سه‌شنبه ۱ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۷
ایران نمی‌میرد

ژاله آموزگار در نشست «اسطوره و ایران» گفت: هر گاه به اوج ناامیدی می‌رسم و در این محافل شرکت می‌کنم با خودم می‌گویم که «ایران نمی‌میرد» تا به امروز ایران حفظ شده است و این جمع فرهیخته نشان می‌دهد که: «ایران نخواهد مُرد»

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر: عصر یکشنبه سی‌ام شهریورماه نشست «اسطوره و ایران» از سوی موسسه فرهنگی هنری چارسو و موسسه پژوهشی، آموزشی و مطالعاتی آکادمی شمسه با همکاری انجمن علمی هنر و ادبیات تطبیقی در گالری دیدار برگزار شد. در این نشست دکتر ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی ایرانی، دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور اسطوره‌شناس و دکتر بهمن نامورمطلق نشانه‌شناس سخنرانی کردند و مهدی انصاری، پژوهشگر فلسفه و مدیر آکادمی شمسه مدیریت جلسه را بر عهده داشت.

ایران نمی‌میرد
ژآله آموزگار

ژاله آموزگار: دانش اسطوره‌شناسی جدید است

ژاله آموزگار، استاد پیشکسوت فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران سخنران نخست این نشست بود. وی در ابتدا گفت: هر گاه به اوج ناامیدی می‌رسم و در این محافل شرکت می‌کنم با خودم می‌گویم که «ایران نمی‌میرد» تا به امروز ایران حفظ شده است و این جمع فرهیخته نشان می‌دهد که: «ایران نخواهد مُرد»

این استاد اسطوره‌شناس ادامه داد: در بعضی از کشورها چیزی مُد می‌شود و گاهی بدون زیربنایی عملی حکم می‌کنند و برخی مطالب را مطابق آنچه دلشان می‌خواهد تفسیر می‌کنند و نمادهای اغراق برای آن می‌تراشند و طبعاً گفته‌های آنان مورد قبول قرار می‌گیرد. برخی نیز این نمادها را به تمسخر می‌گیرند و گاهی ادب و تربیت را نیز فراموش می‌کنند و می‌پندارند پیران این مکتب می‌خواهند القا کنند که باید در زمان حال اسطوره‌ها را به کار برد و در این میان حقیقت نادیده گرفته می‌شود.

آموزگار با اشاره به انتشار کتاب‌های علمی در سایر کشورها گفت: کتاب‌های علمی خوبی در سایر کشورها منتشر می‌شود اما آن‌ها بخواهند درباره اسطوره سخن بگویند بسیار کم است. ما در برخورد با هر مطلبی نخست باید بشناسیم که اسطوره چیست؟ دانش اسطوره‌شناسی جدید است و کتاب‌هایی که درباره آن به چاپ رسیده ۱۵۴ سال دیرینگی دارد. در تاریخ ادیان این سال می‌تواند بیشتر باشد اما اسطوره‌شناسی عمر ۱۵۰ ساله دارد.

وی افزود: مردمان جوامع ابتدایی به جای اینکه به کارهایی بپردازند که امروزه ما به آن تفکر دینی، فلسفی و تاریخ‌نگاری می‌گوییم به تخیل می‌پرداختند. بنابراین تاریخ‌نگاری و اسطوره‌ها زاده تخیل انسان‌های زمان‌های پیشین است و گاهی تخیلات آن‌ها انسان را به شگفتی وامی‌دارد. در جامعه‌های غربی آنچه در انجیل و تورات توجیه‌ناپذیر بود افسانه تلقی می‌شد که منظور اسطوره است و آنچه خیالی و غیرواقعی می‌پنداشتند و جنبه افسانه‌ای داشت می‌گفتند اسطوره است اما گروهی اسطوره را علمی‌تر تعریف می‌کنند و آن را محصول مشترک ناخودآگاه فرد می‌نامند و اسطوره را زاده تخیل جمعی و رویاهای گروهی ملت فرض می‌کنند از این رو رویا را اسطوره شخصی افراد و اسطوره را رویای ملتی قلمداد می‌کنند.

آموزگار ادامه داد: اسطوره یک واقعیت به غایت پیچیده است که به شیوه تمثیلی کاوشگر هستی است. اسطوره داستانی بی‌پرده و رک و راست است. اسطوره گونه جهان‌بینی دارد و هدف اسطوره توصیف یک چیز نیست اما توضیح به وجود آمدن هر پدیده‌ای با دید اساطیری است. اسطوه کوششی تخیلی و پیشاعلمی برای توضیح هر پدیده‌ای خواه واقعی و خواه خیالی است که کنجکاوی اسطوره‌شناسی برانگیختگی عناصر ترکیب‌دهنده اسطوره است که به تنهایی معنی نمی‌دهد. عناصر ترتیب‌دهنده اسطوره در پیوند با یکدیگر اعتبار می‌یابند. اسطوره مانند رویایی است که با زبان نمادین بیان می‌شود و شگفتی آن مردمی است که گاهی با تعقل در تعارض هستند.

ایران نمی‌میرد

اسطوره تاریخی نیست بلکه ازلی و ابدی است

ژاله آموزگار افزود: اساطیر تاریخ نیست اما به نوعی تاریخ طبیعی به‌شمار می‌آید. اسطوره‌پردازان، نخستین آغازگران تاریخ، هنر و ادبیات بودند که مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفتند. برای اسطوره‌باوران، اسطوره داستانی خاص تلقی می‌شود و بنا به اعتبار آن و بنا به زبان خطی تاریخ اهمیت دارند. اسطوره در برخی فرهنگ‌ها زمان برگشت‌پذیر است مانند اسطوره‌های هند اما زمان در اسطوره تاریخی نیست بلکه ازلی و ابدی است.

