بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: «گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در مصر؛ با تأکید بر جایگاه دانشگاه الازهر» نوشته منوچهر ایزدینیا استاد مدعو دانشگاه مذاهب اسلامی که بههمت انتشارات دانشگاه بینالمللی مذاهب اسلامی منتشر شده، بر پایه تحلیل گفتمانی بنا نهاده شده و تحولات تقریب مذاهب اسلامی را از منظر تاریخی، سیاسی و فرهنگی در مصر، بهویژه در دانشگاه الازهر مورد کاوش قرار میدهد. نویسنده با بهرهگیری از چارچوبهای نظری گفتمان، بهویژه مفاهیم لاکلاو و موفه، به تشریح چگونگی شکلگیری، اوجگیری و افول این گفتمان میپردازد. این اثر نهتنها برای پژوهشگران تاریخ اسلام، بلکه برای سیاستمداران، علما و علاقهمندان به وحدت اسلامی، منبعی ارزشمند و نشاندهنده پیچیدگیهای روابط شیعه و سنی در قرن بیستم است. آنچه در پی میآید، ماحصل گفتوگوی ایبنا با منوچهر ایزدینیا مولف کتاب است.

در کتاب، به مراحل شکلگیری «دارالتقریب مذاهب اسلامی» در مصر اشاره و دورههای اوج و افول آن را ترسیم کردهاید. از دید شما، مهمترین عامل تاریخی در شکلدهی به این گفتمان چیست؟
از منظر تاریخی، عوامل موثر بر شکلگیری گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، به دو دسته کلی عاملیتهای فردی و نهادهای سیاسی - اجتماعی تقسیم میشوند. منظور از عاملیت فردی، تلاشهای علمی و فرهنگی علمای شیعه و سنی در ایران و مصر است. همچنین نهادهایی مانند سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی و دانشگاه الازهر نقشی تأثیرگذار در شکلگیری گفتمان مذکور داشتند. بنابراین، سهم عوامل فردی و ساختاری در شکلدهی به گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، میبایست مورد توجه قرار گیرند. در این میان، عاملیت فردی علمای شیعه، در فعالیتها و نظرات تقریبی آیتالله بروجردی قابل مشاهده است. همچنین در میان عالمان سنی موثر بر جریان تقریب، میتوان به تلاشهای شیخ محمود شلتوت و عبدالمجید سلیم اشاره کرد. نقش آنان در صدور فتواهایی مبنی بر به رسمیت شناختن فقه جعفری حائز اهمیت است. با وجود این، عاملیت علما در ایران و مصر، نیازمند برنامه، هدف و تلاشهای هماهنگ در قالب نهادی واحد بود. بنابراین، سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی با تلاش افرادی همچون محمدتقی قمی در قاهره پایهگذاری شد. شخص محمدتقی قمی را میتوان بهعنوان حلقه اتصال عاملیت علما در ایران و مصر تلقی کرد. وی توانست عاملیتهای فردی را در قالب نهادی سازمان یافته، جهت آرمان تقریب تجمیع نماید. از این رو، دومین دسته از عوامل موثر بر شکلگیری گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، به نهادها و سازمانهایی نظیر دارالتقریب مذاهب اسلامی ارتباط داشت. سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی با انتشار ماهنامه «رسالهالاسلام»، رویکرد تقریبی را در میان علمای ایران و مصر گسترش داد. همزمان، ترویج رویکرد تقریبی در مجله الازهر نشانگر بسط ایده تقریب در دانشگاه الازهر بود. از این منظر، تعامل عوامل دوگانه عاملیت فردی و نهادهای اجتماعی سبب شکلگیری و بسط گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در ایران و مصر شد.
بر نقش دانشگاه الازهر تأکید کردید. چگونه عملکرد این نهاد دینی آموزشی در گسترش یا تضعیف تقریب مؤثر بوده است؟
دانشگاه الازهر نقشی بسزا در رشد و افول گفتمان تقریب مذاهب اسلامی داشت. این امر بیشتر بهدلیل ماهیت تعیینکننده دانشگاه الازهر، در ایجاد گفتمان دینی در جهان اسلام است. گسترش هر گفتمان دینی و اصلاحی، متضمن واکنشی مثبت از سوی الازهر بود. این امر سبب توجه علمایی همچون جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده به دانشگاه الازهر شد. آنان به درستی متوجه نقش دانشگاه الازهر در رشد و یا تضعیف تمدن اسلامی بودند. از این رو، تلاش کردند با ایجاد تغییرات نهادی در الازهر، زمینه رشد و ترقی جهان اسلام را فراهم آورند. محمدتقی قمی و علمای منتسب به دارالتقریب، همین رویه را در باب دانشگاه الازهر در پیش گرفتند. از منظر گفتمانی، دانشگاه الازهر بهدلیل وجود هیأت کبار علما در رأس آن، استقلال سیاسی کافی در برابر دولت مصر داشت. بنابراین تا سال ۱۹۶۱ دانشگاه الازهر بهمثابه نهادی مستقل از دولت، وجود گفتمانها و جریانات سیاسی و اجتماعی متنوع را برتابید. از این منظر، تضارب آرا در دانشگاه الازهر در این دوره، متضمن رشد جریان تقریب مذاهب اسلامی بود. سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی از همان آغاز، ارتباطات وسیعی با علما و شیوخ الازهر داشت، به گونهای که افرادی مانند عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت تحت تأثیر تفکر تقریبی، فتواهایی مبنی بر به رسمیت شناختن فقه جعفری صادر کردند. با وجود این، انحلال هیأت کبار علما در سال ۱۹۶۱ و گسترش نفوذ دولت مصر در دانشگاه و غلبه جریان سلفی در الازهر، ارتباط سازمان دارالتقریب مذاهب اسلامی با دانشگاه الازهر کاهش یافت و موجب تضعیف گفتمان تقریب مذاهب اسلامی گردید.

در کتاب اشاره کردهاید که گفتمانهای رقیب همچون ملیگرایی، ناصریسم و تجددگرایی با تقریب در تضاد بودهاند. بهباور شما، این تضاد عمدتاً ایدئولوژیک است یا ساختاری؟
تضاد گفتمانهای رقیب مانند ملیگرایی، تجدد و ناصریسم با گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، عمدتاً از نوع ایدئولوژیک است؛ چرا که اندیشه محوری در مفصلبندی هر یک از گفتمانهای رقیب با گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در تضاد است. همچنین تضاد ساختاری هنگامی قابل طرح است که همه گفتمانهای مذکور در شکل هژمونی در ساختار دولت ظاهر شوند؛ لیکن گفتمان تقریب هیچگاه در ساختارهای دولتی نفوذ نداشت. با وجود این، گفتمانهایی نظیر تجدد، ناصریسم و ملیگرایی به شکل سیال در دولتهای مصر ظاهر شدند. از این منظر باید گفت، تسلط هژمونی گفتمانهای ناصریسم، ملیگرایی و تجدد بر دولتهای مصر به طور عموم، تأثیر منفی بر مفصلبندی گفتمان تقریب داشت.
در تحلیل خود، به تأثیر روابط خارجی همچون نفوذ قدرتهای غربی یا تغییرات ژئوپلیتیکی بر فرایند تقریب مصر نیز توجه داشتهاید؟
یکی از ایدههای اصلی گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، شکلگیری رژیم صهیونیستی بهمثابه خصم تمام عیار برای جهان اسلام است. اندیشه مذکور را میبایست استمرار تفکر دشمنشناسانه افرادی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی و محمد عبده در مصر دانست. همچنین جریانات سیاسی مانند فداییان اسلام در ایران، همجهت با این اندیشه بودند. در این راستا، گفتمان تقریب مذاهب اسلامی، یکی از مبانی هویتی خود را بر اساس رویکرد دشمنشناسانه تبیین کرد. بهطوریکه اوج گسترش گفتمان تقریب مذاهب اسلامی در بحبوحه نبرد اسرائیل و مصر صورت پذیرفت. این امر برای گفتمان تقریب بسیار حیاتی و حائز اهمیت بود، چنانکه با قرارداد کمپدیوید و صلح مصر و اسرائیل، شاکله هویتی گفتمان تقریب فرو ریخت و عملاً سازمان دارالتقریب تعطیل شد.
اشاره کردهاید که یکی از نقاط ضعف تقریب، فقدان هژمونی سیاسی بوده است. بهنظر شما برای احیای گفتمان تقریب در دنیای امروز، لزوم تأیید یا همراهی قدرت سیاسی تا چه میزان است؟
دستیابی به قدرت سیاسی یکی از شرایط اساسی تبدیل یک گفتمان به هژمونی سیاسی است. از این منظر، در جهان کنونی نیز همراهی قدرتهای سیاسی یکی از مهمترین شرایط هژمونی شدن گفتمان تقریب مذاهب اسلامی است. با وجود این، در جهان امروز بهدلیل ظهور رسانههای مستقل و همچنین تغییر مفهوم رسانه و کارکردهای آن، میتوان امیدوار بود که گفتمان تقریب بدون همراهی قدرتهای سیاسی گسترش یابد. امروزه رسانههای تکسویه و تکصدا، جای خویش را به رسانههای اجتماعی دادهاند. با وجود این، نمیتوان تأثیرگذاری و نقش دولتها را در بسترسازی و تعیین خطمشیهای مشخص برای رسانههای گوناگون نادیده گرفت. از این رو، گفتمان تقریب در دنیای امروز، علاوه بر تعامل با دولتها برای اصلاح خطمشی رسانهای، میبایست با گسترش فعالیت فرهنگی در بستر رسانههای جدید و نوظهور، از توانایی تغییر الگوهای فرهنگی برخوردار باشد.
در دوره افول تقریب (دهه ۱۹۶۰ – ۱۹۷۰) چه تحولاتی در ساختار الازهر یا سیاست مصر سبب کاهش نقش تقریب شدند؟
در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، تغییر گفتمان مسلط بر دولت مصر و دانشگاه الازهر، موجب سستی گفتمان تقریب مذاهب اسلامی شد. دولت جمال عبدالناصر بر گفتمان ملیگرایی عربی و ناصریسم ابتنا داشت. بهدلیل جهانوطنی بودن گفتمان ناصریسم و تا حدودی ملیگرایی عربی، سازمان دارالتقریب با وجود محدودیتهای سیاسی و اجتماعی به حیات خویش ادامه داد. دانشگاه الازهر بهدلیل ساختار آموزشی نسبتاً مستقل، توانست رویکرد متفاوتی نسبت به دولت مصر در این دوره اتخاذ نماید. وجود هیأت کبار علما و تعیین ریاست الازهر از سوی آنان، بهگونهای بود که دخالت دولت در الازهر را محدود میکرد. با وجود این، جمال عبدالناصر با تصویب قانون تطویر الازهر در ۱۹۶۱ توانست تسلط خویش بر دانشگاه الازهر را افزایش دهد و در عمل، به نفوذ ملیگرایی در آن یاری رساند. بر اساس قانون تطویر الازهر، هیأت کبار علما منحل شد و تعیین ریاست دانشگاه عملاً از سوی دولت مصر انجام پذیرفت. پس از قدرتگیری انورسادات، دولت مصر با تقویت گروههای سلفی در دانشگاه الازهر، زمینه را برای تضعیف گفتمان تقریب مذاهب اسلامی فراهم آورد. همچنین تغییر گفتمان دولت مصر از ملیگرایی عربی به ملیگرایی مصری، عملاً مبانی هویتی گفتمان تقریب مذاهب در مصر را با چالش روبهرو کرد. گفتمان ملیگرایی مصری بر گونهای از هویت بر پایه باستانگرایی اتکا داشت که موجب انزوای سیاسی دولت مصر در جهان عرب شد. از سوی دیگر، صلح انورسادات با اسرائیل، مفهوم خصم تمامعیار در گفتمان تقریب مذاهب اسلامی را با اشکال مواجه کرد. خصم تمامعیار، مفهومی در گفتمان تقریب مذاهب اسلامی بود که اسرائیل را بهعنوان دشمن تلقی میکرد. از این رو مجموعهای از عوامل ساختاری و گفتمانی، زمینه تضعیف جایگاه تقریب مذاهب اسلامی در دانشگاه الازهر را فراهم نمود.

جمال عبدالناصر
بر رابطه میان مذهب و هویت تأکید داشتهاید. از دید شما، گفتمان تقریب چگونه میتواند در عین حفظ تنوع دینی و فرهنگی، زمینهساز خلق هویت اسلامی مشترک میان تشیع و تسنن باشد؟
گفتمان تقریب در دنیای امروز در صورت تأکید بر نقاط مشترک هویتی از جمله دشمن مشترک و منافع بلندمدت، از توانایی شکلدهی به هویت جمعی برخوردار است. در الگوی گفتمانی، هویت امری برساخته و نتیجه مفصلبندی گفتمان و غیریتسازی حول دشمن مشترک است. قدرتهای سیاسی با برساخت هویت تقریبی، ضمن حفظ تنوع فرهنگی و دینی، توانایی ایجاد مفصلبندی جدید را خواهند داشت. بنابراین، ایجاد هویت تقریبی به معنای از بین رفتن تنوع دینی-مذهبی و فرهنگی نیست؛ بلکه به معنای غیریتسازی از دشمن مشترک و برجستهسازی مؤلفههای دینی و فرهنگی مشترک در مذاهب گوناگون است.
نظر شما