سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری- ناصرالدینشاه قاجار (تولد ۲۵ تیر ۱۲۱۰ – مرگ ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده میشد، معروف به «قبله عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد از کشته شدن توسط میرزا رضای کرمانی «شاه شهید»، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. او با نزدیک به ۵۰ سال پادشاهی، طولانیترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار دارد و به افتخار نیم قرن سلطنت بر ایران، خود را صاحب قران نامید. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت. همچنین، ناصرالدینشاه قاجار اولین پادشاه ایرانی بود که در رأس هیئت حاکمه برای بازدید از تمدن و تکنولوژی غرب عازم اروپای نوین شد. ناصرالدینشاه در سال ۱۲۷۵ خورشیدی و در آستانه مراسم پنجاهمین سال پادشاهیاش به ضرب گلوله ترور شد. او را در حرم عبدالعظیم حسنی در ری به خاک سپردند.
جلد سیزدهم کتاب «روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار» به کوشش مجید عبدامین و انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار برای نخستین بار تصحیح و به چاپ رسید. این کتاب حاصل استنساخ صفحات ۲۳۸ تا ۴۷۷ و صفحات ۶۷۷ تا ۷۳۱ از آلبوم شماره ۹۳ مجموعه آلبومهای بیوتات است که تحت شماره ۰۰۷۴۷۵/۲۹۵ در سازمان اسناد ملی ایران بایگانی شده است و وقایع از جمادیالثانی ۱۳۰۱ تا ذی حجه ۱۳۰۵ ق. را شامل میشود.
اهمیت تاریخی «روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه قاجار» در این است که یکی از مهمترین اسناد تاریخی دوره قاجار به شمار میرود. این مجموعه که ۳۴ سال قمری (حدود ۳۳ سال خورشیدی) از زندگی شاه ایران قاجاری را در بر میگیرد، شامل شرح سفرهای او به اقصینقاط ایران و جهان، ییلاق و قشلاق و شکار به همراه اهل حرم و دیوان، دیدارهای وی با اشخاص گوناگون مملکتی و نیز بخش زیادی از زندگی خصوصی ناصرالدینشاه و نحوه ارتباط او با همسران و فرزندانش را دربردارد.

متن روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه
روز یکشنبه ۲۸ جمادیالثانی [۱۳۰۳]
امروز خواستیم برویم شکار. صبح سوار شدیم. نهار را برده بودند دوشانتپه، راندیم برای دوشانتپه. از دوشان تپه رفتیم برای دره رزک. نزدیک به دره رزک دیدیم از عقب باران گرفت و آمدیم برای قصر فیروزه. در بین راه، باران در کمال شدت گرفت. وارد قصر فیروزه هم که شدیم باران متصل میآمد. نهار خوردیم، بعد از نهار هوا باز شد و آفتاب خوبی شد. با سیفالملک، ملیجک، میرزاعبدالله و سایر راندیم برای شکار. از نیدره بالا رفتیم، شکاری ندیدیم، اما هوا باز بنا کرد به ابر کردن، تهدید نمودن. از بیددره آمدیم توی دره که آب از چاه بالا میآید، آفتابگردان زدند. در بین راه یک رد پلنگ تازه هم دیدیم که از جلو ما رفته بود، اما پیدا نشد. وقتی که توی آفتابگردان پیاده شدم، به میرزا عبدالله گفتم برو بیددره ببین شکار هست یا خیر. تا رفت، آدمش را فرستاد که شکار هست، بیائید. تا سوار شدیم رفتیم، شکارها دور شده بودند، نشد تفنگ بیندازیم. دوباره به آفتابگردان مراجعت کرده، چای و عصرانه خورده، راندیم برای شهر. هوا هم تا شهر ابر بود، گاهی میبارید، گاهی نمیبارید.
وقت آمدن، زیر دوشانتپه، آقادائی دم کالسکه آمد جلو که عرض کند برهها [و] گوسفندها حاضرند، یک دفعه قاطرش سکندری خورده به زمین خورد، خیلی بد و سخت زمین خورد.
روز یکشنبه ۶ رجب [۱۳۰۳]
وزرا به حضور آمدند. امروز خلعتپوشان رکنالدوله و قوامالدوله و مستوفیالممالک و وزیر دفتر بود. چیزی که خنده دارد و قابل نوشتن است این است که قوامالدوله در آخر ناخوشی صدراعظم، مبتلا به درد پا و نقرس بوده و در مجلس فاتحه صدراعظم هم نتوانسته است حاضر شود؛ امروز هم که خلعت پوشیده بود، باز دردپا داشته است و اجبارا به در خانه آمده بود؛ تا میدان ارک و دم در با کالسکه آمده بود، بعد که پیاده میشود، چون خودش نمیتوانسته است راه برود، یک نفر از نوکرهاش که قوی بنیه بوده، قوامالدوله را دوش گرفته و تا اطاق دربار آورده است؛ قوامالدوله هم از خجالت، خرقهاش را به سرش کشیده، به این حالت او را آوردهاند. همچنین وقت رفتن، به همین وضع او را تا دم کالسکه رساندهاند، خیلی بامزه و مضحک بوده است.
روز پنجشنبه هشتم [شعبان ۱۳۰۳]
صبح برخاستیم، رخت پوشیده رفتیم بیرون، دیوانخانه عشرتآباد. همه وزرا و اهل دارالشورا را خواستیم بیایند. ضیاءالدوله حاکم سمنان و دامغان و شاهرود بسطام، چپری آمده بود؛ امینالسلطان آورد حضور، صحبت شد، خیلی چاق و گردنکلفت شده است. الحق شاهزاده خوبی است و آدم درستی است.
بعد آنها رفتند، نهار خوردیم. حکیم طولوزان و صنیعالدوله روزنامه خواندند. بعد از نهار وزرا آمدند. نایبالسلطنه و همه وزرا بودند. وزیر نظام مثل سگ هار، چشمش قرمز شده بود. خیلی با آنها صحبت شد، بعد رفتند. عصر آمدیم اندرون. شمسالدوله و لیلا خانم و اصفهانی کوچکه از شهر آمده بودند. لیلا خانم، خدیجه خانم را زایانده بود و آمده بود. امروز چهار از دسته، خدیجه خانم دختری زائیده است.
[دوشنبه] نوزدهم [شعبان ۱۳۰۳]
رفتم شهر. هوا گرم بود. نصرت پاشا در اطاق عاج کاشی به حضور آمد، تنها. یک ساعت حرف زدیم؛ ترکی میگفت، درست نفهمیدیم. بعد در باغ و غیره گشتم. غروبی رفتم عشرتآباد. شب را بیرون شام خوردم.. صنیعالدوله، ملیجک و غیره بودند. رعد و برق، باران شدیدی آمد، باد شدید آمد، بعد آرام شد.
«با توجه به مراجعه محققان و پژوهشگران عرصههای مختلف به این چنین کتابهایی فهرستهایی مختلف و متنوع همچون اسامی اشخاص و القاب، اسامی جغرافیایی، مدنی، اجتماعی و اداری و واژههای خاص، طوایف، ایلات، خاندانها و مذاهب، گل و گیاه، میوهجات و درختان، حیوانات و جانداران، کتب و رسالات تهیه شده است.»
***
روزنامه «خاطرات ناصرالدینشاه»، شرحی جذاب و جزئی و دست اول از زندگی روزمره ایرانیان عصر قاجار به قلم مهمترین شخصیت این دوره است. با مطالعه این متن نه فقط با روحیات و شخصیت سلطان صاحبقران آشنا میشویم، بلکه به روابط و مناسبات درون دربار پی میبریم.
جلد سیزدهم «روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار؛ از جمادیالاول ۱۳۰۳ تا ذیحجه ۱۳۰۴» به کوشش مجید عبدامین با ۶۷۵ صفحه از سوی انتشارات دکتر محمود افشار منتشر شد.
نظر شما