این متخصص فرهنگ و زبان‌های باستانی ادامه داد: اسطوره داستان و سرگذشتی مینوی است و اصل آن معلوم نیست شرح عقایدی است که با فرهنگ‌ها ارتباط تنگاتنگ دارد. زمان اسطوره مشخص نیست، شخصیت‌ها فراسو هستند و شخصیت‌های مثبت هاله‌ای از تقدس دارند. اسطوره‌ها چون داستان واقعی تلقی می‌شوند به واقعیت‌ها نسبت داده می‌شوند. اگر اسطوره‌ها را خوب بخوانید همیشه منطق دارند و آفرینش اسطوره در کشورها با منطق مطرح می‌شود. در این صورت می‌توان گفت اسطوره‌ها حالت تاریخی پیدا می‌کنند و تاریخ نیز می‌تواند به اسطوره تبدیل شود.

وی افزود: اساطیر انفعال‌پذیر و قابل انطباق هستند، اسطوره می‌تواند تجسمی و یا تصویری باشد. جوزف کمبل میراث اساطیری بشر را از دورترین زمان‌ها و ناشناخته‌ترین اقوام تا اسطوره‌هایی که امروز خلق شده است مطرح می‌کند و منظره‌ای پر از جلوه‌های گوناگون که در عین حال سرشار از همانندی‌ها و قرابت‌های چشمگیر و تفکرانگیز است در مقابل چشم قرار می‌دهد. او می‌گوید جوامع مدرن به تدریج طول زمان رابطه‌های حیاتی خود را با اسطوره قطع کردند اما تلاشی مستمر و معنا بخشیدن به زندگی و تجربه زندگی در جوامع در جریان است که از طریق اسطوره‌ها به عنوان سرنخ زندگی شکل می‌گیرند.

ایران نمی‌میرد

افسانه‌ها از اسطوره‌ها می‌توانند بهره‌مند شوند

دکتر آموزگار در بخش دیگر سخنانش به چگونگی خلق اسطوره اشاره کرد و گفت: اسطوره چرا به‌وجود می‌آید؟ و در پاسخ می‌گوید بیشتر ناتوانی است در مقابل درماندگی‌ها، تجسم احساسات و آرزوها، عدم آگاهی از موضوع‌ها و ترس از حوادث غیرمترقبه و تخیل و احساسات در مقابل اعتراض. وقتی انسان در برابر درماندگی‌ها می‌ماند و سیل می‌آید و هر آنچه کاشته با خود می‌برد می‌گوید دیوها دستی در این کار داشته‌اند. در آن روزگاران روستاییان با خود می‌گفتند کسی هست که نمی‌گذارد سیل بیاید. در پیشا تاریخ خدایان به دست انسان ساخته می‌شوند؛ هم خدایان و هم دیوها آفریده مردم هستند.

باید بین اسطوره و افسانه فرق گذاشت افسانه از یک قماش نیستند. اسطوره سامانه جهان‌شناختی است و افسانه بی سامان و پراکنده است. افسانه‌ها از اسطوره‌ها می‌توانند بهره‌مند شوند. در افسانه‌ها بیشتر کارهایی که انجام می‌شود غیرعادی است ولی در چارچوب زندگی روزمره است و همین‌طور اسطوره با قصه‌ها نیز فرق دارد. در افسانه‌ها نتیجه‌گیری اخلاقی است و ظالم به عقوبت کارش می‌رسد اما در اسطوره نباید حتمن اخلاق‌مدار باشند. داستان‌های پریان فرق دارد و همیشه پایان خوشی دارند و برای سرگرمی خوب هستند. اسطوره با حماسه نیز فرق دارد و در حماسه خدایان پهلوان می‌شوند.

وی در ادامه سخنانش گفت: به‌وجود آمدن اسطوره نیز اهمیت بسیاری دارد، مردمان اندیشمندی بودند که در هزاره‌های پیشین زندگی می‌کردند و به شکل ناخودآگاه اسطوره‌ها را می‌آفرینند و چون آن را تکرار می‌کنند به آرامش می‌رسند. تکرار شست‌وشوی مغزی است و هر چیزی که تکرار می‌شود گمان می‌کنید راست است. اسطوره‌ها همواره همانی نیستند که در نخستین روزگار بودند و در طول زمان تغییر و تحول پیدا می‌کنند، همان‌طور که فرهنگ‌ها آمیخته می‌شوند اسطوره‌ها هم با هم می‌آمیزند و تغییر جا و زمان می‌دهند و این ویژگی در همه اسطوره‌ها و به ویژه در اسطوره‌های ایران دیده می‌شود. داستان‌های کهن مربوط به اساطیر به هزار سال پیش از سرزمین ما تعلق دارد و سینه به سینه نقل شده است. سنت شفاهی زیربنای اسطوره است تا سرانجام به شکل نوشتار دربیاید. این نوشته‌ها تصویرگر دورانی است که نه تاریخ می‌تواند قضاوت کند نه باستان‌شناسی و جای پای این‌ها را فقط در اسطوره می‌توان دید. اسطوره‌ها زمان خاصی را منعکس نمی‌کنند اما شاید بتوان همسانی‌هایی را برایشان حدث زد. اصل کار اسطوره باید این باشد اما ما معمولاً اسطوره‌شناسی نمی‌کنیم بلکه اسطوره را نقل می‌کنیم و این علم در این راستا پیش می‌رود. نقل کردن اسطوره شیرین است و اسطوره‌شناسان آینده حتمن در مسیر درستی پیش خواهند رفت.

