یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۴
یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند

مریم رئیسی، مترجم سه کتاب از اروین یالوم، معتقد است آنچه اندیشه و آثار این روان‌درمانگر اگزیستانسیال را برای مخاطب ایرانی جذاب می‌کند، تأکید او بر اهمیت ارتباط انسانی است؛ ارتباطی که به گفته او، فراتر از هر تکنیک درمانی، می‌تواند نیرویی برای شفا و تغییر باشد.

سرویس اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مسعود تقی‌آبادی: اروین یالوم، روان‌پزشک و روان‌درمانگر اگزیستانسیال آمریکایی، سال‌هاست با ترکیب فلسفه، روان‌شناسی و روایت‌های شخصی، مخاطبان گسترده‌ای در سراسر جهان یافته است. آثار او نه‌تنها در محافل علمی و دانشگاهی، بلکه در میان خوانندگان عام نیز محبوبیت دارد. سه کتاب «هر روز یک قدم نزدیک‌تر»، «خیره به خورشید نگریستن» و تازه‌ترین اثر او «ساعت دل» به تازگی با ترجمه مریم رئیسی در نشر خوب منتشر شده است و با استقبال مخاطبان ایرانی روبه‌رو شده‌اند. «هر روز یک قدم نزدیک‌تر» تجربه‌ای منحصر به فرد از گفت‌وگوی مستقیم میان درمانگر و بیمار را روایت می‌کند؛ تجربه‌ای که بر اهمیت هم‌پایگی و صداقت در فرآیند درمان تأکید دارد. «خیره به خورشید نگریستن» مستقیماً به اضطراب مرگ می‌پردازد و تلاش می‌کند با رویکردی عقلانی و بی‌پیرایه، تابوی مواجهه با مرگ را بشکند. «ساعت دل» نیز که در سال ۲۰۲۴ نوشته شده، نگاه صادقانه و شخصی یالوم در دوران کهنسالی را بازتاب می‌دهد؛ نگاهی که هم از تجربه درمانی او ریشه می‌گیرد و هم از مواجهه‌اش با محدودیت‌های جسمی و روانی در پیری. مریم رئیسی، مترجم این آثار، در گفت‌وگو با ما ضمن اشاره به انگیزه خود از ترجمه دوباره برخی کتاب‌های یالوم، بر این نکته تأکید می‌کند که زبان پویا و تغییرات نسلی درک تازه‌ای از ترجمه را ایجاب می‌کند. او همچنین چالش‌های انتقال لحن و سبک خاص یالوم را شرح می‌دهد و معتقد است رمز ماندگاری این نویسنده، در کنار مباحث تخصصی، در روایت‌های انسانی و تجربه‌پذیر اوست. رئیسی در این مصاحبه بر این نکته پای می‌فشرد که برای یالوم، «ارتباط» جوهره درمان و زندگی است؛ مفهومی که در جامعه امروز ایران نیز می‌تواند الهام‌بخش باشد.

***

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند
مریم رئیسی

یالوم یکی از نویسندگانی است که آثارش هم به‌لحاظ روان‌شناختی و هم به‌لحاظ ادبی در ایران مخاطبان بسیاری یافته است. برای شروع، چه چیزی شما را به انتخاب و ترجمه آثار او، به‌ویژه «هر روز یک قدم نزدیک‌تر»، «ساعت دل» و «خیره به خورشید نگریستن» جذب کرد و انگیزه اصلی شما در این مسیر چه بود؟

