سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
مادری دارم بهتر از برگ درخت

سهراب سپهری بهترین و ماندگارترین منظومه خود، صدای پای آب را «نثار شب‎های خاموش مادر» نموده و در همین اثر که نقطه اوج آثار اوست، جاجا سیمای مادر را به تصویر می‌کشد. از جمله، او را به برگ درخت  که نماد سبزی و رویش است، مانند می‌کند.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - شاه‌منصور شاه‌میرزا، شاعر و پژوهشگر اهل تاجیکستان: مادر، این سبزترین برگ خلقت و رمز مهربانی و شفقت در آثار ادیبان فارسی‎گوی جایگاه ویژه‌ای داشته است. آنها با بهره‌گیری و برداشت از قرآن کریم و احادیث پیامبر (ص)، از جمله حدیث «بهشت زیر قدوم مادران است» و دیگر فرموده‌های بزرگان در چکامه‌های سرمدی خود به مقام و منزلت رفیع این دردانة آفرینش اشاره‌های روشنی داشته‌اند. این اشارات از شاهنامه حکیم توس بدین سو به صراحت به مشاهده می‌رسد. چنانچه در داستان رستم و سهراب، تهمینه، مادر سهراب پس از شنیدن خبر مرگ فرزندش روی و موی می‌کند، در قصر و خانه‌ها را سیاه نموده و لباس ماتم به بر می‌کند و سرانجام بعد از یک سال درگذشت سهراب، فرزند یلش دار فانی را پدرود می‌گوید.

سخنسرای توس سوز و غریو تهمینه، مادر جان‎سوخته را که غم و داغ پسر به سوگ عمیق نشانده است، چنین به قلم می‌دهد:

در کاخ‎ها را سیه کرد پاک

ز کاخ و ز ایوان برآورد خاک

فرو هشت جایی که بود جای بزم

کز آن بزمگه رفته بود او به رزم

بپوشید پس جامه نیلگون

همان نیلگون غرقه گشته به خون

به روز و به شب مویه ‌کرد و گریست

پس از مرگ سهراب سالی بزیست

سرانجام هم در غم او بمُرد

روانش بشد سوی سهراب گُرد.

مرگ فجیع سهراب رستم، پدر او را هرچند متأثّر و دلخون می‌کند، ولی اندوه او بیش از همه مادرش تهمینه را می‌سوزد و به غم و رنج می‌نشاند، به نحوی که وی این مصیبت را نمی‌تواند تحمل کند و بالاخره در گرداب غم می‌پیچد و تلف می‌شود.

مادری دارم بهتر از برگ درخت

مهربانی و عاطفه‌ و مهر مادری و ستایش و وصف او موضوع مبرم سروده‌های دیگر سخنوران فارسی‌زبان بوده است. و حالا در این نوشته مختصر، به‌مناسبت زادروز سهراب سپهری، جایگاه مادر را در آثار این شاعر، نقّاش، نویسنده و مترجم برجسته ایران بررسی خواهیم نمود.

سپهری در هشت کتاب و اطاق آبی (کتاب اندیشه‌های سپهری در قالب نثر) از مادرش، مه‌جبین فرو‎‌غ‌ایران، فرزند ملک‌المورّخین و حمیده سپهری (از زنان فاضل و سخنور که نمونة اشعارش در کتاب زنان شاعر ایران آمده است)، به عنوان زن پاکدامن، بامعرفت و خانه‌دار که در تربیت فرزندانش کوشا و پُرتلاش بوده‌ست، یاد می‌کند.

مادری دارم بهتر از برگ درخت

پری‌دخت سپهری، خواهر سهراب نیز در کتاب سهراب، مرغ مهاجر در تایید این گفته مثال‎های فراوان می‌آرد و ازجمله می‌نویسد: «مادر شاید اوّلین و تنها زن شاغل آن دوران در ادارات دولتی شهر ما (کاشان. ش. ش.) باشد، او به رغم کسالت پدر و مشکلات کار و اداره منزل، هیچ‎گاه از رسیدگی به درس و مشق بچه‌ها غفلت نمی‌کرد. بعد از فراغت از همه کارها، لغت‎های انگلیسی و فارسی دشوار را یادداشت می‌کرد و آنها را به فرزندانش می‌آموخت و اگر به زحمت باز فرصتی می‌یافت، به گلدوزی و توربافی می‌پرداخت. اغلب نقشه‌های مربوط به گلدوزی‎ها را پدر که دستی در نقّاشی داشت، می‌کشید. بعدها این کار، به اضافه انتخاب رنگ‎ها و طرح‎ها برای دستبافت‎های متنوّع مادر را سهراب بر عهده گرفت».

پری‌دخت سپهری در جای دیگر نیز از شجره خوشنام مادر یاد می‌کند و می‌نویسد: «مادرمان فرزند ملک‌‎المورّخین و نوادة لسان‎‌الملک سپهر، مؤلف کتاب ناسخ‌‎التواریخ است. مادر وی حمیده سپهری از خانواده کلانتر ضرّابی بود که طبعی شاعرانه داشت و اشعارش در نشریات آن زمان (اواخر دوران قاجار و اوایل حکومت پهلوی) چاپ می‌شد».

کامیار عابدی از محقّقان آثار سپهری نیز ضمن بررسی ابعاد مختلف اشعار سپهری از خانواده و نسب سهراب یاد می‌کند و می‌نویسد: «مادر سپهری مه‌جبین فروغ‌‎ایران سپهری بود. بعد از فوت شوهرش فرزندانش را بزرگ کرد و سپهری او را بسیار دوست می‌داشت. فروغ سپهری در هنگام مرگ فرزندش زنده بود و در سنین بالای نود در اوایل خردادماه سال ۱۳۷۳ درگذشت».

چنانی از نوشته‌های فوق برمی‌آید، خانم مه‌جبین سپهری بعد وفات شوهر، تأدیب و تربیت همه ۵ فرزند خانواده را به دوش می‌گیرد و رسالت مادری‌‎اش را سربلندانه به ‎جا می‌آورد و فرزندان توسط راهنمایی و یاری‎های او صاحب علم ‎و کسب ‎و کار می‌شوند. وی بعد ۱۴ سال درگذشت سهراب وفات می‌کند.

سهراب در یک محیط و فضای معنوی به دنیا آمد، تربیت یافت، بزرگ شد و از جهان رفت. محقّق ایرانی سیروس شمیسا نیز از این دودمان به عنوان «خانواده‌ای اصیل و فرهنگی» یاد می‌کند. این دودمان در گذشته نیز با هنر و ادب انس و الفت خاص داشته و هرچند گذشتگان سهراب از خانین کاشان محسوب می‌شدند، ولی با این دولت ننازیده، مغرور نشده و بلکه افتخار از هنر که «چشمه زاینده و دولت پاینده» است، داشته‌اند.

پری‌دخت سپهری به علاقه نیاگانش به فضل و هنر اشارت دارد و می‌گوید: «پدرمان فرزند میرزا نصرالله خان سپهری از خانین کاشان، رئیس تلگراف‎خانه شهر و صاحب چهار پسر بود که همگی سوارکار و شکارچی بودند. خط خوشی داشتند. در مسائل هنری، مثل نقّاشی، منبّتکاری و ساختن تار ذوقی سرشار نشان می‌دادند».

سهراب سپهری نیز در اطاق آبی وقتی سبب از اطاق آبی کوچ بستن به دیگر منزل را تصویر می‌کند، از مادر باشرافت و همچنین از مناسبت خوب خانوادگی‎‌شان این گونه یاد می‌کند: «مادر من پاک بود. و همیشه پاک ماند. مادر می‌توانست مثل renuka با دست‎هایش آب برای شوهر ببرد. به شوهر وفادار بود: آب در دست‎هایش جامد می‌شد». در کنار این از پدر هنرمندش و احساس مهربانی والدین یادآوری می‌کند: «پدر در چهره‌‎گُشایی دستی داشت. اسب را موزون می‌کشید... برای خود طرح منبّت می‌ریخت و برای مادر نقشه گلدوزی. خط را هم پاکیزه می‌نوشت».

طوری معلوم می‌شود، حرف‎های سهراب به پاکدامنی و وفاداری مادر و وجود فضای فرهنگی و هنری در خانواده دلالت می‌کنند. جامید شدن آب به معنی وفاداری اوست، یعنی این قدر در انتظار شوهر می‌نشیند که تا آب در دستش به یخ تبدیل گردد. ضمناً، سپهری از پدرش، اسدالله‎‌خان سپهری که رئیس اداره مخابرات کاشان و صاحب خط و سواد و هنر نقّاشی بود نیز با صمیمیت یاد می‌کند و از نوشته‌های او برمی‌آید که پدر و مادر نخستین استادان سهراب در خط و نقّاشی بوده و الفبای سواد و دانش را به او آموخته‌اند. این هنر والا از نیاگان به او به ارث رسیده و واقعاً سرمایه عظیم و گران‎قیمت برای اهل این خانواده بود. سهراب در جای دیگر همین کتاب باز به این موضوع روی می‌آورد: «پدر بود که دستم را گرفت، شیوه کشیدن آموخت. بتهوون را پدر هم می‌زد، هم آموزش موسیقی می‌داد... گوزن را شیرین می‌نگاشت. گیاهش همواره گل داشت. آدمش همیشه رزمنده بود. رستمش پیروز ازلی بود و سهرابش شکسته جاودان».

سپهری در هشت کتاب جمعاً ۱۴ مراتب از مادر و ۶ بار از پدر یاد می‌آورد. همچنین، از خواهرش پروانه و برادرش منوچهر در دو مورد یادآوری می‌کند. سهراب در شعر لولوی شیشه‌ها دوران کودکی‌اش را بیان می‌نماید و می‌گوید لولو که برای پشت پنجره کشیده شده، در ذهن او لولوی کشیده مادر را ترسیم می‌سازد. در شعر شاسوسا سپهری با مهربانی مادرش را در ذهن می‌کشد و لالایی و زمزمه‌های او را به جنبش برگ‎ها شبیه می‌سازد:

تو را در همه شب‎های تنهایی

توی همه شیشه‌ها دیده‌ام

مادر مرا می‌ترساند:

لولو پشت شیشه‌هاست!

و من توی شیشه‌ها تو را می‌دیدم

لولوی سرگردان.

یا:

برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا!

بوی ترانه گمشده می‌دهد، بوی لالایی که روی چهره مادر نوسان می‌کند.

سپهری مادرش را خیلی دوست می‌داشت. در سفرهایی که به خارج از ایران داشت، همواره با یاد این فرشته مهر می‌زیست، تا جایی که در یکی از همین مسافرت‎ها مادر را به خواب می‌بیند و فردای آن روز عازم ایران می‌شود. پروانه، خواهر سهراب این مهربانی و انس برادرش را نسبت مادر چنین به قلم می‌دهد: «طاقت دوری از مادرش را نداشت. از سفر خارج برگشت. رفته بود که بماند، امّا ناگهان و سرزده از سفر آمد و بلافاصله حال مادرش را پرسید. مادرم آن روزها کسالت داشت. بهش گفتم. ناگهان زد زیر گریه و گفت: می‌دانستم. خواب دیدم مادرم مریض است، برای همین با اوّلین پرواز برگشتم. چطور بگویم؟مثل آب زلال و جاری بود».

مادری دارم بهتر از برگ درخت

سپهری بهترین و ماندگارترین منظومه خود، صدای پای آب را نیز «نثار شب‎های خاموش مادر» نموده و در همین اثر که نقطه اوج آثار اوست، جاجا سیمای مادر را به تصویر می‌کشد. از جمله، او را به برگ درخت که نماد سبزی و رویش است، مانند می‌کند:

تکه نانی دارم، خُرده هوشی، سر سوزن ذوقی.

مادری دارم بهتر از برگ درخت.

دوستانی بهتر از آب روان.

همچنین در همین منظومه که درواقع مانفیست و شناسنامه سهراب است، پدر شاعر را می‌بینیم و به شرح حال و زندگی او آشنا می‌شویم:

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله‌ها، پشت دو برف،

پدرم پشت دو بار خوابیدن در مهتابی.

پدرم پشت زمان‎ها مُردست.

پدرم وقتی مُرد، آسمان آبی بود.

مادرم بی‌خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد.

پدرم وقتی مُرد، پاسبان‎ها همه شاعر بودند.

دانشمند ارجمند، سیروس شمیسا، در شرح این سطرها چنین می‌نویسد: «... یعنی پدرم دو سال پیش (پدر فردی) و هزاران سال پیش (پدر نوعی) مُرده است. از دو بهار و دو زمستان و دو تابستان سخن گفته است، امّا از دو پاییز سخن نگفته است (چرا؟).

پدرم وقتی مُرد، آسمان آبی بود.

ظاهراً یعنی روز معمولی آرام زیبایی بود.

مادرم بی‌خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد.

بر طبق اعتقادات برخی از مردم، اگر زائو دفعتاً از خواب بیدار شود، فرزندش زیبا می‌شود.» در تشریح مصرع آخر، همین پژوهشگر می‌نویسد: «یعنی همه مهربان شدند و سخنان مهرآمیز لطیف می‌گفتند»

سپهری لالایی و زمزمه‌های مادر را با بهترین لحظه‌های زندگی شبیه می‌سازد و آن را با روشنی که نماد جاودانیست، مانند می‌کند.

درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده

برگ‎هایش خوابیده‌اند، شبیه لالایی شده‌اند.

مادرم را می‌شنوم.

خورشید با پنجره آمیخته.

زمزمه مادرم با آهنگ جنبش برگ‎هاست.

گهواره‌ای نوسان می‌کند.

نیز ابدیّت را با لالایی و نیایش مادر توأم می‌داند که با ترنم و زمزمه این نوا حتّی گل‎ها به شکفتن می‌آیند:

گل‎های اقاقیا در لالایی مادرم می‌شکفد: ابدیت در شاخه‌‎هاست.

کنار مشتی خاک.

مادر، به عنوان عزیزترین فرد برای سهراب در دیگر اشعار او جایگاه محوری دارد. چنانچه، در شعرهای «روشنی، من، گل، آب»، «ساده‌رنگ»، «صدای دیدار»، «ندای آغاز»، «بیروزها عروسک» لحظه‌هایی از زندگی مادرش را با آن همه عطوفت و پاکی و شرافت به خواننده معرفی می‌نماید. در این شعرها سیمای مادر شاعر را می‌بینیم که مشغول کار است، ظرف می‌شوید، ریحان می‌چیند، قصّه می‌گوید، گل‎ها را آب می‌دهد، لالایی‌های او مانند صدای جنبش برگ و شاخه درخت گوش‌نواز و دلنشینند:

مادرم آن پایین

استکان‎ها را در خاطره شط می‌شست.

***

مادرم ریحان می‌چیند،

نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی‌ابر، اطلسی‎‌هایی تر.

رستگاری نزدیک: لای گل‎های حیاط.

***

مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیریست.

من به او گفتم: زندگانی سیبی‌ست، گاز باید زد با پوست.

... می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم.

مادرم می‎خندد.

***

صبح‎ها مادر من برای گل زرد

یک سبد آب می‌برد.

من برای دهان تماشا

میوه کال الهام می‌بردم.

گفتنی‌ست پدر و مادر سهراب از همان ایّام نورسی و نوجوانی فرزندان را با کتاب و کتابخوانی آشنا نموده و این کار را به جزء جداناپذیر فعالیّت همه‌روزه تبدیل داده بودند. طوری خواهر سهراب، پری‌دخت می‌نویسد: «پس از صرف شام کتابخوانی دسته‌جمعی آغاز می‌شد. از کتاب‌فروشی که کتاب کرایه می‌داد، کتاب‎های رمان به امانت می‌گرفتیم که اغلب قطور و چندجلدی بودند... و ضمناً کوچک‎ترین‎ها هم که قادر به مطالعه نبودند، می‌توانستند از آن بهره ببرند. کتابخوانی تا غلبه خواب بر شنوندگان ادامه‌ می‌یافت. خواندن غزلیات حافظ و فال زدن با آن نیز اغلب توسط مادر انجام می‌شد.».

مادری دارم بهتر از برگ درخت

نظر به نوشته همین کتاب مطالعه‌ و آموزش جزء جدایی‌ناپذیر روزگار بچگی آنها بوده است: «از همان زمان کودکی، همین که خواندن و نوشتن را فرا گرفتیم، کتاب‎های گوناگونی را که در اختیارمان می‌گذاشتند، می‌خواندیم. بدین ترتیب از آغاز به مطالعه خو گرفتیم و وجود کتاب به صورت ضرورتی در زندگی‌مان درآمد. سهراب و همه بچه‌ها، روزهای تابستان در ساعت‎های معیّنی مطالعه می‌کردند. هیچ چیز نمی‌توانست این ساعت برنامه‌ریزی‌شده را تغییر دهد یا به تأخیر اندازد».

به هر صورت، سهراب سپهری نیز مثل بسیاری از سخنوران خوش‌طبع فارسی‌زبان به مادر، این فرشته صفا و مهربانی محبت و علاقه خاص و ویژه دارد، قدر و منزلت او را می‌شناسد و به او احترام ویژه‌ای قائل است. همچنانکه قرآن کریم به تکریم آنها تأکید دارد: «و خدای تو حکم فرموده که هیچ کس را جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، اگر هر دو یا یکی از آنها به پیری برسند (که موجب رنج و زحمت باشند) زنهار کلمه‌ای که رنجیده‌خاطر شوند، مگو و کمترین آزار به آنها مرسان و با ایشان با احترام و بزرگوارانه سخن بگو.

و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران و بگو: پروردگارا، به پدر و مادرم رحمت و مهربانی فرما آنگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند».

او بهترین سرمایه و حاصل عمرش، اشعار و منظومه‌‎هایش را به پیشگاه او می‌نهد. سپهری در نامه‌هایی که از خارج به دوستانش می‌نوشت، نیز همواره با یاد محبّت‎های مادر بوده است و هر موضوع را با نام و عمل او ربط می‌داد. ازجمله، در نامه‌ای به احمدرضا احمدی، دوست شاعرش این طور می‌نویسد: «... راست است که حجم قارقار بیشتر، ولی در عوض خاصیت آن کمتر است. مادرم می‌گفت قارقار برای بعضی از دردها خاصیت دارد». و: «غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ایراد می‌گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودیست. آدم چه دیر می‌فهمد. من چه دیر فهمیدم که انسان، یعنی عجله. ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزّه و روشنفکران بد و دشت‎های دلپذیر... و همین».

مادر برای سهراب گرانبهاترین ثروت در هر دو دنیاست. حتّی در نقّاشی‎هایش نیز این مجسمه زیبایی و عشق با آن همه مهربانی و عظمت تصویر شده که در این نوشته کوتاه نمی‌توان همه آن جنبه‌ها را تحلیل و بررسی کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها