به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «تنور» در شماره تازهاش به سراغ سوژهای جذاب رفته و غذا در سینما را مورد بررسی قرار داده است. در این بخش ویژه، نخست یادداشتی از علی رفیعی، کارگردان صاحبنام تئاتر و سینما را میخوانیم که چند خطی درباره ایده نوشتن فیلمنامه «ماهیها عاشق میشوند» صحبت کرده است.
پس از آن رضا کیانیان به مرور خاطراتش برای بازی در فیلم «خانه روی آب» فرمانآرا پرداخته است. کیانیان برای بازی در این فیلم مجبور شده، با تغییر سبک غذاییاش اضافه وزن بدهد. او با کمک دکتر تغذیه و پرخوری، توانسته نقش را مال خودش کند و در نهایت به خاطر بازی در فیلم سیمرغ هم بگیرد. هرچند این چاقی به راحتی به دست نیامد و کیانیان پس از اتمام بازیاش در فیلم، باید وزن کم میکرد و به وزن قبلیاش میرسید. کاری که گفتنش هم خیلی راحت نیست!
غذا بر پرده سینما
«غذا بر پرده» عنوان گزارش دیگری است که به نقش غذا در فیلمهای ایرانی میپردازد. در این گزارش میخوانیم سفره غذا در فیلمفارسیهای قبل از انقلاب، نوعی زنگ تفریح برای آوازخوانی و شادی و رقص محسوب میشد. اما سفره در فیلمهای مسعود کیمیایی، تعریف دیگری داشت و نشانی از آغاز دوباره دوستیها بود.
غذا خوردن در سینمای شهید ثالث، هیچکدام از کارکردهای قبلی را ندارد و بخشی از زندگی تکراری شخصیتها است و بس.
برای هیچ کارگردانی مثل داریوش مهرجویی، سفره غذا اهمیت نداشته و او در چند فیلم، نشستن پای سفره و غذا خوردن شخصیتهای فیلم را با دقت و جزئیات نشان میدهد. «آقای هالو»، «پستچی»، «دایره مینا»، «اجارهنشینها»، «پری» و «مهمان مامان»، فیلمهای مهرجویی هستند که سفره غذا در آن اهمیت زیادی دارد.
«کافه ترانزیت»، یکی از فیلمهای ایرانی است که داستانش بر محوریت غذا و رستوران پیش میرود. این فیلم بیننده را به نقد و بازبینی رابطه آشپزی و جنسیت دعوت میکند. در گزارش خاطره شیبانی با عنوان «آشپزی در مرزها»، اشتراکاتی میان غذا و فیلم میبینیم که جالب توجه است: «نام شخصیت اصلی فیلم، ریحان، یادآور یکی از خوشرایحهترین سبزیهای سفره ایرانی است. استفاده از سبزی خوش عطر در آشپزی مهارت ویژهای میخواهد… ریحان گل سرسبد سبد سبزی خوردن است. بسیاری از خوراکها مثل کباب کوبیده بدون ریحان مزه نمیدهد… در فیلم شکل و ظاهر ریحان تر باقی زنان متمایز نیست، شخصیتش است که او را از دیگران متمایز میکند. شخصیت ریحان نمود یک زن پرتوان، بااراده و کمنظیر در میان زنان داستان است…»
در گزارش دیگری، علی خدایی روایتی از نوستالژی سینما و ساندویچ کالباس را شرح میدهد که بیشتر آن در خیابان لالهزار رقم میخورد.
توجه به غذاهای محلی
مروری بر لوکیشن رستوران در سینمای ایران، سوژه جذاب دیگری است که مجله تنور به سراغ آن رفته است. در این گزارش میخوانیم که اغذیهفروشی در فیلم «گزارش» عباس کیارستمی محلی برای رصد کردن حال و احوال جامعه بوده یا در فیلم «بیست» عبدالرضا کاهانی، رستوران به محلی برای تماشای محنت و فلاکت کارکنانش تبدیل میشود.
گزارش دیگری با عنوان «نقش سینما در شناساندن غذاهای محلی» میخوانیم که بعضی فیلم و سریالها، به معرفی غذاهای سنتی و محلی ایرانی پرداختهاند. برای نمونه مثلاً در «قصههای مجید» کاله جوش، نه تنها نشانه زیستن در خانهای با معماری سنتی است بلکه همزمان تصویرگر محرومیت و نداری ساکنان آن خانه هم به حساب میآید.
در سریال «روزگار قریب» کیانوش عیاری، اشکنه و تخم مرغ با غذای روزانه خانوادهای اهل علم در هم پیچیدهاند و این در هم پیچیدگی اجباری غذا و موقعیت اقتصادی، حتی از طبقه اجتماعی شخصیتها هم فراتر میرود و نمادی میشود برای خانوادههای کم برخوردار و چه بسا سنتی. غذاهای بومی، نه دیگر نشان فقر که نماد سنت میشوند.» از طرف دیگر، غذاهای مدرن در فیلمهایی مثل «درباره الی» و «فروشنده» خاستگاه اجتماعی و مدرن شخصیتهای فیلم را نشان میدهد.
جمله در ادامه بحث تخصصیاش پیرامون غذا در سینما، فیلمبرداری محمود کلاری از سفرههای غذا در فیلمهایی مثل «مادر»، «سارا»، «درخت گلابی»، «از کرخه تا راین» و «ماهیها عاشق میشوند» را بررسی کرده و در گزارشی دیگر به دنبال کافهها و رستورانهای فیلم کندو رفته است.
مجله فیلم و سریالهای خارجی را هم از نظر دور نگذاشته و غذا را فیلم و سریالهایی مثل «منو»، «سوپرانوس»، «هانیبال» و «حرامزدههای لعنتی» بررسی کرده است.
«تنور» در شماره آخرش تلاش کرده مطالبی متنوع و جذاب درباره غذا در سینما ارائه بدهد. سوژهای که تا به حال کمتر نشریه و مجلهای به سراغش رفته و به عنوان برگ برنده مجله به شمار میرود.
نظر شما