آقای یالوم به دلیل رویکردهای خاصی روان‌درمانگرانه و همین‌طور سبک نگارش خاص و دلنشینی که دارند از محبوبیت بالایی برخوردارند و مخاطبانشان صرفاً به دلیل پیشینه و اطلاعات روان‌شناسانه‌ای که دارند سراغ کتاب‌هایشان نمی‌روند. بعضی‌ها به طور کلی از سبک روایت ایشان لذت می‌برند و به نظرم مخاطب عام به نوعی با موضوعاتی که آقای یالوم به آن‌ها می‌پردازد احساس قرابت دارد و حس می‌کند این دردها و سردرگمی‌ها و پیچیدگی‌هایی که من در زندگی‌ام با آن‌ها مواجهم، فقط مختص من نیست و افراد بسیار دیگری هم حتی در آن سر دنیا هستند که با مشکلاتی مشابه دست‌وپنجه نرم می‌کنند. با توجه به این‌که آقای یالوم به قول خودشان بیش از شصت سال است که به طور حرفه‌ای کار روان‌درمانی را انجام می‌دهند و در این مدت آثار زیادی از ایشان منتشر شده، به تبع بسیاری از نوشته‌هایشان پیشتر به دست ناشران مختلف ترجمه و چاپ شده بود. همکاران عزیزم در نشر خوب تصمیم گرفتند بعضی از کتاب‌های ایشان را که چندین سال از ترجمه و انتشارشان می‌گذشت، با ترجمه‌ای به روزتر به دست مخاطب نسل جدید برسانند و این شد که دست به کار ترجمه شدیم. شاید بد نباشد همان‌طور که در مقدمه‌ی کتاب خیره به خورشید ذکر کردم، بار دیگر اشاره‌ای به زحمات اساتید و عزیزانی که پیشتر ترجمه کتاب‌ها را انجام داده بودند داشته باشم و این نکته را هم یادآوری کنم که به دلیل پویایی خاص زبان، همیشه امکان به‌روز کردن اکثر متون وجود دارد و ترجمه مجدد آثاری که پیشتر ترجمه شده به معنای نامطلوب بودن ترجمه قبلی نیست؛ بلکه با توجه به این‌که اصولاً زبان مخاطب و درکش از مطالب به کلی دستخوش تغییر شده، گاهی جا دارد کتاب‌های ارزشمند به روز شوند تا مخاطبان نسل جدید هم بتوانند از مطالبشان بهره ببرند. کتاب ساعت دل هم که در سال ۲۰۲۴ منتشر شد، جدیدترین اثر دکتر یالوم بود و تبعاً برای ترجمه‌اش اقدام شد به خصوص که ایشان در این کتاب، به مطالب نو و رویکردی تازه اشاره کرده بودند و از تجربیات شخصی خودشان هم گفته‌اند.

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند
یالوم در کودکی در کنار مادر و خواهرش

در جهان روان‌درمانی، یالوم را بیشتر با صداقت رادیکال و نگاه اگزیستانسیال می‌شناسند. شما در مواجهه با این سه اثر، پیام محوری یا دغدغه اصلی یالوم را چگونه توصیف می‌کنید و فکر می‌کنید او بیشتر به چه چیزی می‌خواهد مخاطب را متوجه سازد؟

دکتر یالوم در جایی از کتاب ساعت دل به دوران کودکی خودشان اشاره کرده‌اند و دشواری‌های بسیار زیادی که با آن‌ها مواجه بوده‌اند را با همان شدت و تلخی برای مخاطب بازگو کرده‌اند. یکی از دلایلش می‌تواند این باشد که او خواسته روی این موضوع تأکید کند که شاید همه ما در کودکی آن‌طور که باید، آن‌طور که آرزو می‌کردیم زندگی نکرده باشیم، اما این دلیل نمی‌شود که آن ناکامی را با خود به تمام زندگی بکشانیم. شاید اگر بخواهم برداشت شخصی‌ام یا به نوعی آموزه‌های خودم در پی مطالعه کتاب‌های ایشان را بیان کنم، باید بگویم دکتر یالوم معتقد است «ارتباط است که شفا می‌بخشد»؛ در حقیقت صرف نظر از این‌که درمانگر کدام مسیر و روش را برای درمان بیمارش به کار بگیرد، تا زمانی که ارتباطی عمیق و دوسویه بین آن دو شکل نگیرد، روش درمانی هرچه که باشد راه به جایی نخواهد برد. پس عامل دیگری که سبب شده بود دکتر یالوم به سختی‌های دوران کودکی خودش اشاره کند، تلاش برای نزدیک شدن به بیمار و ایجاد ارتباطی مبتنی بر اعتماد دو طرفه بوده. همان‌طور که در جایی از مقدمه «ساعت دل» اشاره می‌کند: «اکنون که شصت سال است در حوزۀ روان‌درمانی فعالیت دارم، می‌بینم یکی از چیزهایی که همیشه نیروی محرکۀ بیمار، و عاملی مؤثر در موفقیت درمان بوده، نیاز به برقراری ارتباطی انسانی است. آدم‌ها همواره طالب ارتباطی نزدیک‌تر و بهتر هستند. عامل اصلی رسیدن به چنین درجه‌ای از غنای ارتباطی هم صرفاً در توانایی و تمایل به گفتن از خود و شریک کردن دیگران در حریم شخصی و صمیمی‌مان است. شاید کار آسانی به نظر برسد، اما تعداد زیادی از بیماران من در انجامش دچار مشکل بودند. لازمۀ صمیمیت آن است که آسیب‌پذیر شوید: نمی‌شود از دوست، فامیل، یا همسر انتظار داشت با شما راحت باشند و برایتان دردودل کنند، مگر اینکه شما هم حاضر باشید برایشان از خودتان بگویید».

در کتاب «هر روز یک قدم نزدیک‌تر»، گفت‌وگوی میان درمانگر و مراجع شکلی غیرمتعارف دارد و نوعی هم‌پایگی را نشان می‌دهد. به نظر شما این ساختار چه چیزی درباره نگاه یالوم به فرایند درمان آشکار می‌کند و چه تفاوتی با نگاه سنتی به رابطه درمانگر مراجع دارد؟

در حقیقت کتاب «هر روز یک قدم نزدیک‌تر» آزمایشی است که دکتر یالوم روی یکی از بیمارانش انجام داد که به اصطلاح دچار ’انسداد نویسندگی‘ شده بود. به این ترتیب که قرار می‌گذارند بعد از هر جلسه، هم درمانگر و هم بیمار برداشتشان از جلسه آن روز را یادداشت کنند و بعد، هر شش ماه یک بار نوشته‌هایشان را در اختیار هم بگذارند. دکتر یالوم سعی داشته به این روش هم بیمار را به آشتی دوباره با نویسندگی تشویق کند و هم در مسیر درمان دریابد که بیمار پس از یک ساعتی که با درمانگرش گذرانده، چه برداشت یا حتی سوءبرداشت‌هایی برایش پیش می‌آید؟ چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ آیا جلسه آن‌طور که درمانگر تصور می‌کرده برای او کاربردی و سودبخش بوده؟ و در ادامه می‌بینیم که باز هم هرجا ارتباط نزدیک و دوستانه‌ای بین درمانگر و بیمار وجود داشته، نتایج به دست آمده موثرتر بوده‌اند. در نهایت هم اشاره می‌کند که در این آزمایش، او و بیمارش همدیگر را شناختند و عمیقاً بر هم تأثیر گذاشتند.

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند

«ساعت دل» به‌نوعی سفری ادبی و فلسفی به زندگی و مرگ است. این کتاب چه مؤلفه‌هایی دارد که آن را از سایر نوشته‌های یالوم متمایز می‌سازد و شما هنگام ترجمه‌اش بیش از همه با کدام بخش آن هم‌ذات‌پنداری کردید؟

ساعت دل برایم از این نظر بسیار ارزشمند بود که انگار آقای یالوم یک جورهایی به همه‌مان نشان می‌داد مسیر زندگی در نهایت به چه مرحله‌ای می‌رسد و آخرش چه خواهد بود. ایشان به زیبایی و با صداقتی دلنشین تمام تجریبات خودشان در سن نودوسه سالگی را با مخاطب در میان می‌گذارد. از ترس‌هایش می‌گوید، از مشکلاتش، از نگاهش به گذشته، و انگار یک جورهایی دست مخاطب را گرفته و او را به آینده‌ای می‌برد که در انتظار بیشتر ماست: دوران پیری. حالا در آن شرایط جسمی و روحی، و در حالی که از یک سو مشتاق است همچنان به بیماران و مراجعان بیشتر و بیشتری کمک کند و از سوی دیگر در توان خودش نمی‌بیند که این کار را مثل گذشته با دوره‌های درمانی طولانی‌مدت انجام دهد، مانند دوستی خردمند یک ساعتی را صرف شنیدن صحبت‌های بیمارانش می‌کند و تا از دستش برمیاید راهنمایی‌شان می‌کند و اگر هم نیاز به درمان ریشه‌ای و طولانی‌تر داشته باشند، آن‌ها را به دوستان درمانگر دیگرش ارجاع می‌دهد. نویسنده / درمانگر در سن‌وسالی که متوجه است دیگر آرام‌آرام توانایی‌های جسمی و ذهنی‌اش را از دست می‌دهد، همچنان دغدغه برقراری ارتباط موثر و عمیق هرچند در مدت کوتاه یک ساعته با آدم‌هایی را دارد که چشم امید به یاری و راهنمایی او دارند.

کتاب «خیره به خورشید نگریستن» به‌طور مستقیم به اضطراب مرگ می‌پردازد؛ موضوعی که اغلب در فرهنگ ما تابو است. شما به‌عنوان مترجم، با چه چالش‌هایی برای انتقال این بحث به زبان فارسی و به زمینه فرهنگی ایران روبه‌رو بودید و چگونه تلاش کردید حساسیت‌های فرهنگی را در نظر بگیرید؟

دکتر یالوم در این کتاب سعی کرده است نگاهی منطقی و عقلانی ورای باورهای مذهبی را درباره مرگ به مخاطب منتقل کند. در بخشی از کتاب آمده است «به عقیدۀ من، باید همان‌طور که با همۀ ترس‌هایمان روبه‌رو می‌شویم، با مرگ هم روبه‌رو شویم. ما باید به پایان نهایی خود فکر کنیم، با آن اخت بگیریم، آن را تجزیه‌وتحلیل کنیم، با آن استدلال کنیم و از تمام تعاریف تحریف‌شدۀ مرگ که در کودکی شنیده بودیم، دوری کنیم». و در واقع همین‌طور هم هست و در بسیاری از جوامع، از همان کودکی افکار گوناگونی در ذهن افراد نشانده می‌شود که ناخواسته مقوله مرگ را برایشان به موضوعی دردناک، هولناک، رنج‌آور و غیرقابل پذیرش تبدیل می‌کند که همان‌طور که در کتاب می‌بینیم، گاهی این اثرات تا بزرگسالی هم در افراد باقی می‌ماند و زندگی‌شان را دچار مشکلاتی جدی می‌کند و به آن‌ها امکان و اجازه لذت بردن از زمان حال و داشته‌هایشان را نمی‌دهد. اما مطالعه این کتاب برای شخص من هم بسیار آرامش‌بخش و راهگشا بود و دیدگاه ایشان نسبت به این موضوع که به قول خودشان برای تمام انسان‌ها از جمله خودش مقوله ناخوشایندی است کمک بزرگی به پذیرش واقعیت مرگ می‌کند و اثرات نامطلوب آن را به شکل قابل توجهی کاهش می‌دهد.

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند

زبان یالوم ترکیبی از روان‌درمانی بالینی، فلسفه و روایت شخصی است. در ترجمه چنین متنی، دشواری اصلی برای شما بیشتر در سطح زبانی بود یا در انتقال روح و فضای فکری نویسنده؟ می‌توانید نمونه‌ای از این چالش‌ها را با ما در میان بگذارید؟

سبک نوشتن آقای یالوم و عبارات و اصطلاحاتی که استفاده می‌کنند همیشه برایم بسیار جالب بود. وقتی به عنوان مترجم آثار ایشان را مطالعه می‌کردم، این موضوع بیش از پیش توجهم را جلب کرد و شاید بزرگ‌ترین چالش و دغدغه‌ام این بود که همین لحن و ذکاوت در نوشتن را تا جای ممکن در متن فارسی هم حفظ کنم. ایشان همیشه علاقه خاصی به نویسندگی داشته‌اند و خودشان را به درستی نویسنده‌ای قابل و توانمند می‌دانند و این وظیفه مترجم آثارشان را سنگین‌تر می‌کند چون بخش بزرگی از خاص بودن آقای یالوم جدای دیدگاه‌ها و رویکردهای روان‌درمانگرانه و تخصصی در همین سبک نوشتن و روایت‌های شخصی است که اگر به درستی در زبان مقصد منتقل نشود، جان کلام از دست رفته و اثرگذاری کتاب کمتر می‌شود. گاهی پیش می‌آمد در جمله‌ای به ظاهر ساده، از واژه‌ای خاص برای بیان نکته‌ای استفاده می‌کردند که شاید ما در زبان روزمره کلمه‌ای ساده‌تر از آن را به کار می‌بریم اما وقتی می‌دیدم آن لغت خاص را از دل زبان بیرون کشیده و در آن جمله جای داده‌اند تا زیبایی و اثربخشی و دلنشینی مطلب را افزایش دهند، من هم احساس وظیفه می‌کردم تا در انتخاب واژه‌ها وسواس بیشتری به خرج دهم تا شاید موفق شوم لحن خاص نویسنده را تا جای ممکن حفظ کنم.

یالوم در آثارش بارها بر تنهایی اگزیستانسیال تأکید می‌کند؛ اینکه انسان در نهایت با پرسش‌های بنیادی چون مرگ، آزادی و معنای زندگی تنهاست. شما فکر می‌کنید او چگونه توانسته این تنهایی را به فرصتی برای رشد و خودشناسی تبدیل کند؟

به نظرم شاید بشود زندگی دکتر یالوم را به قبل و بعد از فوت همسرش تقسیم کرد. انگار وقتی بعد از شصت و پنج سال همراهی همسرش را از دست داد، تازه متوجه وابستگی عاطفی شدیدی که به او داشت شد. او حتی این لحظات بسیار شخصی را هم در کتاب «مسئله مرگ و زندگی» برایمان شرح می‌دهد. تمام احساساتی که تجربه کرده، تمام مراحل پذیرش مرگ عزیزان، و هر آنچه بر او گذشته را برایمان شفاف و صریح توضیح داده و باز هم گویی به گفته مرحوم توران میرهادی «غم بزرگ را تبدیل به کار بزرگ کرده است» و با مرور تمام روزها و ماه‌های پس از فوت همسرش، بار دیگر هم خود را طور دیگری شناخته و هم به مخاطبانش درکی دوباره از تجربه این تنهایی عظیم و چنین اندوه بزرگی را هدیه داده.

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند
اروین و ماریلین یالوم

یکی از جنبه‌های شاخص اندیشه یالوم، نگاه او به «رابطه درمانگر و مراجع» به‌عنوان بستری برای شفا و معناست. او حتی رابطه را مهم‌تر از تکنیک‌ها می‌داند. شما این ایده را چگونه ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید در چه حد می‌تواند برای فضای درمان در ایران الهام‌بخش باشد؟

با توجه به تجربیات خودم و زندگی در جامعه ایران که شاید محدودیت‌های بیشتری هم بر روابط افراد اعمال می‌کند، کاملاً با این نظر دکتر یالوم موافقم که ارتباط انسانی بین افراد نه تنها در درمان، بلکه حتی در نهایت بر پیشرفت جامعه هم می‌تواند موثر باشد. کافی‌ست تصور کنیم هر کسی صرف‌نظر از هر جایگاهی که در آن قرار دارد مخاطبش را در مقام انسانی ببیند که درگیری‌های ذهنی و مشکلات خاص خودش را دارد و شاید کوچک‌ترین درک او از شرایط طرف مقابلش بتواند نتیجه مطلوب‌تری از ارتباط آن‌ها را رقم بزند. مثال ملموسش اما، شاید همان ارتباط بیمار و پزشک در هر زمینه و تخصصی باشد. به عقیده من و با توجه به تجربه شخصی‌ام، اولین و مهم‌ترین عامل در مسیر درمان، ارتباط مطلوب پزشک با بیمار و درک او از شرایط بیمار است. زمانی که من احساس کنم پزشکم متوجه درد و رنج من شده است و مرا و شرایط سختی که با آن درگیرم را درک می‌کند، باور پیدا می‌کنم که از هیچ تلاشی برای درمانم مضایقه نخواهد کرد و همان حس اعتماد و ارتباط عمیق، به نظرم اولین و مهم‌ترین گام در مسیر درمان است. در حیطه روان‌درمانی هم، به گفته خود دکتر یالوم ارتباط نزدیک و صمیمانه که همواره بر آن تاکید داشته، به هیچ عنوان جنبه فیزیکی ندارد بلکه صرفاً به صمیمیت و درک بیشتر بین دو طرف اشاره دارد که سبب ایجاد فضایی امن بین آن‌ها می‌شود تا نخستین گام در مسیر درمان برداشته شود. به نظرم این مقوله نه فقط در ایران، بلکه در هر کجای دنیا موضوعیت دارد و اگر درمانگر و بیمار در عین حفظ حریم‌های اخلاقی، به آن ارتباط متقابل نزدیک و صمیمی برسند، بی‌شک صرف‌نظر از روش درمانگرانه‌ای که به کار گرفته می‌شود، به نتایج موثرتری دست خواهند یافت.

بسیاری از مخاطبان ایرانی با آثار یالوم نه‌فقط برای شناخت روان‌درمانی، بلکه برای الهام شخصی و زندگی روزمره همراه می‌شوند. از نظر شما مهم‌ترین توصیه یا دستاورد عملی این کتاب‌ها برای خواننده غیرمتخصص چیست؟

دقیقاً همین‌طور است. به نظرم یکی از دلایل اصلی موفقیت آقای یالوم به کار بردن همین رویکرد است. او آثارش را طوری خلق می‌کند که نه فقط برای فعالان یا علاقه‌مندان به حوزه روان‌شناسی، بلکه برای تمام مخاطبان جذابیت داشته باشد. او از تجربیات شخصی‌اش می‌گوید و حتی روایت‌های بیماران مختلف را طوری ملموس به مخاطب منتقل می‌کند که امکان هم‌ذات‌پنداری را فراهم آورده و خواننده در عین لذت بردن از قلمی شیوا و دلنشین، با خواندن هر فصل از کتاب‌ها می‌تواند تاملی عمیق در زندگی شخصی خود داشته باشد و آن‌چه خوانده را با تجربیات خود مقایسه کند و قطعاً حتی اگر نتواند از لحاظ روان‌شناسی کمکی بگیرد، دست‌کم داستانی خوانده که جذابیت‌های خاص خودش را دارد و بالاخره به شکلی اثری مثبت بر خواننده می‌گذارد و این به نظر من هنر بسیار بزرگی است.

و در پایان، اگر بخواهید یک پیام یا پرسش اساسی از دل اندیشه یالوم در این سه کتاب برای زندگی مخاطبان امروز ایران بیرون بکشید، آن پیام چیست و دوست دارید خواننده بعد از بستن کتاب چه تغییری در نگاه یا زیست خود احساس کند؟

به نظرم دنیای امروز تجربه تلخ‌تر و دردناک‌تری از تنهایی به آدم‌ها می‌دهد؛ به ویژه ما که در ایران بسیاری از عزیزانمان را باید در گوشه و کنار دنیا و کیلومترها دورتر از خود ببینیم. کسانی که شاید در میان‌سالی بیش از هر زمانی به حضورشان و نقششان در زندگی‌مان نیاز داریم و حالا به جای همراهی دوستان قدیمی و اعضای خانواده، ما مانده‌ایم و سنگینی غم تنهایی. با این وجود، وقتی کتاب‌هایی از این دست را مطالعه می‌کنیم و می‌بینیم این رنج‌ها مختص ما نیست و آدم‌های بسیاری با شرایط زندگی خیلی متفاوت هم با چنین رنج‌هایی درگیرند، شاید کمی از تلخی این واقعیت کاسته شود. اشاره دکتر یالوم به فیلم فریادها و نجواها در کتاب «خیره به خورشید نگریستن» بار دیگر درمان تنهایی را با ارتباط گره می‌زند و باز هم مخاطب را متوجه اهمیت این نکته می‌کند.

یالوم تنهایی ما را قابل‌تحمل‌تر می‌کند
فریادها و نجواها (۱۹۷۲) اثر اینگمار برگمان

در نهایت فرصتی برای زیستن به ما در مقام انسان داده شده، برنده کسی است که از لحظه «حال» لذت یا در واقع بهره ببرد، به ویژه اگر در شرایطی مثل ما زندگی می‌کند که آینده همواره نامعلوم و مبهم است. پس نباید ذهن و جسممان را درگیر «وحشت‌ها و اضطراب‌هایی» کنیم که مستقیماً زندگی ما در این لحظه کنونی را تحت تأثیر قرار نمی‌دهند و فکر کردن بهشان فقط آن‌چه اکنون داریم را هم از ما می‌گیرد. باید با نگاهی منطقی به آینده‌ای که در انتظارمان است، در نهایت آرامش تا جای ممکن زندگی را با تمام پستی‌وبلندی‌هایش پیش ببریم و در این مسیر تا می‌توانیم به عمق ارتباطمان با دیگرانی که برایمان باقی مانده‌اند بیفزاییم تا هم خودمان و هم طرف مقابلمان از این رابطه عمیق و نزدیک، سود ببریم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها