سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سلمان ساکت، نویسنده، پژوهشگر و استادیار دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی: از سالهای خیلی دور با او آشنا بودم، درسی که همه دانشجویان علوم پزشکی باید می گذراندند، درسِ خستهکننده «آمار پزشکی» بود که بسیار ملالآور بود، اما کلاسهای درس استاد، آن را برای ما بسیار شیرین و به یادماندنی کرده بود.
من میدانستم او از سالها پیش عمر خود را صرف بهداشتعمومی در استانهای محروم کرده و خودش به این کار افتخار و مباهات میکرد. وقتی از این موضوع صحبت میکرد چشماناش برق میزدند.
مرحوم روحانی بیاندازه مردم را دوست داشت، به مردم احترام میگذاشت. در اوایل انقلاب از ریاست کناره گرفت و فهمید که قطار سیاست خالی میرود. وقتی به مشهد بازگشت، اینجا قدر و قیمت او را خوب میدانستند در دانشگاه علومپزشکی مشهد بر صدر نشست و ریاست دانشگاه، بخشهای مهمِ علمی دانشگاه را به او واگذار کرد و مرحوم روحانی جانشین رئیس دانشگاه در هیاترئیسه شد.
در آستان قدس رضوی هم قدر او دانسته شد و به زودی به هیاتامنای بنیاد پژوهشهای اسلامی در آمد. محمود روحانی کارهای قرآنی شگرفی انجام داد، کتاب «المعجم الاحصائی» یک کتابِ جهانی است و در جهان اسلام نامبردار است، کاری که سالها روی آن وقت گذاشت.
نوشتن این اثر فراز و فرود زیادی داشت، مرحوم روحانی گاهی دلسرد میشد اما در چند سال اخیر با اتفاقاتی که افتاده بود روند و فرآیند تحقیق خود را شتاب بخشید، دوستانی به کمک او آمدند و مرحوم روحانی مهربانانه آنها را پذیرفت و دست آنها را فشرد. او آرزومند بود که این کتاب را ببینید و در مسیر تحقیق و پژوهش روی این اثر امیدوار هم بود.
چهل روز قبل جلسه ای ترتیب داد، جمعی از ما را فرا خواند و چنان با شور و حرارت از این کتاب یاد کرد که همه ما از این شور، شورمندانه به وجد آمدیم و او را تشویق کردیم که سریعتر این اثر را به سامان برساند. در مسیر بازگشت از آن جلسه، دکتر از ما جدا شد و من به یکی از دوستانام گفتم درخور این کتاب است که به بهانه چاپ آن، مراسمی برای بزرگداشت و معرفی محمود روحانی در سطح جهانی برگزار کنیم که انشالله این کار را انجام خواهیم داد.
او خیلی خوش محضر و بذلهگو بود، با شوخی و طنز، مهمترین و جدیترین مطالب را بیان میکرد. دقیقالنظر و ریزبین بود، سخت اعتماد میکرد اما اگر اعتماد میکرد کمتر چیزی میتوانست آن اعتماد را از بین ببرد. او اهل کمک بود، در همین چند روز دهها نفر به من پیام دادند و خاطراتی را مبنیبر این موضوع تعریف کردند که مرحوم روحانی در کدام مقطع زندگی، دست آنها را گرفته و به یاریشان شتافته.
او بسیار هم منضبط بود، امکان نداشت دیر سر قرار برسد، به «وقت» اهمیت می داد، انتظار داشت بقیه هم رعایت کنند، اگر رعایت نمیکردند، چهره درهم می کشید.
او پشتکار عجیبی هم داشت، در سن ۸۸ و ۸۹ سالگی گویی میانسالی ۵۰ ساله بود و شور کار داشت.
به گمان من و با شناخت ۲۵ سالهای که از ایشان دارم مهمترین ویژگی او این بود که قدر و قیمت خود را میدانست و چون به قدر و قیمت خود آگاه بود نه خود را به نام و جاه و درم و دینار و چاپلوسی فروخت و از سویی اگر کسی قدر او را نمیشناخت و به او اهمیت نمیداد وقعی نمیگذاشت، چون میدانست که چه توانایی و شایستگیهایی دارد و چه خدمتی در حوزه قرآنپژوهی به این کشور کرده است.
این روزها مدام در این شعر حافظ را در ذهن و زبانم تکرار می کنم:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
نظر شما