چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
زن‌ستیزی فیلسوف بدبین

مترجم معتقد است ریشه‌ بدبینی شوپنهاور را باید نه‌فقط در دستگاه فلسفی او، بلکه در تجربه‌های زیسته و مناسبات خانوادگی‌اش نیز جست‌وجو کرد.

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: «درباره زنان؛ آموزه‌هایی برای مردان» به‌قلم آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی با ترجمه مهدی نوری‌مقدم از تازه‌های انتشارات چاو است. نوری‌مقدم مدرس، فیلم‌ساز، عکاس، کارگردان و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون، که مترجم کتاب‌هایی چون «معنای محافظه‌کاری» و «فرهنگ مدرن» نیز هست، در گفت‌وگو با ایبنا، ضمن شرح نگاه شوپنهاور به زن و زندگی، از نحوه ترجمه اثر، چگونگی بازآفرینی لحن طعنه‌آمیز متن در فارسی، دغدغه اخلاقی مترجم در مواجهه با مفاهیم زن‌ستیزانه و ارزش خواندن چنین متونی در فضای فرهنگی امروز سخن می‌گوید.

زن‌ستیزی فیلسوف بدبین
مهدی نوری‌مقدم

هم‌چنان که می‌دانیم، فلسفه شوپنهاور بر اراده، رنج و بدبینی بنا شده است. ریشه این بدبینی کجاست؟ آیا صرفاً فلسفی است یا از تجربه‌های شخصی‌اش در دوران پسارمانتیک آلمان می‌آید؟

ما به هر کسی نمی‌توانیم فیلسوف بگوییم. فیلسوف باید اندیشه‌ای مشخص و سیستماتیک داشته باشد. شوپنهاور از آن کسانی است که دستگاه فلسفی داشت. اما اینکه چرا چنین نگاه بدبینانه‌ای در او شکل گرفته، صرفاً در آثارش خلاصه نمی‌شود؛ باید از منظر روان‌شناسی هم بررسی شود. او در زندگی شخصی‌اش با پدر و مادرش روابط خوبی نداشت. پدرش در زندگی خانوادگی غایب بود و با مادرش نیز تضادهای شدیدی داشت. همین امر شاید بی‌انصافی نباشد اگر بگوییم در نگاهش به زنان تأثیر گذاشت. حتی از منظر روانکاوی فرویدی هم می‌توان چنین تحلیلی داشت. با این حال، نباید فراموش کنیم که قرن نوزدهم اروپا به‌خودی‌خود نسبت به زنان رفتار برابری‌خواهانه‌ای نداشت. وضعیت اجتماعی زنان مطلوب نبود و نگاه کلی جامعه به زن هنوز در چارچوب سنتی و محدود قرار داشت.

آیا نگاه شوپنهاور به زن نتیجه منطقی فلسفه اوست یا باید آن را بیشتر به‌عنوان یک رویکرد شخصی دانست؟

بخشی از این نگاه از دل فلسفه او برمی‌آید، اما همه‌اش این‌طور نیست. باید زمانه‌اش را هم دید. شوپنهاور در عصر روشنگری و اومانیسم می‌زیست؛ دورانی که بشر، عقل را مطلق می‌پنداشت و انسان را محور همه چیز قرار می‌داد. آن‌ها آموزه‌های دینی و حتی اخلاقی را کنار گذاشتند و خودشان را قانون‌گذار جهان می‌دانستند. در چنین فضایی طبیعی است که فیلسوفی چون شوپنهاور از ملال و بی‌معنایی سخن بگوید و زنان را نیز در همین چارچوب اراده و رنج تعریف کند. از لحاظ شخصی هم انسانی گوشه‌گیر بود. در منابع آمده است که به سگش بیش از انسان‌ها علاقه داشت و تنها رابطه‌ای گه‌گاهی با زنی خواننده اپرا داشته است. او به تعبیر ما آدم انزواطلبی بود. این خصلت‌ها هم در شکل‌گیری نگاهش به زن بی‌تأثیر نیستند.

زن‌ستیزی فیلسوف بدبین

شوپنهاور از «رهایی از اراده» سخن می‌گوید. آیا در نظر او «زن» همان تجسد اراده است که باید از آن گریخت؟

خیر، این تعبیر خیلی ساده‌سازی است. کتاب «جهان همچون اراده و تصور» که رساله دکتری او هم بوده، اثری بسیار عمیق است. نمی‌توان آن را در چند جمله خلاصه کرد. اما می‌توان گفت در فلسفه او «اراده» نیرویی کور و بی‌منطق است که انسان را به تداوم زندگی و رنج سوق می‌دهد. چون زن مظهر زایش و استمرار حیات است و در نظام فکری او با اراده پیوند می‌خورد. البته این نگاه بیشتر فرهنگی است تا فلسفی محض، چون در تمدن غرب، از یونان باستان تا دوران جدید، زن همواره با طبیعت و بدن تعریف شده و مرد با عقل و روح.

