به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «دختر اردوی آتش» با حضور محمدعلی سپهر، نویسنده اثر، جعفر گلشن روغنی، کارشناس منتقد و اجرای حمیدبابایی دوشنبه ۱۲ آبان در حوزه هنری برگزار شد.
جعفر گلشن روغنی، کارشناس منتقد، با اشاره به اشتباهات ویراستی کتاب «دختر اردوی آتش» بیان کرد: صفحات ابتدایی ویرایش کتاب بسیار ضعیف و نامناسب است. دربرخی صفحات چند جمله دارای خطا مشاهده میشود. این اشتباههات ویرایشی به متن آسیب رسانده و موجب شده است که خوانشش آن با وقفه و ناهماهنگی همراه باشد. در صفحه ۱۵ کتاب نوشته شده است «خواهر شهسوار، از امدادگرهای قدیمی» است، اما بعد گفتهاند «او یک جوان ۱۷ ساله» است. یعنی از کودکی امدادگری میکرده؟ «امدادگر قدیمی» یعنی کسی که سابقه طولانی در این کار دارد، نه یک جوان ۱۷ ساله.
او ادامه داد: در صفحه ۱۸ نوشته شده است «تهران، شهر بزرگ و دودزده». سؤالی که برای من پیش آمده این است که آیا تهران در آن زمان واقعاً آلودگی هوا داشت؟ آن هم در حدی که بتوان چنین توصیفی به کار برد، یا این جمله بیشتر از نگاه امروز نوشته شده است؟ در صفحه ۲۶ کتاب نیز از عبارت «تهران بزرگ» استفاده شده است. تا جایی که میدانم در گذشته به این شکل از تهران یاد نمیکردند؛ آیا این تعبیر مربوط به ادبیات امروزی نیست؟
این منتقد، واژه «وطن پرست» را واژهای اشتباه دانست و گفت: در صفحه ۲۷ نوشته شده است «به سمت کردستان میرفتم و سوار یک ماشین شدم و از دکهای چای گرفتم.» در آن زمان لیوان یکبارمصرف وجود نداشت. مردم معمولاً لیوانهای پلاستیکی قرمز رنگ را همراه خود داشتند و از آنها استفاده میکردند. در صفحه ۲۸ هم از واژه «وطنپرست» استفاده شده است. بهنظر من این واژه درست نیست، چون ما فقط خدا را پرستش میکنیم. با هر آیینی که داشته باشیم، بهتر است از واژه «وطندوست» استفاده شود.
گلشن روغنی، به نقش اشتباه همافر در کتاب اشاره و عنوان کرد: در صفحه ۴۱، هُمافَر را در نقش خلبان آورده شده است. برداشت من این است که «هُمافَر» بهمعنای تکنسین است، اما شما او را در نقش خلبان نشان دادهاید. همچنین در صفحه ۱۷۲، به «حسرت یک دختر شهری درباره زندگی در روستا» اشاره شده است. اما من در آن زمان چنین حسی را در میان مردم ندیده بودم. هیچکس حسرت زندگی در روستا را نداشت؛ همه میدانستند زندگی در روستا سختیهای خودش را دارد.
او با اشاره به اشتباه تاریخی کتاب «دختر اردوی آتش» گفت: در صفحه ۲۰۳ کتاب آمده است که «آژیر قرمز در آذر ۱۳۵۹» به صدا درآمده است. من در این چند روز جستجوی فراوانی انجام دادم و به نظر میرسد که اولین بار آژیر قرمز در سال ۱۳۶۰ یا ۱۳۶۱ به صدا درآمده باشد.
منتقد در ادامه عنوان کرد: در بخش دیگری از کتاب نیز آمده است که صدام، خرمشهر را با نام عربی «مُحَمَره» نامگذاری کرده بود. در حالی که این نام از دوران قاجار بر این شهر اطلاق شده بود و ما آن را تغییر دادیم.

غلبه تاریخ شفاهی بر رمان مشهود
حمید بابایی، مسئول و مجری برنامه، به غلبه تاریخ شفاهی بر درمان در بخشهایی از کتاب اشاره و بیان میکند: از صفحه ۱۰۰ به بعد، وقتی وارد آن شهر میشوند، داستان دیگر از حالت رمان خارج میشود و از یک جایی به بعد فقط گزارش میدهد و صرفاً اطلاعات ارائه میکند. از اینجا به بعد، غلبه تاریخ شفاهی بر رمان مشهود است. در قالب طرح رمان، باید شخصیتها و موقعیتها خلق شود.
او ادامه داد: در خاطره و تاریخ شفاهی، نیازی به ساختن شخصیت یا موقعیت نیست، زیرا همه چیز به صورت تعریفشده ارائه میشود. اما در رمان، باید فضاسازی شود، باید شخصیتها ساخته و پرورش داده شوند. در ۳۰ صفحه آخر اثر نیز با انبوهی از اطلاعات روبهرو هستیم. این روش در تاریخ شفاهی و خاطرات قابل قبول است، اما در رمان مناسب نیست.
نظر شما