سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نیلوفر شهسواریان: محمد رمضانی در این سالها نشان داده که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، گزیده کار میکند و از معدود افرادی است که با استمرار در نوشتن، به دنیای ذهنی نوجوانان پا گذاشته است. رمضانی میگوید ادبیات کهن فقط آثار سعدی، فردوسی و مولوی نیست و لازم است در مسیر بازآفرینی آثار، گوشهچشمی هم به گنجینهی ادبیات کهن آذربایجان، کردستان، لرستان و گیلان که اغلب غیر فارسی نوشته شده داشته باشیم. او «اقبالنامه» را در نشر پیدایش برای نوجوانان بازنویسی کرده و رمان جدیدی هم به نام «نمایشگاه نقاشی بچهها» در انتشارات محراب قلم دارد. به همین مناسبت با او به گفتوگو نشستیم.
کتابهای خلاصهشده رمانهای بزرگ خارجی، رمانهای کلاسیک، و کتابهای کهن فارسی که برای کودکان و نوجوانان تهیه میشوند چه قدر بر مخاطبان مؤثرند و باعث آشنایی با ادبیات بزرگسال میشوند؟
جواب در آخرین بخش همین سؤال است: «باعث آشنایی کودکان و نوجوانان با ادبیات بزرگسال میشوند.» میزان تأثیر کتابهای خلاصهشده بر مخاطبان کودک و نوجوان، بهسبب استفاده از کلمهی «آشنایی»، شاید کم به نظر بیاید، امّا اگر آشنایی را معادل آدرس در نظر بگیریم، ارزش و اهمیت این آثار جایگاه واقعی خود را پیدا میکنند. از هیچکسی نمیتوان انتظار داشت بدون داشتن آدرس به در خانهای رسیده، وارد آن خانه شود. آثار خلاصهشده، آدرس ادبیات معاصر و گنجینههای کهن ایران و جهان را به مخاطب میدهند. باید تلاش کنیم آدرس صحیح را داده باشیم تا مخاطب کودک و نوجوان دیر یا زود سراغ اصل اثر برود.
به نظر شما کتابهای خلاصهشده، باعث نمیشود که مخاطبان، اصل کتاب را نخوانند؟ آیا مشتاق کننده هستند تا مخاطبان را به سوی مطالعه متن کامل کتاب ببرند؟
هر دو حالت میتواند اتفاق بیفتد. در هر دو حالت امر مبارک آگاهیبخشی صورت گرفته است. مخاطب خلاصهشده را میخواند، اگر پسندید سراغ اصل اثر میرود، اگر نپسندید، مشقّت مطالعهی اثری که در نیمه متوجه خواهد شد علاقه به آن ندارد را به جان نخواهد خرید. اینجا ذکر یک نکته نیز لازم است. با خواندن خلاصهی کتاب مخاطب شاید سراغ اصل کتاب برود، اما بدون خواندن این خلاصه چه بسا از وجود این کتاب حتّی آگاه نیز نشود.
به نظرتان برای خلاصه کردن کتابها برای کودکان و بزرگسالان باید چه نکاتی را مد نظر قرار داد و شما چه معیارهایی در این کار داشتهاید؟
اجازه بدهید اول بگویم در کنار ترکیب «خلاصهنویسی» که شما استفاده میکنید، جریانی به نام «بازآفرینی» نیز داریم. هر آنچه در اقتباس هنرمندانه یا ساده از رمانهای بزرگ ادیبات دنیا، رمانهای کلاسیک و یا کتابهای کهن فارسی انجام میگیرد، در حدفاصل این دو جریان قرار میگیرد.کارهایی که در زمینهی ادبیات کلاسیک انجام دادهام خلاصهنویسی نبوده، و شاید حرکتی به سمت بازآفرینی بوده باشد. البته این آثار نیز جایگاه زیادی در کارنامهام ندارند. فقط «اقبالنامه» را برای کودکان و نوجوانان نوشتهام. برای بزرگسالان «نفت میسوزد، آتش میسوزاند» را کار کردهام که بازآفرینی مستقیم هیچ کتابی نیست و با استفاده از آثار عینالقضات همدانی، زندگینامهی او را به شکل داستان نوشتهام.
در نگارش هر دو اثر دو معیار برایم بسیار مهم بود. اول انتخاب اثری که معمولاً کمتر به سراغش رفتهاند و دوم بازآفرینی به زبانی که سادهتر از زبان اصل اثر باشد. مطمئناً دیگر نویسندهها هر کدام معیارهایی برای خود دارند. تفاوت معیارها بسیار خوب است، چرا که به آثار تنوع میدهد. معیارهای مورد نظرم را به کسی تحمیل نمیکنم، اما آرزو دارم کوشندگان ادیبات معاصر، چه کودک و نوجوان، و چه بزرگسال به یاد داشته باشند، ادبیات کهن فقط آثار سعدی، حافظ، فردوسی و مولوی نیست. همچنین لازم میدانم در مسیر شناخت و بازآفرینی آثار، گوشهچشمی به گنجینهی ادبیات کهن آذربایجان، کردستان، لرستان، گیلان و… داشته باشیم که عمدتاً به زبانهای غیرفارسی نوشته شدهاند. در این مسیر بار اصلی بر دوش نویسندگان این مناطق است.

شما در کتاب «اقبالنامه» نوجوانان را با یک اثر ادبی مربوط به گذشته آشنا کردهاید. چقدر سعی کردید روایت و زبان شما به مخاطب نزدیک باشد؟ بازخورد مخاطبان چگونه بوده؟
«اقبالنامه» اثری بسیار تحلیلپذیر است. قصهها به هم ربط دارند و به ترتیبی منطقی پشت سر هم آمدهاند. هر قصه برای بیان قصهی بعدی گفته شده و تمام قصهها در قصهی پایانی به بیان مفهومی عرفانی منجر میشوند و تحلیل کلی اثر شکل میگیرد. در بازآفرینی «اقبالنامه» این تحلیل را مدنظر داشتم و حذفیات و سادهنویسی را تا حدی انجام دادم که مفهوم و تحلیل کلی از بین نرود. در خصوص روایت و زبان نیز تلاشم نقل اثر با سادهترین زبان، بدون صدمه زدن به مفهوم و نیز روح کلی اثر بود. در این راستا همیشه میکوشم از به کار بردن کلمات، جملات و اصطلاحات بسیار جدید و استعمال لغات بیگانه بپرهیزم.
ادبیات کهن ایران، اگر به زبان فارسی نوشته شده باشد، با لغات عربی آمیخته که در نگارش «اقبالنامه» سعی داشتم معادل آشنای فارسی آنها را به کار ببرم. امّا هرگز یک معادل فارسی ناآشنا را به لغت آشنای عربی ترجیح ندادم.
در مورد بازخورد مخاطبان، ناشر بهتر میتواند نظر بدهد، امّا فکر میکنم فروش کتاب خوب بوده است.
به نظرتان در بازار کتاب کودک و نوجوان کدام نمونه ها برای کودک و نوجوان از نظر بازنویسی و یا خلاصهنویسی آثار کلاسیک موفق بوده؟
در حیطهی داستان، نه شعر، بیشترین بازآفرینیها از شاهنامه، مثنوی و گلستان صورت گرفته است. خوانندهی کودک و نوجوان نیز این نامها را بیشتر میشناسد. این امّا دلیل نمیشود فقط به این آثار بپردازیم. به نظرم شناساندن آثار گمنام ادبیات کهن نیز لازم است. جای موش و گربه، ملانصرالدین، بهلول، امیرارسلان، کلیله و دمنه و خیلی اسامی در بازآفرینی آثار کهن خالی است.
لطفاً در مورد اثر جدیدتان، «نمایشگاه نقاشی بچه ها» بگویید. به نظرتان چقدر به فضای زندگی نوجوانان نزدیک است؟
نزدیک نیست. در این رمان کوتاه هدفم نشان دادن زندگی کودکان نبود. هدف نشان دادن، یادآوری و خلق «زندگی دور از دسترس کودکان» بود. در «نمایشگاه نقاشی بچهها» نگفتهام کودکان چطور زندگی میکنند، و چه دنیایی دارند. گفتهام چه طور زندگی نمیکنند و چه چیزهایی از دست میدهند. در این رمان شخصیتها «طبق معمول» و «آنچه هست» را کنار میگذارند و سراغ انتخابهایی میروند که خودشان یا دیگران قبلاً نرفتهاند. فانتزی رمان نیز از همین انتخاب شکل میگیرد. رمان از کسانی صحبت میکند که راههای نرفته را میروند. در پاسخهای قبلی نیز از راههای نرفته صحبت کردم. در انتخاب اثر برای بازآفرینی دوست ندارم سراغ کارهایی بروم که همه میروند. انتخابم همیشه دور از چشمها است. این اثر کپی زندگی عادی کودکان و نوجوانان نیست، اما در انتخاب مکانها، اشخاص، و نیز زبان مسلماً تلاش داشتهام به مخاطب نزدیک باشم.

در این رمان به سراغ شخصیت های دختر رفتهاید. به عنوان یک نویسنده مرد، پرداختن به این فضا برایتان سخت نبود؟ و چه کار کردید که اثر به شخصیت دختران نزدیک باشد؟
تقریباً در نصف، و شاید کمی بیشتر از نصف آثارم دخترها و خانمها به عنوان شخصیت محوری حضور داشتهاند. این امر مختص آثار کودک و نوجوانم نیست. در کارهای بزرگسال، نمایشنامهها و حتی فیلمنامههایم نیز شخصیت محوری معمولاً دخترها یا خانمها هستند.
برای نزدیک شدن به شخصیت دخترها هیچ تلاشی نکردم. در لحظهی نوشتن برای هیچ چیز تلاش نمیکنم؛ نه برای نزدیک شدن به شخصیتها، نه برای پیدا کردن زبان مناسب، نه برای نوشتن صحنههای طنز یا عارفانه یا فلسفی یا…
حتّی برای شناخت موضوع و دنیای اثر نیز تلاش نمیکنم. نویسندهی غریزی هستم. برایم همه چیز خود به خود اتفاق میافتد. اگر لازم است به شخصیت نزدیک شوم، قبل از نوشتن و در زندگی عادی به این شناخت رسیدهام. اگر قرار است جملهای طنزگونه یا کمیک یا عارفانه یا فلسفی بیان شود، این جمله قبلاً در ذهنم آماده است. در این اثر نیز تلاش برای نزدیک شدن به شخصیت دخترها یا دیگر اشخاص داستان نداشتهام. همهی شخصیتها از سالها قبل برایم زنده بودند.
نظر شما