اگر دیدگاه شوپنهاور را با نیچه، روسو یا کانت مقایسه کنیم، تفاوت بنیادین در چیست؟

تنها فیلسوفی که در این زمینه تا حدودی با او هم‌نظر بود، نیچه است. بقیه چنین صراحتی در گفتارشان نداشتند. شوپنهاور نگاهش را فریاد زد، آنچه دیگران در لفافه می‌گفتند. عصر روشنگری ظاهراً از جنسیت‌گرایی فاصله گرفته بود، اما در عمل هنوز زن را موجودی فرودست می‌دید. شوپنهاور فقط این حقیقت پنهان را آشکار کرد.

چرا عنوان «آموزه‌هایی برای مردان» را انتخاب کردید؟ آیا جنبه آموزشی دارد یا کنایه‌آمیز است؟

عنوان اصلی کتاب در نسخه انگلیسی “On Women: Wisdom for Men” است. من آن را «آموزه‌هایی برای مردان» ترجمه کردم. خود شوپنهاور نیز با همین نیت نوشته بود؛ می‌خواست هشدار دهد، گویی به مردان می‌گوید زن‌ها چنین‌اند، پس این‌طور رفتار کنید. من همان منظور را منتقل کردم، ولی در فارسی، این عنوان نوعی طنز هم دارد، یعنی مردان باید بیاموزند با چنین اندیشه‌ای چگونه مواجه شوند.

با توجه به لحن زن‌ستیزانه کتاب، در ترجمه آن، چه ملاحظاتی داشتید؟

من هیچ‌گاه مفاهیم نویسنده را تغییر نمی‌دهم، اما در واژگان دقت می‌کنم. اگر واژه‌ای زننده یا مستهجن باشد، آن را با معادل محترمانه‌تر جایگزین می‌کنم، بدون آنکه معنا تغییر کند. مثلاً وقتی شوپنهاور می‌گوید «نقص اصلی شخصیت زنان، نداشتن حس عدالت است»، در فارسی همین را آوردم اما با زبانی ملایم‌تر. زبان فارسی زبان احترام است. ما فرهنگ فحش و تحقیر نداریم. همین رویکرد را در ترجمه‌های دیگرم هم داشته‌ام، مثلاً در ترجمه «فرهنگ مدرن» اثر راجر اسکروتن نیز توضیح داده‌ام که مقصود نویسنده از «فرهنگ ما»، فرهنگ غرب است، نه فرهنگ ایرانی. این امانت‌داری در عین دقت زبانی است که برایم اهمیت دارد.

برخی منتقدان می‌گویند ترجمه چنین آثاری ممکن است به بازتولید تفکر زن‌ستیزانه منجر شد. پاسخ شما چیست؟

من معتقدم ترجمه باید آینه باشد، نه فیلتر. خواننده باید بداند شوپنهاور چه گفته است تا بتواند قضاوت کند. در مقدمه هم نوشته‌ام که این اندیشه‌ها متعلق به اوست، نه به ما. وظیفه ما شنیدن و انتخاب بهترین است، همان‌طور که در قرآن آمده: «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ أَحسَنَهُ». باید آثار فیلسوفان غربی را بخوانیم تا ریشه‌های فکری‌شان را بشناسیم. خواندن به‌معنای پذیرفتن نیست؛ بلکه به معنای شناختن است.

شوپنهاور گاه در مرز طنز و تحقیر از زنان سخن می‌گوید. چگونه این لحن را به فارسی منتقل کردید؟

همان لحن را حفظ کردم، ولی با آهنگ زبان فارسی. مثلاً در جمله‌ای می‌گوید: «تمام قدرت و هوشی که طبیعت به مردان داده، به زنان در قالب فریبکاری داده است.» من این را عیناً آوردم، فقط با واژه‌هایی که در فارسی گوش‌خراش نباشند. در جاهایی که اصطلاحی بسیار تند بود، معادل نرم‌ترش را جایگزین کردم، اما معنا همان است. اگر متن فارسی زیبا و خواندنی شده، این از غنای زبان فارسی است، نه از تغییر در محتوای شوپنهاور.

در مجموع، هدف شما از ترجمه این کتاب چه بود؟

هدف من بازتولید نگاه شوپنهاور نیست، بلکه معرفی او و بخشی از تاریخ اندیشه غرب است. باید بدانیم این فیلسوفان، با همه بزرگی‌شان، در برخی حوزه‌ها خطا کردند. مطالعه آثارشان، اگر با نقد همراه باشد، به رشد فکری ما کمک می‌کند. در مقدمه کتاب هم آورده‌ام که مقام زن در فرهنگ ایرانی و اسلامی والاتر از این نگاه‌هاست. ما مرهون مادران و زنان فرهیخته‌ایم که جامعه را می‌سازند. پس بهتر است اندیشه‌ها را بخوانیم، تحلیل کنیم و خودمان داوری کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها