سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سایه برین: برخی نویسندهها با آثار یا شخصیتهایی که خلق میکنند، باعث تاثیرگذاری روی مخاطبان خود میشوند. هستند کسانی که با خواندن آثار خاصی نویسنده شدهاند یا نگاهشان به زندگی تغییر کرده است. برخی آثار همیشه در ذهن مخاطبانشان ماندگار میشوند و خوانندگانشان همواره با یادآوری آنها لبخند میزنند؛ لبخندی برآمده از خاطرهای خوشایند. در پرونده کتابهای خاطرهانگیز به این تاثیرات میپردازیم. در این قسمت از این پرونده پای صحبتهای مرجان صادقی نشستهایم.
مرجان صادقی نویسنده رمان «بداهه در لامینور» و مجموعه داستانهای «هاسمیک» و «مردن به روایت مرداد» است. گفتوگو با این داستاننویس معاصر را درباره کتابهایی که بر او تأثیر گذاشتهاند و شخصیتهای داستانی مورد علاقهاش میخوانید:
جذابیت داستانهای عمیق و پر از تعلیق
مرجان صادقی داستانهایی را که با تعلیق شروع میشوند و ذهن مخاطب را برای ادامه دادن قصه درگیر میکنند دوست دارد. او میگوید: داستانهای صادق چوبک از عمقی برخوردار بود که ذهن من را به خود مشغول میکرد، بدون اینکه آن زمان بدانم آن عمق دقیقاً به چه چیزی اشاره میکند.
صادقی ادامه میدهد: داستان «چرا دریا طوفانی شده بود» از این نویسنده، برای من خیلی به یادماندنی شد. سالها از خواندن آن گذشته اما هنوز هم تصویرهایش برایم زنده است. بهطور کلی کتابهایی که تخیل انسان را به حرکت میاندازند و باعث میشوند اتفاقها و صحنهها و محیطها را بتوان تجسم کرد برای من خیلی جذاب بودند.
این نویسنده با تاکید بر اینکه خواندن همیشه برایش جذاب بوده است، میافزاید: نزدیک خانه ما یک کتابخانه عمومی بود که من همیشه آنجا بودم. کشف خیلی مهم است. تو نمیدانی که چه چیزی باید بخوانی اما میگردی و پیدایش میکنی. آن زمان اینترنت نبود، مدرسهها کتابخانههای مجهز نداشتند و آدمهای مطلع که کتاب بخوانند در دسترس نبودند یا من نمیدانستم چگونه باید سوال کنم.
شروع نویسندگی از کلاس انشا
وی میگوید ادبیات همیشه درس موردعلاقهاش بوده است و حتی خواندن داستانهای داخل کتابهای درسی هم برایش لذت داشتهاند. نمره او در درس ادبیات همیشه بالا بوده با اینکه رشته ریاضی - فیزیک میخوانده است.
این نویسنده درخصوص اینکه چه کتابهایی باعث شدند به نویسندگی فکر کند توضیح میدهد: هرکس ممکن است جوششی را در یک زمینه در خود احساس کند که شاید کسی یا چیزی باعث به وجود آمدنش نشده باشد. شما ممکن است دونده مارتن یا نوازنده باشید و ناگهان فکر کنید میتوانید از پس اینکار بربیایید. درواقع انسان به چیزی که علاقهمند است فکر نمیکند و تنها برایش تلاش میکند.
او میگوید: من خیلی خوب انشا مینوشتم و میتوانستم چیزهایی را که در ذهنم میبینم توصیف کنم و دیگران هم آنها را به همان شکل مجسم کنند.
صادقی در این خصوص خاطرهای تعریف میکند. سال چهارم دبستان درسی به نام توصیف داشتیم و معلمی به نام خانم محرابی. من فکر میکنم اولین داستان کوتاه زندگیام را آن زمان نوشتم. خانهای را توصیف کردم که پنجره داشت و پیرزنی در آن منتظر بود و ما نمیدانستیم که چشمانتظار چیست.
این نویسنده از حالوهوای خواندن انشایش میگوید: وقتی آن را میخواندم، از سکوت کلاس و توجه معلم، دستانم میلرزید و آب دهانم را قورت میدادم. وقتی تمام شد همه برایم دست زدند و خانم محرابی که معلم سختگیری بود، به قول خودش اولین ۲۰ را پس از ۱۸ سال کار به من داد. امیدوارم هرجا که هست سلامت باشد.
تجربه زندگیهای جدید با کتابها
وی درخصوص اینکه چه آثاری باعث شدند سعی کند نویسندگی خود را بهتر کند میافزاید: داستانهای ابوتراب خسروی، احمد محمود، هوشنگ گلشیری، محمد کشاورز و این اواخر آثار مککارتی برایم جذاب بودند. مهشید امیرشاهی نیز نویسندهای است که دوست دارم همه جا از او یاد کنم. برایم جالب است که او درباره یک زندگی معمولی مینویسد اما خواننده را سرگرم میکند. امیرشاهی و رضا قاسمی نویسندههایی هستند که همیشه برای من در صدر علاقهمندیهایم قرار دارند.
صادقی میگوید که میتوان بیشمار نویسنده و شخصیت را نام برد که باعث میشوند نگاه انسان به زندگی معتدل، بدون خشم و انتقادآمیز باشد. او معتقد است هر داستانی که خوانده است این تعادل را در ذهنش در هر زمانهای ایجاد کردهاند.
این نویسنده توضیح میدهد: من در دوران سوگواری یا در زمان شادی یا وقتی که اضطراب داشتم، این داستانها بودند که من را به حال و هوای دیگری میبردند چون به من مجال میدادند تجربه دیگری در یک زندگی دیگر داشته باشم.
وی میافزاید: این جملات که ما یک بار زندگی میکنیم یا اینکه کتاب فرصت میدهد تا مدام خودمان را در شخصیتهایی که دیگران خلق کردهاند پیدا کنیم و آن جهان را تجربه کنیم، جملاتی تکراری هستند اما واقعیت را میگویند.
بیضایی، یوسا، دنکیشوت و داییجان ناپلئون
صادقی میگوید نمایشنامههای بیضایی همیشه برایش این حال و هوا را داشتهند. او توضیح میدهد: کارهای بیضایی نگاه منتقدانه به شرایط و اتفاقاتی دارند که تا یک جایی در دست ماست و از جایی به بعد ممکن است در دست ما نباشد. من همیشه این نگاه را دوست داشتم. نویسندگانی که در تبعید نوشتند هم همواره روی من تاثیر داشتند.
صادقی همچنین معتقد است که یوسا نظمی در انتخاب نویسندهها در ذهنش ایجاد کرده است.
این نویسنده درباره شخصیتهای داستانی مورد علاقهاش میگوید: شخصیت اورانیا در «سور بز» را دوست دارم. او پس از سالها به وطنش برمیگردد و چالشهایی را تجربه میکند که برایم جذاب است. شخصیتهای مشقاسم و داییجان ناپلئون در رمان «داییجان ناپلئون» هم همواره در ذهنم ماندگار هستند، شاید به این دلیل که جریانساز بودهاند و بینشی جامعهشناختی از زندگی در دورانی از تاریخ معاصر ایران که وقایع این رمان در آن اتفاق میافتد، ارائه میدهند.
او همچنین میگوید: دُنکیشوت را هم دوست دارم. بلاهتی که در مواجهه با اتفاقات زندگیاش دارد، چیزهایی که فکر میکرده واقعی هستند، با چیزهایی میجنگیده که فکر میکرده وجود دارند اما وجود نداشتند، انگیزهای که برای آن شروع به سفر میکند، اینها ویژگیها و چالشهایی در شخصیت دنکیشوت هستند که برایم جذابند.
نظر شما