ایران نمی‌میرد

اسطوره چه فایده‌ای دارد؟

آموزگار گفت: اینجا این سوال پیش می‌آید که اسطوره چه فایده‌ای دارد؟ دانشمندان کارکرد اسطوره را در زمینه‌های عرفان، کیهان‌شناختی، جامعه‌شناختی و… موثر می‌دانند. اسطوره در هنر، ادبیات و دانش اساطیر بسیار بهره برده می‌شود. همچنین اسطوره در شناسایی تاریخ تمدن، روشن ساختن گوشه‌های تاریک ساختار اجتماعی اهمیت دارد. اگر تحلیل درست و فراگیر از اساطیر به عمل نیاید بار سنگین مطالعه درباره تاریخ دوران به عمل نمی‌آید و همه به گردن باستان‌شناسی می‌افتد که باز هم کار به جایی نمی‌رسد. در جوامع ابتدایی بین‌مایه‌هایی وجود داشت که هر کدام از آن‌ها هنوز جوامعی هستند که در کتاب‌های اسطوره‌ای به آن اشاره شده است.

وی ادامه داد: زاد و ولد اسطوره‌ها مثل سابق زیاد نیست اما هنوز هم اسطوره‌های سخت‌جانی هستند که در زندگی امروز ما نقش دارند و ما می‌توانیم مثال‌های بسیاری برای آن‌ها پیدا کنیم. اگر جوامع مدرن بخواهد ارتباط خود را با اسطوره قطع کند زندگیش بی‌معنا می‌شود. پرداختن به اسطوره به زندگی معنا می‌دهد. اگر این دنیای پر رمز و راز نبود بشر اندک اندک مثل شعله شمع می‌مرد. قدرت افسون‌گری و چشم به راه بودن جامعه آرمانی را نبابد نادیده گرفت اما گذشته نباید طلسم زمان حال باشد. این نکته مهم است که ما تا ندانیم که بوده‌ایم، نمی‌توانیم بدانیم که هستیم نمی‌توانیم بدانیم کجا می‌رویم مگر آنکه بدانیم چگونه به جایی که هستیم رسیدیم؟

آموزگار سخنش را با اشاره به تفاوت بین اسطوره و آیین به پایان رساند و گفت: بین آیین و اسطوره پیوستگی بسیاری وجود دارد و انکارناپذیر است گاهی اسطوره را برآمده از آیین می‌دانند و گاهی آیین را برآمده از اسطوره می‌دانند بنابراین اسطوره به آیین گره خورده است. آیین‌ها کارهای نمادین متعارف و مرسومی هستند که در جوامع انسانی برای بهره گرفتن از نیروهای فراسویی گرفته می‌شود. تکرار یکی از ویژگی‌های آیین است، آیین‌ها کارهای نمایشی هستند. آیین‌ها به کار بردن و نمایش اسطوره‌هاست. آیین‌ها با زندگی ما عجین شده است و مهم‌ترین نمونه‌های زندگی فرهنگی به‌شمار می‌آیند. البته آیین‌هایی که واقعی هستند نه آیین‌هایی که نمایشی هستند. آیین‌ها تا حدی جای پای اسطوره را نشان می‌دهند برخی می‌گویند آیین‌ها پیش‌گام اسطوره بوده است.

ایران نمی‌میرد
ابوالقاسم اسماعیل‌پور

ابوالقاسم اسماعیل‌پور: مردم ایران با اسطوره به شکل ریشه‌ای گره خورده‌اند

ابوالقاسم اسماعیل‌پور استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه شهید بهشتی دومین سخنران این نشست بود که بحث خود را با اشاره به اسطوره و ایران آغاز کرد و گفت: خود ایران اسطوره است و مردم ایران با اسطوره به شکل ریشه‌ای گره خورده‌اند به طوری که نمی‌توان ایران را از اسطوره جدا پنداشت. کلیدی‌ترین اسطوره ایرانی که ایران و ایرانیان را ساخته چه بوده است؟ تا حدی می‌توانیم ابعاد آن را به تصویر بکشیم. وقتی می‌گوییم اسطوره ایران منظور اسطوره پیش آریایی است و از زمان عیلامیان که بیش از پنج هزار سال است سخن می‌گوید. در خوزستان ما فرهنگ عیلامی هست که در اسطوره ریشه دارد و از همان دوره خدای بزرگ اینشوشینک را پیش از اهورامزدا می‌پرستیدند و شهر شوش نام این خداوند و خدایان دیگر عیلامی بوده است. اگر این را ملاک قرار بدهیم اسطوره ایران پنج هزار ساله است و اگر جنبه‌های دیگر تصویری، تاریخی، هنری، باستان‌شناسی و… را در نظر بگیریم ایران ۷ هزار ساله است. اغراق نیست و تمام نگاره‌های سیلک کاشان که ۸ هزار سال دیرینگی دارد اسطوره‌های ایرانی را به نمایش می‌گذراند. همچنین اسطوره میترا که پیش از اهورامزدا و زرتشت بوده می‌توان گفت هزاره دوم پیش از میلاد است.

این متخصص فرهنگ و زبان‌های باستانی افزود: کلیدی‌ترین بن مایه اساطیری ایران چالش دو نیرو است که نامش را ستیز کیهانی گذاشتم یعنی ستیز میان نور و ظلمت و خیر و شر. درونمایه‌هایی که در فرهنگ ایران و در اسطوره ایرانی نمود دارد ستیز خیر و شر است اما در بیشتر جنبه‌های فرهنگی ایران این نمود پیدا می‌شود. مینو و گیتی جهان ایرانی‌ها است که از هزاره‌های دور به جهان مینوی و گیتی یعنی غیرمادی تبدیل می‌شود که خود نوعی تضاد است و حتی در اسطوره تکوین آدمی یعنی هزاره‌ها می‌بینید که این مضمون اصلی در نگاه ایرانی وجود دارد. اینکه امروز هنوز ما همه چیز را سیاه و سفید می‌بینیم اینکه خیر است و یا شر؟ دیو است و یا فرشته؟ که این ستیز در فرهنگ کهن ایرانی بوده است که آثار آن را در فرهنگ ایرانی می‌بینیم. همانند هرمزد و اهریمن که به ویژه در گاهان انگره مینو که اندیشه پلید است در برابر سپنته مینو قرار می‌گیرد. ایرانیان همه چیز را در تقابل آشتی‌ناپذیر می‌دیدند و این جزیی از اسطوره ایران است که نمی‌توان آن را از هم جدا کرد. در اسطوره‌های هم‌جوار ما نیز شاید این مساله دیده نمی‌شود. بین خدایان هندی که خویشاوندان باستانی ما بودند تغییراتی با اسطوره‌های ایرانی دارد، آنجا «ایندیرا» کارهای بد هم دارد و مثل هرمزد ما خدای نیکویی، زیبایی و فرشته‌وار نیست. در اساطیر ایران کاملن این‌ها را مجزا کرده است.

ایران نمی‌میرد

اسطوره‌های ایرانی اسطوره‌های رسالت‌مدارند

اسماعیل‌پور گفت: این‌ها فقط در اسطوره‌های هند، ایرانی و زرتشتی نیست و بعدها در اسطوره‌های مانوی دوره ساسانی هم آن را می‌بینیم. در آنجا پادشاه نور و پادشاه ظلمت وجود دارد، نور و ظلمت درونمایه کلیدی و حیاتی در کیش مانوی است که در دوره ساسانیان شکل گرفته و هزار سال دوام آورد. ستیز و تقابل کیهانی در آنجا وجود دارد و دنیایی که ما در آن هستیم آمیزه‌ای از نور و ظلمت است. در اسطوره‌های زرتشتی هم عین همین دوران آمیزش وجود دارد اما با نام خیر و شر. این دنیا سرشته از ظلمت است و فقط ذرات نوری به اسارت افتاده است. در اسطوره‌های ایران باید فکر کنیم که امروز دنیای معاصر آمیزه‌ای از خیر و شر است که شر آن بیشتر است و کل جهان را فرا گرفته است ولی نکته جالب این است که چگونه باید از این شر و شر حاکم بر جهان رهایی یافت. این یک بن مایه کلیدی است که ایرانیان می‌خواهند راهی بیابند و مبارزه کنند و بجنگند. اسطوره‌های ایرانی اسطوره‌های رسالت‌مدارند و در اسطوره‌های چینی و ژاپنی نمی‌توان آن را دید.

وی گفت: ایرانی در طول تاریخ و در روزگاران متفاوت فراز و نشیب‌های بسیار داشته است. آن بن مایه درونی فکر ایرانی است و باید این‌ها را پشت سر بگذاریم تا به دنیای فرشگردی و دوره‌ای که سوشیانت به این نجات‌بخش عالم اعتقاد راسخ داشتند برسیم. ما در رفتار روزمره همه چیز را سیاه و سفید و خیر و شر را از هم جدا می‌بنیم و این ریشه در اسطوره بنیادی ایران دارد. رفتارهای ما ریشه در اسطوره‌های باستانی دارد حتی اواخر دوره ساسانی (مزدکی) خدای آن‌ها مدبرالخیر و مدبرالشر بوده است و در اسلام نیز در فرقه‌های متعدد ایرانی تداوم پیدا می‌کند و تمام نمی‌شود. حماسه ملی ما، شاهنامه عظیم ایران آیا این دو بن‌نگری و تضاد نیروهای خیر و شر را ندارد؟ این مساله کاملاً حاکم است. کل شاهنامه تضاد ایران و توران است (ایران اسطوره‌ای و توران اسطوره‌ای) توران نماد اهریمن است اما برخی از شخصیت‌های آن بد نیستند مثل پیران ویسه که به کیخسرو کمک می‌کند اما قرار است که ایران (سپنته مینو) در برابر توران (انگره مینو) قرار بگیرد. برخی از این مسائل گاهی به ما لطمه هم زدند. اندیشه والای ایران به ما کمک می‌کند که خودمان را بهتر بشناسیم و رفتارمان را تحلیل کنیم.

دیالکتیک اصل و ریشه ایرانی دارد

اسماعیل‌پور افزود: در شاهنامه ستیز کیهانی دیده می‌شود فریدون و ضحاک، کیخسرو و افراسیاب و همه پهلوانان ایرانی در برابر پهلوانان تورانی در تضاد قرار می‌گیرند و این نشان می‌دهد از گذار اسطوره به حماسه ما همچنان بر اسطوره کلیدی تکرار کردیم. وقتی تکرار کردیم بن‌مایه و موتیف می‌شود. وقتی تکرار نمی‌شود درونمایه و تم است و تم آن را همیشه داشتیم. تضاد مینو با ماده هم اهمیت دارد، مینو وجه فروهری دارد و این تضاد باعث شده فلسفه خسروانی ایران باستان را در جهان مطرح کند که در فلسفه یونانی نیز تاثیر گذاشته است. اگر در فلسفه افلاطون ایده و مُثل دارید این همان تاثیر اندیشه مینو و فروهر اشو زرتشت ایرانی است که جهان آن روز را متحول کرده است. فلسفه یونان یک پایه‌اش اندیشه خیر و شر ایرانی است که بعدها تحت عنوان دیالکتیک در فلسفه یونانی مطرح می‌شود. دیالکتیک اصل و ریشه ایرانی دارد و جهان افلاطونی به دید دانشمندان تحت تاثیر تفکر ایرانی است.

این اسطوره‌شناس گفت: اگر ایرانویج، اسطوره‌ای که کهن‌ترین اسطوره هند و ایران است را در نظر بگیریم به نظر بسیاری از دانشمندان ایران‌شناس در آسیای میانه قرار دارد. برخی آن را در خوارزم تصور کردند و آن خطه، خطه بیابانی و چادرنشین بوده و هنوز هم هست. ترکمنستان و ازبکستان شنزار و بیابانی است. ایرانویج‌ها مجبورند با خشکسالی و بیابان نبرد کنند، نخست دیوان را رقم زدند زیرا دیو خشکسالی و دیو بیابان جزو ایزدان نیستند و ایزدان کمک‌کننده انسان‌ها هستند. اسطوره آرزوهای انسان را برآورده می‌کرده است و در شنزار آب آرزوی آن‌هاست. برای همین در اسطوره‌های ایرانی چندین ایزدبانوی آب همانند آناهیتا، تیشتر، رپیتون، اپام نپات و… داریم. اینکه این همه ایزد آب و چشمه وجود دارد این است که آرزوی ایرانی‌ها این است که آب می‌خواهند. اسطوره فقط زیبایی نیست اسطوره بیانگر جنبه‌های زیبایی‌شناسانه است اما در کنه این آرزوهای اسطوره‌ای معیشت است انسان نیاز دارد به حیات ادامه دهد و زندگی کند.

ایران نمی‌میرد

شب یلدا اسطوره نیست آیین است

اسماعیل‌پور در ادامه گفت: نکته بعدی آیین زایش خورشید که همان شب یلدا است. شب یلدا اسطوره نیست آیین است. زیرا هر آیین بر اساس اسطوره نهاده شده است اما اینکه فقط یک شب درازآهنگ و طولانی است مطرح نمی‌شود زیرا در کنه آن معیشت است و کشاورز به خورشید و زایش آن نیاز دارد و از فردای شب یلدا کم کم هوا گرم می‌شود و ایرانیان دهه خورشید و چله خورشید می‌گرفتند و در واقع پاسداشت و قداست خورشید برای زیبایی نبود بلکه نیاز به زمین، کشاورزی، معیشت و روییدن گیاه بود که باید حتمن رخ می‌داد.

وی افزود: بسیاری از آیین‌ها بر اساس نیاز انسان‌ها است و بسیاری از اسطوره‌ها نیاز مینوی را برطرف می‌کردند و بسیاری از آن‌ها نیاز مادی را برطرف می‌کردند. دنیای آرمانی در برابر دنیای ضدآرمانی قرار می‌گیرد. اینکه ایرانی‌ها به آرمانشهر معتقد بودند و مدینه فاضله داشتند این مدینه در برابر آن دژشهری یعنی ضدآرمانشهر قرار می‌گیرد. جهان دیوان، جهان دژشهری است و آنجا هم این تضاد دیده می‌شود. اگر آرزوی یک زندگی و حیات در دل هر ایرانی موج می‌زند در برابر آن دژشهری وجود دارد. نکته اساسی این است که باید مبارزه کند تا دژشهر را شکست دهد زیرا پایان اسطوره‌های ایرانی نجات است و ایرانی مطمئن است که در پایان تضادی که با جهان دیوی دارد حتمن پیروز خواهد شد و برای این مساله شکی ندارد. نیاکان ما بر این باورند که آینده ازآن ایرانی‌هاست و پایان شب سیه سفید است.

این استاد دانشگاه شهید بهشتی گفت: غیر از جنبه‌های به اصطلاح زیبایی‌شناسی اسطوره که به هنر و هنرآفرینی مربوط می‌شود این مساله اهمیت دارد که اگر اسطوره‌ها کمرنگ شدند و بسیاری از آن‌ها از بین رفتند اما اسطوره در جهان معاصر می‌تواند الگویی برای هنر و ادبیات ما باشد. ایرانی با بهره‌مندی از اسطوره‌های پنج هزار ساله می‌تواند در جهان قد علم کند چنانچه صد سال گذشته ادبیات فاخر اروپایی بر اساس اسطوره‌های کهن یونانی و رومی است. حتی اسطوره‌های آمریکای لاتین که در نیمه دوم قرن بیستم از آن اسطوره‌ها و جان‌مایه‌های اساطیری بهره گرفتند و شاهکارهای جهانی آفریدند چرا ایرانی‌ها نتواند این کار را کند. بنابراین اسطوره‌ها نمردند و در ادبیات و هنر به حیات خود ادامه می‌دهند.

اسطوره‌های ایران جایگاه والاتری دارند

اسماعیل‌پور گفت: نکته بعدی این است که بحث بر سر این نیست که اسطوره‌های ایران جایگاه والاتری دارند باید بدانیم اسطوره‌ها چرا این ویژگی‌ها را دارند؟ شاید اسطوره‌های یونانی این تضاد را ندارند و می‌بینیم ایزدان در عیش و نوش و این جهانی هستند و بیشتر امروزی زندگی می‌کنند. ما نمی‌ِخواهیم بگوییم اساطیر ایران جایگاه ویژه‌ای دارند بحث بر سر این است که درونمایه اساطیری ایرانی کدامند؟ باید آن‌ها را بشناسیم و در جهان و حماسه آن را شناسایی کنیم. به همین دلیل شاهنامه‌شناسی اهمیت بسیاری دارد و چالیش پهلوانان نیک خصال و پهلوانان بدخصال الگویی برای شناخت است. زیرا ایرانی باید رفتارهای خود را بشناسند و آن نقاط مثبت را تقویت کنند و نقاط منفی را کنار بگذارند و با شناختی که از مجموعه اسطوره ایرانی پیدا می‌کنند خود را تغییر بدهند. اینکه در دنیا چنین نیست برای این است که دنیای خیر و شر را از هم مجزا نکردند که هر چیز نیکو را ایزدان آفریدند و تلفیقی از خدایان، انسان‌ها و قهرمانان است که همه صفات نیک و بد دارند. آشیل (: آخیلئوس) قهرمان اسطوره‌ای یونانی‌هاست و کشتن بدفرجام و کشیدن جسد هکتور روی زمین انسانی و ایزدانه نیست ولی شناخت آن‌ها مهم است.

این استاد دانشگاه گفت: پس از اسلام اسطوره‌های اسلامی بسیار کم شده و جای کار فراوانی دارد و ما نباید تکیه‌مان روی اسطوره‌های ایرانی، زرتشتی و مزدکی باشد. یکی از نمونه‌ها در تصوف و عرفان اسلامی است و این تضاد در آن هم دیده می‌شود و جسم مادی و نفس اماره در تقابل با روح و هبوط قرار می‌ِگیرد و روح در جهان مادی خود تضاد را در پی دارد. همان تلفیق آمیختگی نور و ظلمت در جهان عرفان ایرانی هم دیده می‌شود. حتی در کلمات کهن و واژه‌های روزمره که در قدیم و در زبان پهلوی ساسانی است این تضاد وجود دارد. تضاد و ستیز کیهانی در واژگان روزمره وجود داشته است.

اسماعیل‌پور در پایان سخنانش گفت: باید بدانیم کدام یک از واژگان زبان فارسی اهورایی و کدام اهریمنی است. به طور کلی نتیجه و برآیند سخنم این است که اسطوره ایرانی، اسطوره هر ایرانی هم هست و فکر نکنید اسطوره‌ها در کتاب‌ها، تصاویر و تندیس‌ها است. خود هر ایرانی و اسطوره ایرانی درگیر این مضمون خیر و شر است. بنابراین هر ایرانی آن اسطوره را در نهاد و کنه خود دارد و آنچه جنبه مثبت دارد در اسطوره ایرانی و حماسه و تفکر ایرانی است که ایرانی در پایان پیروز خواهد شد. چنان‌چه جهان‌پهلوان ایران، ابرمرد و ابرپهلوان حماسه ایرانی همیشه پیروز بوده است و اسطوره ایرانی چنین می‌گوید: که «چو ایران نباشد تن من مباد»

ایران نمی‌میرد
بهمن نامورمطلق

ایرانی کیست و ایران چیست؟

بهمن نامورمطلق، نشانه‌شناس ایرانی و استاد دانشگاه شهیدبهشتی گفت: پیش از هر چیز مردم ایران هستند و سپس سرزمینی که مردم در این سرزمین زندگی می‌کنند. همانطور که می‌دانید ایران کهن‌ترین کشور جهان است اما باید از خودمان بپرسیم که ایرانی کیست و ایران چیست؟ یعنی هنوز این سوال هویتی وجود دارد که در واقع ایران چیست و به گمانم این پرسش پایان نمی‌پذیرد زیرا در هر دوره و هر عصری مطرح می‌شود و پاسخ جدیدی به آن داده می‌شود. یکی از علت‌هایی که پاسخ داده نمی‌شود به این دلیل است که به پرسش خوب توجه نمی‌شود و بیشتر هم پاسخ‌ها اشتباه است.

وی افزود: هویت یک بحث‌هایی دارد که عده‌ای می‌گویند هویت پدیده‌ای ثابت باشد یعنی آن چیزی که نزد من ثابت است هویت من را شکل می‌دهد. یک عده‌ای معتقد هستند چیز ثابتی وجود ندارد و کاملاً همه چیز در حال تغییر همان چیزهایی است که تعبیر می‌کنند. افرادی مثل پل ریکور معتقدند که مجموعه این دوتا مهم است یعنی آن ثابت‌ها و متغیرها هویت ما را شکل می‌دهند. ما باید راه‌های مختلفی برای پاسخ به آن چیستی و کیستی و هویت ایرانی داشته باشیم. برای تعریف هویت ملت‌ها مثال‌های زیادی وجود دارد، از خون شروع می‌شود و به سرزمین، جغرافیا، تاریخ، زبان و… مشترک می‌رسد اما یکی از راه‌های جدی و مطمئن برای اینکه هویت ملت شناساسی شود شناخت اسطوره است. اسطوره‌ها آیینه‌های هستند که هویت ما را به خودمان می‌شناسانند.

این نشانه‌شناس ادامه داد: اسطوره‌ها ژرف‌ترین ویژگی‌ها، کشش‌ها، آرزوها و هراس‌های یک قوم و جمعی را به نمایش می‌گذارند و به نوعی هویت ما را به ما می‌شناسانند. همان‌طور که می‌دانید ملتی که اسطوره‌هایش را بشناسد خود را شناخته است. همه اقوام و همه ملت‌ها یک دستگاه اسطوره‌شناسی مشابهی ندارند بعضی تکامل‌یافته‌تر هستند. یعنی این‌طور نیست که شما همه اقوامی که در آمریکا در آفریقا بودند بتوانید با اقوامی که در جاهای دیگر بودند مقایسه کنید. در واقع اسطوره‌ها یا اسطوره‌شناسی ماتریس جمعی ما هستند که توجه به آن‌ها در واقع توجه به آن بن‌نامه‌هایی است که به آن توجه شده است.

دانایی در اسطوره‌شناسی ایرانی یک ویژگی متمایز است

نامور مطلق در ادامه گفت: نکته مهمی که در بحث من وجود دارد ویژگی دانایان است. در واقع دانایی در اسطوره‌شناسی ایرانی یک ویژگی متمایز است و هویت یعنی تمایز و مزیت‌های نسبی یک فرد یا یک جمع. آن چیزی که مشترک است هویت نمی‌آورد بلکه آن چیزی که متمایز است هویت می‌آورد. وقتی که وارد بحث اسطوره‌شناسی می‌شویم می‌گوییم که این اسطوره‌شناسی چه چیزی بین ملت‌ها را متمایز می‌کند و چه چیزی برجسته یا فروتر است. یعنی هم فراتر هم فروتر به عنوان ویژگی‌های متمایزکننده شناخته می‌شوند.

او به واژه «دان» اشاره کرد و گفت: ما چقدر واژه‌هایی از نظر لغت‌شناسی داریم که با «دان» ساخته می‌شود: مثل دانشمند، دانشور، دانشگاه و… و این نشام می‌دهد این واژه چه جایگاهی دارد؟ یا اینکه فردوسی بزرگ می‌گوید: «به نام خداوند جان و خرد» یا «سپاس خداوند دانا کنم / روان و خرد را توانا کنم» در اینجا توانایی و دانایی را یکی می‌گیرد. در جای دیگری می‌گوید: «چون دانا تو را دشمن جان بود / به از دوست مردی که نادان بود» یعنی دشمنت اگر دانا باشد بهتر از آن است که دوست نادان داشته باشید.

ایران نمی‌میرد

مجموعه گسترده‌ای از بیدخشان دانا در ایران داریم

این استاد نشانه‌شناس افزود: در همه اسطوره‌شناسی‌ها دانایی برایشان مهم بوده است مثل «انکی» در میان‌رودان که خیلی مهم بوده یا پرومته یونانی که پیش آگاهی داشته و یا آتنا که آگاهی و جنگ را باهم دارد. یعنی هر اسطوره‌شناسی اسطوره‌های دانایی دارد اما چرا می‌گوییم اسطوره‌شناسی ایرانی جایگاه ویژه‌ای برای دانایی گذاشته است؟ این بیشتر به خاطر این است که از همان اول که شروع می‌کنیم نبرد بین «آسورا و دوها» است. می‌بینیم که اغلب اقوام هند و اروپایی این دواها را به عنوان خدایان جنگاور انتخاب می‌کنند و فقط ایرانی‌ها هستند که آسورا را انتخاب می‌کنند که بعدها اهورامزدا نامیده می‌شود که با واژه دانایی همراه است. ایرانی‌ها خدایان دانایی را بر خدایان جنگاور ترجیح می‌دهند و اولین آفریننده این خدای دانایی، باز دانایی است. یعنی بهمن که اندیشه نیک و منش نیک است با دانایی همراه است و بقیه امشاسپندان مثل نظم و اشه پس از بهمن و وهومن خلق می‌شوند زیرا غیر ممکن است نظم به غیر از دانایی خلق شود. مثل فرمانروایی که شهریور هست بدون دانایی ممکن نیست. من این را به عنوان دانایی ایزدان یاد می‌کنم بنابراین آن مزیت نسبی اسطوره‌شناسی و سرشت ایرانی دانایی است.

وی گفت: من جلوه‌های دانایی را در چند دسته صورت‌بندی کردم: دانایی ایزدی، اورمزد، بهمن، چیستا، دئنا و دانایی شهریاری (همانند فریدون و کیخسرو). همچنین دانایی بیدخشی هم وجود دارد که بیدخشان وزیران اعظم بوده است. شهرسپ، اوشنر، جاماسب و بزرگمهر بیدخشانی هستند و ما مجموعه گسترده‌ای از بیدخشان دانا در ایران داریم. دانایی جنگاوری (همانن زال، رستم و گیو) که در عین اینکه جنگاور بودند دانا هم بودند. دانایی پیشاوری (همانند کاوه و آزاده) و مجموعه‌هایی هم که بی‌نام هستند نظیر اینکه کسی که قنات نخستین را درست کرد که بود؟ نخستین کسی که بادگیر را درست کرد؟ درست کردن قنات دانایی خاصی می‌خواهد زیرا به جای اینکه از جاهایی که آب نبوده مهاجرت کنند آب را از صدها کیلومتر می‌کشیدند و به جای خشک می‌آوردند. بحث قنات را ما در جهان توانستیم منتشر کنیم و گفته‌اند طول قنات‌های ما از دیوار چین بیشتر است.

نخستین بیدخش شهرسپ است

نامورمطلق گفت: نخستین بیدخشی که ما می‌شناسیم شهرسپ است که در شاهنامه آمده اما در اوستا نیامده است و در فارسی نو آمده است. این در دوره تهمورث است که می‌بینیم دستگاه دیوانسالاری و خط ابداع می‌شود. خط در دوره تهمورث دیوبند وارد فرهنگ ایرانی می‌شود و ما غلبه بر دیوان را نیز داریم. برادر هوشنگ با خودش کشاورزی آورد و از دوره کیومرث که بگذریم به یک فردی می‌رسیم که مناسبات شهریاری ندارد و مثل سیامک نیست اما آدم عادی است و داناست و به درجه بیدخشی می‌رسد.

فردوسی در این باره می‌گوید:

مر او را یکی پاک دستور بود / که رایش ز کردار بد دور بود

خنیده به هر جای شهرسپ نام / نزد جز به نیکی به هر جای گام

همه روز بسته ز خوردن دو لب / به پیش جهاندار بر پای شب

چنان بر دل هر کسی بود دوست / نماز شب و روزه آیین اوست

سر مایه بد اختر شاه را / در بسته بد جان بدخواه را

همه راه نیکی نمودی به شاه / همه راستی خواستی پایگاه

چنان شاه پالوده گشت از بدی / که تابید ازو فرّه ایزدی

چو دستور باشد چنین کاردان / تو شهر را هنر نیز بسیار دان

وی به ویژگی‌های بیدخش نیز اشاره کرد و گفت: پاکی و دوری از بدی نسختین ویژگی بیدخش است؛ کسی که می‌خواهد وزیر و مشاور شهریار باشد باید پاک باشد و از بدی‌ها دوری کند، نیک نامی، پارسایی، راهنمای شاه، دلسوزی برای دربار، پالوده کردن شهریار و نهایتاً تاباندن فر ایزدی است. فر ایزدی در اندیشه ایرانی اهمیت بسیاری دارد. ویرایش شاهنامه توسط یک بیدخش انجام می‌شود بیدخش خود باعث می‌شود فر ایزدی برای شاه ایجاد شود.

ایران نمی‌میرد

نخستین اندرزنامه که می‌شناسیم منسوب به اوشنر است

نامور مطلق در ادامه گفت: اوشنر یکی از بزرگترین بیدخش‌های تاریخ اسطوره‌ای ایران است که در زمان پادشاهی کیکاوس است و برخلاف شهرسپ در اوستا آمده است. نخستین اندرزنامه که می‌شناسیم منسوب به اوشنر است او دانایی ذاتی دارد و در دینکرد هفتم اندرزهایی از او آمده است. وقتی می‌گویند دارنده هفت کشور این بیدخش است که به کاووس برای اداره هفت کشور کمک می‌کند و در بندهش آمده است: «در شاهی کاووس در همان هزاره دیوان ستیزه‌گر شدند و اوشنر به کشتن آمد و اندیشه کاووس را گمراه کردند تا به کارزارآسمان رفت و سرنگون فرو افتاد و فره از او گرفته شد.»

وی چنین ادامه داد: وقتی بیدخش خوب کنار یک شهریار نباشد می‌تواند فره پادشاه را بگیرد. تصویری که ما از بیدخشان و دانایی ایرانی داریم فقط نزد ما نیست. این تصویر را در بیرون هم داریم و در کشورهای دیگر چنین تصویری از ما وجود دارد. هر فرمانروایی که به ایران آمده و اگر ایرانی هم نبوده مجبور بوده از بیدخشان ایرانی استفاده کنند. آن فرمانروایی که ایرانی بودند و از بیدخشان درست استفاده نکردند ایران را ویران کردند اما آن فرمانروایانی که خارجی بودند مثل مغولان که از بیدخشان خوب مثل خواجه نصرالدین طوسی و فضل‌الدین همدانی استفاده کردند کارهای خیلی بزرگی انجام شد. مثل سلطانیه و آثاری که در معماری ایرانی اهمیت داشت. بیدخش از شهریار هم مهم‌تر است.

زرتشت نخستین کسی بود که غرب او را پذیرفت

نامورمطلق گفت: نکته بعدی این است که در ادبیات اروپایی زرتشت، مانی و مغ که نماد دانایی ایرانی هستند نفوذ کردند و به عنوان اسطوره‌ها و نمادهای دانایی مطرح شدند. ژان ژاک روسو می‌گوید از میان همه فرزندان شرق زرتشت نخستین کسی بود که غرب او را پذیرفت. جایگاه زرتشت نزد نیچه نیز اهمیت دارد و به عنوان نخستین متفکری است که دوگانه‌ها را ایجاد کرد شناخته می‌شود و مانوی‌گری نیز همین‌طور است. میتراییسم دین رومی‌ها بوده و اگر کشت و کشتار مسیحی‌ها نمی‌شد دین اول آن‌ها میتراییسم می‌شد و هر از گاهی معبدی پیدا می‌شود که به میتراییسم نسبت داده می‌شود. مغ‌ها در تاریخ مسیحیت اهمیت بسیاری دارند به این دلیل که به دنبال مسیح رفتند و تولد مسیح را پیش‌بینی کردند و به این دلیل معروف شدند. مسیحی‌ها یکی از دلایل راستی و حقانیت خود را حضور این سه مغ ایرانی می‌دانند.

وی در پایان سخنانش گفت: مغ کسی است که علوم پنهان پوشیده و دانش‌های مخفی را می‌داند. وقتی صحبت از جادوگر می‌شود یکی از ۱۲ کهن‌الگوی یونگ به یاد می‌آید. تصویر دانایی که در اسطوره‌شناسی ایرانی است این تصویر تقسیم و توضیح شده در صدر جهانی است که پیروان یونگ مثل جوزف کمبل بحث حکیم و مغ را گسترش دادند. سخن آخر اینکه دانایی و خردورزی یکی از برجسته‌ترین تمدن ایرانی است. بیدخشان یکی از بازتاب‌های مهم دانایی و خرد هستند و اسطوره‌شناسی و تاریخ به ما نشان می‌دهد که هرگاه از بیدخش‌های شایسته‌ای در این سرزمین بهره برده شده رفاه مردمان و آبادانی سرزمین تضمین شده است.

عکس‌ها: بهار فتحی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها