چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۹
سرقت بزرگ دو کتاب عتیقه

گزارش «دوایر مورفی» از ماجرای سرقت دو کتاب عتیقه در نیویورک، نه فقط روایتی از یک دزدی فرعی، بلکه تصویری از شبکه‌ی بسته و وسوسه‌انگیز دنیای تجارت کتاب‌های نایاب است؛ جهانی که مرز میان شیفتگی، زرنگی و جرم در آن به‌سختی دیده می‌شود.

سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: مشکل اصلی سرقت کتاب‌های نایاب، خودِ دزدی نیست؛ هرکس کمی چابکی و یک کیف مناسب داشته باشد ظاهراً از پسش برمی‌آید. دردسر واقعی آنجاست که باید این غنیمت را به پول نقد تبدیل کرد. بازار کتاب‌های عتیقه آن‌قدر بسته و محدود است که تقریباً همه فروشندگان یکدیگر را می‌شناسند و از دارایی‌های هم باخبرند، به‌ویژه وقتی پای نسخه‌هایی پرسروصدا در میان باشد. برای تازه‌واردها هم پایگاه داده بین‌المللی انجمن فروشندگان کتاب‌های عتیقه وجود دارد که به‌طور منظم فهرست تازه‌ای از کتاب‌های سرقتی منتشر می‌کند؛ سیستمی ساده اما کارآمد که احتمال فروش کالای دزدیده‌شده به همکار را به حداقل می‌رساند.

گاهی که از دل نمایشگاه‌ها و گالری‌های کتاب نایاب گزارش می‌نویسم، با خودم فکر می‌کنم شاید همین پایگاه تنها مانعی است که مرا از لغزش به سمت زندگی خلافکارانه بازمی‌دارد. وسوسه را درک می‌کنم؛ کتاب‌ها زیبا هستند، لمس‌شان دلپذیر است و قیمت‌های گزاف‌شان ذهن را از رؤیای مالکیت چیزهایی که همیشه برایت دور از دسترس بوده‌اند، پر می‌کند.

در ماه ژوئن گذشته، دو عنوان به فهرست کتاب‌های مسروقه افزوده شد: رساله‌ای از آنتیوچی تیبرتی درباره کف‌بینی (Antioci Tiberti) چاپ شده در سال ۱۵۲۸ و گفت‌وگوهای سیمفوریَن شامپیه (Symphorien Champier) و هادریان بارلاندوس (Hadrian Barlandus) چاپ شده در سال ۱۵۱۹ که توسط ژاکوب کلرک دو خیل (Jacob Clercx de Geel) از شهر آنتورپ در جلد چرمی مهرکوب‌خورده صحافی شده بود. ارزش مجموع آن دو، حدود بیست‌هزار دلار برآورد شد و تماس برای هر دو عنوان به فابریتزیو گووی، کتاب‌فروش معروف مودنا و نیویورک، اشاره داشت.

پایگاه داده البته پاسخ نمی‌داد چه کسی و چرا دست به این سرقت زده است. ماجرا شاید همان‌جا تمام می‌شد، اگر چند تصویر در نیویورک منتشر نمی‌شد.

در ۱۲ سپتامبر، حوزه نوزدهم اداره پلیس نیویورک چهار تصویر ثابت از دوربین مدار بسته منتشر کرد: مردی را نشان می‌داد که در گالری PRPH Rare Books واقع در خیابان شصت‌وچهارم، نزدیک «سنتِرال پارک»، مشغول ورق‌زدن کتاب‌ها بود. مرد، شلوار قرمز باریک و پیراهن دکمه‌دار بر تن داشت و عینکی آویزان از یقه‌اش؛ لباسی مناسب بهار در منطقه «آپِر ایست ساید» منهتن. پیام پلیس نیویورک اعلام می‌کرد این مرد تحت تعقیب است به جرم «سرقت بزرگ دو کتاب عتیقه»، و از عموم خواسته بود هر اطلاعی دارند گزارش دهند.

چند هفته بعد، پس از گزارش‌هایی همراه با کنایه در مطبوعات نیویورک، هویت مرد مشخص شد: گاورئیل هون‌دیاشویلی (Gavriel Hundiashvili)، عکاس مُد اسرائیلی مقیم کویینز. به گفته روزنامه پُست، هون‌دیاشویلی کوشیده بود کتاب‌ها را در یک کتاب‌فروشی نایاب دیگر بفروشد، اما با همان مشکلی روبه‌رو شد که پیش‌تر گفتم: جهانی بسته که همه فروشندگان می‌دانند کدام اقلام «داغ» هستند. در تنگنا و تحت تعقیب، هون‌دیاشویلی (به‌روایتی) کتاب‌ها را با پست به همان گالری PRPH که محل وقوع جرم بود بازگرداند. بااین‌حال پلیس نیویورک در ماه اکتبر او را دستگیر و به سرقت جنایی (felony larceny) متهم کرد.

تاریخ اخیرِ سرقت کتاب‌ها مملو از مأموران دوجانبه، فرصت‌طلبان آگاه و اشرافیان فاسد است. در سال ۲۰۰۴، آندرس بوریوس، مدیر وقت بخش نسخه‌های خطی در کتابخانه سلطنتی سوئد، معلوم شد بیش از پنجاه مجلد نایاب از مجموعه آن کتابخانه را ربوده و فروخته است. در ۲۰۰۵، ئی. فوربز اسمایلی، دلال معتبری در نقشه‌ها، در کتابخانه باینِکی دانشگاه ییل با یک چاقوی دقیق‌بُر (X‑Acto knife) دستگیر شد. معلوم شد سال‌ها از خوش‌نامی حرفه‌ای و اهدای سخاوتمندانه‌اش سوءاستفاده کرده تا صفحات ارزشمند نقشه‌های تاریخی را ببُرد و بیرون ببرد. و شاید بدنام‌ترین مورد، مارینو ماسیمو دِ کارو، مدیر خودآموخته کتابخانه «جی‌رولامینی» در ناپل بود که به طور نظام‌مند کتابخانهٔ خود و دیگر کتابخانه‌ها را از نفیس‌ترین آثارشان تهی کرده بود. او همچنین اذعان کرد که از دسترسی خود به نسخه‌های نایاب برای راه‌اندازی شبکه‌ای سودآور از جعل آثار استفاده کرده؛ شبکه‌ای که در نهایت حتی کتابخانه واتیکان و شماری از کارشناسان طراز اول آثار عتیقه را نیز گرفتار کرد.

نمونه‌های دیگری هم هست، جسور و حتی جذاب. کسانی که می‌خواستند «توماس کراؤن» بعدی باشند. دست‌کم در نگاه نخست، هون‌دیاشویلی یکی از آنها به نظر نمی‌رسد.

در اوایل پاییز همان سال، راهی «دادگاه کیفری شهر نیویورک» در خیابان سنتر شمارهٔ ۱۰۰ در چایناتاون شدم. قرار بود هون‌دیاشویلی در بخش F حاضر شود؛ بخشی که به پرونده‌های کیفری در انتظار هیئت منصفه و کیفرخواست اختصاص دارد. سالن F جای مرتبی است پر رفت‌وآمد: استفاده از تلفن همراه یا ورود کودکان ممنوع است، و در طول یک صبح، قاضی، دادستان، منشی‌ها و مأموران دادگاه ده‌ها پرونده را بررسی می‌کنند.

در دادگاه هون‌دیاشویلی را دیدم؛ در انتهای ردیفی از صندلی‌های چوبی. سر تراشیده‌اش و لباس شیکش مانند همان تصویری بود که در فیلم‌های نظارتی دیده بودیم. پاهایش را محکم روی هم گذاشته بود و سرش پایین بود. انگار یکی از بدترین صبح‌های عمرش را می‌گذراند. خواستم چیزی بگویم تا آرامش کنم، اما وکیلش پیش آمد و به او یادآوری کرد با کسی صحبت نکند و درحالی‌که به من نگاه می‌کرد این را گفت. سعی کردم در چهره هون‌دیاشویلی رگه‌ای از اسمایلی یا دِ کارو پیدا کنم. آن ذره تقلبِ ادبی که می‌تواند روایت چنین ماجرایی را، به‌بیان بهتر، «متفاوت» کند. با وجود سرِ تراشیده و کفش‌های خوش‌دوختش، چیزی نیافتم.

دنیای کتاب‌های نایاب آکنده از عدم توازن اطلاعاتی است. درواقع، همین نابرابری موتور محرک تجارت است. فروشندگان سال‌ها پژوهش صرف می‌کنند تا شجره یک کتاب و ویژگی‌های ارزشمندش را اثبات کنند، سپس به‌قدر لازم اطلاعات منتشر می‌کنند تا کنجکاوی مشتریان حرفه‌ای و کلکسیونرهای شیفته را تحریک کنند. این کار معمولاً مستلزم سفر به شهرهایی چون نیم، پادوا، پاریس، رم و لیسبون است، جایی که عالمان صنعت صحافی، نوع کاغذ، مُهر مالکیت و نشان‌های آبی را بررسی می‌کنند. همچنین نیازمند احتیاط و گاهی رفتاری است که برای برخی «پنهان‌کارانه» و برای برخی «زیرکانه» جلوه می‌کند.

پس جای شگفتی نبود که دستیابی به اومبرتو پرِلیاسکو (Umberto Pregliasco) و فیلیپو روتوندو (Filippo Rotundo)، مالکان گالری PRPH —محل سرقت دو کتاب نایاب شامپیه و تیبرتی—برایم دشوار بود. ناگهان تلفنی از زنی ایتالیایی دریافت کردم: فرانچسکا بیفی (Francesca Biffi)، معاون گالری. گفت هفتهٔ بعد میهمانی کوچکی در گالری برگزار می‌شود و پرسید آیا مایل به حضورم.

به دعوتشان به مهمانی کوچکی در گالری رفتم. فضای مدرن و سفید گالری پر از نور بود؛ میان مانکن‌های سورئالیستی و جمعی از مشتریان ثروتمند که ترکیبی از بانوان ثروتمند آپر ایست ساید، استادان دانشگاه با کت توییدی، و ایتالیایی‌هایی در لباس‌های مشکی خوش‌دوخت بود به گفت‌وگو ایستاده بودند. در ویترین‌ها نسخه‌ای از ده فرمان (چاپ ۱۶۱۷) اثر ویلیام بروستر و کتاب Il Saggiatore گالیله (محاسب) چاپ شده در سا ل ۱۶۲۳ درخشید؛ هر دو با قیمت‌هایی شش‌رقمی.

ستاره شب، چاپ ۱۵۱۶ از اورلاندوی افروخته اثر لودوویکو آریوستو بود. کتابی که مجموعه‌داران آن را «لاله سیاه» می‌خوانند. نسخه‌ای که همه باور داشتند همان نمونه گمشده کاوالیِری است. از کتاب‌های شامپیه و تیبرتی اما خبری نبود.

در پایان شب با پروفسور نیل هریس از دانشگاه اودینه گفتگو کردم. او کت نارنجی‌رنگی بر تن داشت و در سخنرانی‌اش شور و ذکاوتی کارآگاهی داشت. از او درباره تفاوت «تکثیرگر حروفی»، جاعل و دزد پرسیدم. لبخند زد و گفت: «تکثیرگر همان است که هست. اگر کسی جاعل باشد، صاحب کتاب او را جاعل می‌کند.» کمی مکث کرد و افزود: «اخلاق از قرنی به قرن دیگر تغییر می‌کند.» این جمله در ذهنم ماند. به یاد هون‌دیاشویلی افتادم، به دو کتاب بیست‌هزار دلاری و دادگاهِ بی‌نام و نشان نیویورک. شاید در قرنی دیگر، این داستان‌ها جور دیگری قضاوت شوند.

چکیده تمام این پرونده‌ها در یک جمله خاصه می‌شود: بازاری آکنده از شور، ظرافت، و مرزهای محو میان هنر، فریب و میل به مالکیت.

وقتی از ساختمان بیرون آمدم، هوا خنک شده بود؛ نسیمی در خیابان شصت‌وچهارم می‌پیچید. در تاریکی قدم زدم و احساس کردم چیزی پشت سر گذاشته‌ام—نه جرم، بلکه وسوسه‌ای انسانی که هنوز در هوا شناور بود.

نوشته دوایر مورفی (Dwyer Murphy)، منبع: lithub, ۱th of December

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها