شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
خواندن؛ مقاومت علیه فراموشی

در جامعه‌ی تصویرزده و شتابان امروز که می‌خواهد یک «حقیقت» واحد، فوری و قابل مصرف به خورد ما دهد، خواندنِ تأملی، عملی پیشگامانه و مقاومتی است. این مقاومت، در برابر فراموشی است. این مقاومت، در برابر سکوتِ تحمیلیِ معناست.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – صادق رحمانی، شاعر، مدیر و سردبیر مجله ادبی چامه: یک. هر کتاب، دریچه‌ای است به تجربیات انسان‌هایی که پیش از ما زیسته‌اند. وقتی کتابی از گذشتگان می‌خوانیم، تنها با افکار آنان آشنا نمی‌شویم؛ بلکه حافظه جمعی بشری را زنده نگه می‌داریم. ما جهان را از پشت عینک زبان می‌بینیم. هر چیزی که می‌بینیم یا تجربه می‌کنیم، با کلمات تفسیر و معنا می‌شود. کتاب‌خوانی به ما می‌آموزد که این مهارت را چگونه تازه نگه داریم و از زوایای مختلف به جهان بنگریم. در عصری که «تصویر» قصد دارد جهان را فوری و تمام‌شده تحویل دهد و «سرعت»، «تأمل» را به حاشیه می‌راند، این پرسش بنیادین سر برمی‌آورد: در جهانی که ادعا می‌شود هیچ چیز بیرون از متن نیست، چرا باید به سراغ خودِ متن برویم؟ آلبرتو مانگوئل در کتاب «تاریخ خواندن»، خواندن را عملی برای «به یاد آوردن» می‌داند، اما این «خود» که می‌خواهد به یادمان بیاورد، چیست؟ این «خود»، تنها خاطرات شخصی ما نیست؛ این، حافظه‌ی جمعی بشریت است، گنجینه‌ای از ترس‌ها، امیدها، شکست‌ها و رؤیاها که در قالب کلماتْ مومیایی شده‌اند. هر کتاب، قطب‌نمایی است برای جهت‌یابی در اقیانوس زمان. وقتی «شاهنامه» فردوسی را می‌خوانیم، تنها داستان «جنگ» را نمی‌خوانیم؛ ما در حال فعال کردن یک حافظه‌ی ملی و کهن هستیم؛ حافظه‌ای که همچنان در فتوحات امروزی ما طنین‌انداز است.

خواندن؛ مقاومت علیه فراموشی

دو

هیچ دو خوانشی از یک کتاب شبیه هم نیستند. هر خواننده بنا به تجربیات خود، معانی تازه‌ای از متن می‌سازد. بنابراین خواندن فقط دریافت پیام نویسنده نیست، بلکه ساختن معنای جدید است. اینجاست که نگاه ژاک دریدا، فیلسوف شالوده‌شکن، صحنه را به کلی دگرگون می‌کند. وقتی او می‌گوید «هیچ چیز بیرون از متن نیست»، به این معنا نیست که درختان و کوه‌ها وجود فیزیکی ندارند، بلکه تأکید می‌کند که ما قادر نیستیم به «خودِ آن درخت» دسترسی بی‌واسطه داشته باشیم. درک ما از درخت، از طریق شبکه‌ای از نشانه‌ها، مفاهیم و روایت‌ها (متون) شکل می‌گیرد: نامش «درخت» است، در اسطوره‌ها «نماد زندگی» است، در علم «یک نظامواره» است و در یک شعر، «ایستاده در باد، چون عاشقی منتظر». پس جهان، متنی است بزرگ که ما همیشه در حال خواندنش هستیم. اما دریدا یک گام فراتر می‌گذارد: معنا هرگز در یک نقطه «حاضر» و ثابت نیست. معنا در «تعویق» است؛ پیوسته به تأخیر می‌افتد و در گذر از یک نشانه به نشانه‌ی دیگر، به تعویق می‌افتد و متحول می‌شود. اینجاست که اندیشه‌ی مانگوئل و دریدا به هم می‌پیوندند و نقش خواننده را تا حد یک «خدایگان کوچک» ارتقا می‌دهند. اگر جهان را فقط از طریق متن می‌فهمیم و اگر متن هم ذاتاً ناپایدار و چندصدایی است، پس هر بار که کتابی را می‌گشاییم، در حال مشارکت در آفرینش جهانیم. در فرآیند خواندن، ما هم با نویسنده و هم با خودمان گفت‌وگو می‌کنیم. کتاب‌ها به ما کمک می‌کنند بخش‌های ناشناخته وجود خود را کشف کنیم.

سه

کتاب، فضایی است که در آن جهانِ عینی (زیستْ‌جهان) و جهانِ ذهنی (زبان) با هم تلاقی می‌کنند. در این فضا، ما همزمان هم «خود» هستیم و هم «دیگری». همان‌طور که مارسل پروست می‌گوید: «هر خواننده، در حین خواندن، در واقع خواننده‌ی خودش است. اثر نویسنده فقط نوعی ذره‌بین است که به خواننده ارائه می‌کند تا بتواند بخشی از خود را که بدون آن کتاب هرگز قادر نبوده ببیند، کشف کند.» ما می‌خوانیم تا «بیاموزیم» یا می‌خوانیم تا «حقیقت» را بیافرینیم. این دو نوع نگاه، چالشی است که ذهن را به خود مشغول می دارد. مارسل پروست در کتاب «در باب خواندن» با نگاهی موشکافانه نظر «جان راسکین» را رد می کند. جان راسکین در کتاب «کنجد و سوسن‌ها» بر این باور است که کتاب‌ها در برگیرنده «شناخت» و «حقیقت» هستند و خواننده با مطالعه به ژرفای «معرفت» و «حقیقت» پی می‌برد. این در حالی است که «پروست» این دیدگاه را توهمی بیش نمی‌داند. اگر چنین که «راسکین» می‌گوید نیست، پس حقیقت ماجرا چیست؟ مارسل پروست بر این باور است که خواندن کتاب چیزی نیست جز محرکی که ذهن خواننده را به تحرک وامی‌دارد تا خود دست به «آفرینش» بزند. پروست می‌گوید: کتاب خواندن را نمی‌توان با «گفت‌وگو» قیاس کرد. خواندن برخلاف گفت‌وگو برقرارکردن ارتباط است با اندیشه ای دیگر، آن هم در تنهایی. در حالی که «گفت‌وگو» در تنهایی شکل نمی‌گیرد؛ گفت‌وگو بلافاصله تنهایی را از بین می‌برد. و به راستی، یکی از خصوصیات کتاب مفید که نقش بنیادین در حیات فکری ما بازی می‌کند همین است: «پایان‌ها برای نویسنده و برانگیزش‌ها برای خواننده. دانایی ما جایی آغاز می‌شود که دانایی "نویسنده" به پایان می‌رسد.» (در باب خواندن، نوشتۀ مارسل پروست با ترجمۀ «بنیامین مرادی» را نشر مرکز منتشر کرده است).

چهار

پس کتاب‌خوانی، در عمیق‌ترین سطح خود، زیستن در زبان است. زیستن در قلمروی که مرزهای خود و دیگری در آن محو می‌شود و معنا، چون چشمه‌ای زاینده، هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. در جامعه‌ی تصویرزده و شتابان امروز که می‌خواهد یک «حقیقت» واحد، فوری و قابل مصرف به خورد ما دهد، خواندنِ تأملی، عملی پیشگامانه و مقاومتی است. این مقاومت، در برابر فراموشی است. این مقاومت، در برابر سکوتِ تحمیلیِ معناست. اکثر نظام‌ها به دنبال تثبیت معنایی واحد و غیرقابل چون‌وچرا هستند. خواننده‌ی فعال، با زایش معناهای تازه، این انجماد را در هم می‌شکند. و این مقاومت، در برابر از دست دادن «درنگ» و «تعمق» است.

نوشته‌های کهن و کلاسیکی که سال‌هاست ما می‌خوانیم و کلماتش بوی کهنگی نمی‌دهد، علاوه بر آفرینشگری و خلاقیتِ نویسنده، به مادۀ خام آن نیز بازمی‌گردد. زبانی که شاعران و نویسندگان بدان نوشته‌اند، زیبایی را دو برابر می‌کند، به‌ویژه که زبان فارسی خود ظرفیت‌ها و ظرافت‌هایی دارد که جنبۀ برانگیختگی ذهن را با خود به همراه دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها