط ابزاری برای دیدن جهان، بلکه روشی برای اندیشیدن به آن است و همین، مهمترین دلیل اهمیت ادامهدار پژوهش و گفتوگو درباره این رسانه در عصر معاصر است.
نظر شما