سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیرا افتخاری؛ سینمای ایران در دهههای اخیر با کسب جوایز معتبر بینالمللی، ازجمله اسکار و نخل طلای کن، جایگاهی برجسته در عرصه جهانی به دست آورده است. کارگردانانی مانند اصغر فرهادی، عباس کیارستمی، و از نسل جوانتر، مهدی فردقادری و اکتای براهنی، با آثارشان توجه جهانی را به سینمای ایران جلب کردهاند. با وجود این موفقیتها، اقتباس از آثار ادبی معاصر ایرانی همچنان در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ادبیات معاصر ایران، با نویسندگانی چون زویا پیرزاد، نسیم مرعشی، زهرا عبدی، مهسا محبعلی و …؛ گنجینهای غنی از داستانهایی است که پتانسیل تبدیل به آثار سینمایی تأثیرگذار را دارند. اما چرا سینماگران ایرانی کمتر به سراغ این گنجینه میروند؟
موانع اقتصادی و ساختاری
تولید فیلمهای اقتباسی، بهویژه از آثار ادبی معاصر، نیازمند سرمایهگذاری قابلتوجهی است. هزینههای خرید حقوق معنوی اثر، نگارش فیلمنامه اقتباسی، و تولید فیلمهایی که ممکن است به دلیل عدم شناخت کافی مخاطبان با ریسک مالی همراه باشند، تهیهکنندگان را محتاط میکند. در سینمای ایران، که اغلب با بودجههای محدود و بازار داخلی کوچک مواجه است، تهیهکنندگان ترجیح میدهند به سراغ پروژههایی با بازگشت سرمایه مطمئنتر بروند، مانند فیلمهای تجاری یا اقتباس از آثار کلاسیک شناختهشده که مخاطبان با آنها آشنایی بیشتری دارند.
علاوه بر این، فرآیندهای حقوقی مرتبط با اقتباس، مانند مذاکره با نویسندگان یا ناشران برای کسب حقوق اثر، در ایران چندان نظاممند نیست. این نبود ساختار حقوقی مشخص میتواند به پیچیدگیها و تأخیرهایی منجر شود که سینماگران را از این مسیر بازمیدارد. برای مثال، در حالی که در سینمای هالیوود قراردادهای اقتباس بهصورت استاندارد و با واسطهگری نهادهای حرفهای انجام میشود، در ایران فقدان چنین ساختاری ممکن است به اختلافات حقوقی یا مالی بین نویسنده و تهیهکننده منجر شود.
محدودیتهای نظارتی و سانسور
سینمای ایران تحت نظارتهای سختگیرانهای قرار دارد که بر محتوا و مضامین آثار سینمایی تأثیر میگذارد. بسیاری از آثار ادبی معاصر ایرانی، مانند رمانهای زویا پیرزاد (چراغها را من خاموش میکنم) یا نسیم مرعشی (پاییز فصل آخر سال است)، به مسائل اجتماعی، روابط انسانی، و موضوعات زنانه میپردازند که ممکن است در نگاه نهادهای نظارتی حساس تلقی شوند. این محدودیتها باعث میشود سینماگران از اقتباس آثاری که احتمالاً با ممیزیهای پیچیده مواجه میشوند، اجتناب کنند.
برای نمونه، رمان (تهران، خیابان انقلاب) نوشتهی امیرحسن چهلتن، که به مسائل اجتماعی و سیاسی معاصر میپردازد، ممکن است به دلیل محتوای انتقادیاش با موانع نظارتی روبهرو شود. این در حالی است که آثار کلاسیک، مانند (بوف کور) صادق هدایت، به دلیل قدمت و پذیرش فرهنگی، کمتر با این مشکلات مواجه میشوند. این وضعیت، سینماگران را به سمت انتخابهای محافظهکارانهتر سوق میدهد.
تفاوتهای فرهنگی و زبانی
ادبیات معاصر ایرانی اغلب دارای زبان و سبکی است که به شدت به فرهنگ، تاریخ، و زمینههای اجتماعی خاص وابسته است. تبدیل این آثار به زبان بصری سینما، که باید برای مخاطب عام قابل فهم باشد، چالشبرانگیز است. برای مثال، رمانهای نویسندگانی چون محمود دولتآبادی یا هوشنگ گلشیری، با زبان و ساختار پیچیده و چندلایه، نیازمند بازنویسی گستردهای برای تبدیل به فیلمنامه هستند. این بازنویسی ممکن است به از دست رفتن روح اثر منجر شود، که میتواند هم نویسنده و هم مخاطبان ادبی را ناراضی کند.
علاوه بر این، برخی آثار ادبی معاصر به لهجهها، اصطلاحات محلی، یا فضاهای خاص فرهنگی وابستهاند که انتقال آنها به مدیوم سینما دشوار است. برای نمونه، رمان (شووَر) نوشتهی مهسا محبعلی، که در فضای جنوب ایران و با زبان و فرهنگی خاص روایت میشود، ممکن است برای مخاطب غیربومی یا بینالمللی چالشبرانگیز باشد. سادهسازی این آثار برای اقتباس سینمایی ممکن است به اصالت اثر آسیب بزند، و همین عامل باعث میشود یا فیلمساز به سراغ این آثار نرود یا نویسنده از همکاری با فیلمساز خودداری کند.
کمبود حمایتهای دولتی و خصوصی
یکی از موانع اصلی اقتباس ادبی در ایران، نبود حمایتهای مالی و معنوی کافی از سوی نهادهای دولتی و خصوصی است. در بسیاری از کشورهای پیشرفته، بنیادهای ادبی یا سینمایی بودجههای ویژهای برای حمایت از پروژههای اقتباسی در نظر میگیرند. اما در ایران، چنین حمایتهایی محدود است. بنیاد سینمایی فارابی، بهعنوان نهاد متولی دولتی، اگرچه گاهی از پروژههای سینمایی اقتباسی حمایت میکند یا حتی برای آن فراخوان اعلام میکند، اما بهطور خاص به اقتباس از آثار ادبی معاصر توجه کافی نشان نداده است.
بخش خصوصی نیز، به دلیل ریسک بالای مالی و عدم اطمینان از استقبال مخاطب، کمتر به سراغ اقتباس از آثار ادبی معاصر میرود. این در حالی است که در سینمای جهانی، نمونههای موفقی مانند اقتباس از رمان (تاوان) نوشتهی ایان مکیوئن (به کارگردانی جو رایت) یا (صدسال تنهایی) نوشته گابریل مارکز نشان میدهد که حمایت مالی و برنامهریزی دقیق میتواند به خلق آثار موفق منجر شود.
ترجیح به آثار کلاسیک و شناختهشده
آثار ادبی کلاسیک ایرانی، مانند (بوف کور) صادق هدایت یا (چشمهایش) بزرگ علوی، به دلیل شهرت و پذیرش گسترده در میان مخاطبان، گزینههای امنتری برای اقتباس محسوب میشوند. این آثار نهتنها جایگاه فرهنگی تثبیتشدهای دارند، بلکه مخاطبان با آنها آشنایی قبلی دارند و این موضوع ریسک تجاری پروژه را کاهش میدهد. در مقابل، آثار ادبی معاصر، حتی اگر از کیفیت بالایی برخوردار باشند، ممکن است به دلیل عدم شناخت کافی مخاطب یا فقدان تبلیغات مناسب، مورد استقبال قرار نگیرند.
برای مثال، فیلم داش آکل (۱۳۵۰) به کارگردانی مسعود کیمیایی، که اقتباسی از داستان صادق هدایت است، به دلیل شهرت نویسنده و داستان، با استقبال گستردهای مواجه شد. اما اقتباس از رمانهای معاصری مانند من او نوشتهی رضا امیرخانی، که بهرغم محبوبیت در حوزه ادبیات، کمتر در میان مخاطبان عام شناخته شده است، ممکن است برای تهیهکنندگان جذابیت کمتری داشته باشد. این امر سرمایهگذاری روی چنین آثاری را کمرنگ کرده و اگر هم اقتباسی انجام شود، معمولاً با مخاطبی محدود و خاص مواجه میشود.
گرایش فیلمسازان جوان به آثار ادبی ترجمهشده و ناآشنایی با نویسندگان معاصر ایرانی
نسل جدید فیلمسازان ایرانی، به دلایل مختلف، اغلب با آثار نویسندگان جوان و معاصر ایرانی ناآشنا هستند و بیشتر به مطالعه و اقتباس از آثار ادبی ترجمهشده گرایش دارند. یکی از دلایل اصلی این موضوع، دسترسی گستردهتر به آثار ادبی خارجی از طریق ترجمههای متعدد و تبلیغات قویتر در بازار کتاب ایران است. رمانهای نویسندگان غربی، مانند آثار مارگارت آتوود، کازوئو ایشیگورو، یا هاروکی موراکامی، به دلیل شهرت جهانی و پوشش رسانهای گسترده، بیشتر در دسترس فیلمسازان قرار دارند و اغلب بهعنوان منابعی جذابتر برای اقتباس دیده میشوند.
علاوه بر این، بسیاری از فیلمسازان جوان ایرانی، بهویژه آنهایی که تحصیلات سینمایی خود را در خارج از کشور دنبال کردهاند یا در جشنوارههای بینالمللی حضور دارند، با فرهنگ و ادبیات جهانی بیشتر آشنا هستند تا با نویسندگان معاصر داخلی. این گروه از فیلمسازان ممکن است به دلیل تأثیرپذیری از سینمای جهان و تمایل به تولید آثاری با جذابیت بینالمللی، به سراغ آثاری بروند که پتانسیل جلب مخاطب جهانی را داشته باشند.
از سوی دیگر، نبود فضاهای مشترک بین فیلمسازان و نویسندگان جوان ایرانی، مانند کارگاههای ادبی-سینمایی یا رویدادهای فرهنگی که این دو گروه را به هم پیوند دهد، باعث شده که فیلمسازان کمتر با آثار نویسندگان معاصر آشنا شوند. در مقابل، آثار کلاسیک ایرانی یا رمانهای خارجی شناختهشده، به دلیل شهرت و دسترسی آسانتر، بیشتر در کانون توجه قرار میگیرند. این شکاف فرهنگی و نبود تعامل کافی، فرصتهای اقتباس از ادبیات معاصر ایرانی را محدود کرده و فیلمسازان جوان را به سمت منابع خارجی سوق داده است.
عدم تابآوری و جسارت تهیهکنندگان در مواجهه با سوژههای جدید
حال با توجه به نکات گفته شده، یکی دیگر از موانع کلیدی در اقتباس از ادبیات معاصر، نبود جسارت و تابآوری تهیهکنندگان ایرانی در مواجهه با سوژهها و موضوعات نو نیزهست. در سینمای ایران، که بازار آن به شدت تحت تأثیر سلیقه مخاطب عام و فشارهای اقتصادی قرار دارد، تهیهکنندگان اغلب به سراغ سوژههای تکراری یا فرمولهای آزمایششده میروند که احتمال موفقیت تجاری بیشتری دارند. اقتباس از آثار ادبی معاصر، که ممکن است شامل مضامین نو، ساختارهای روایی غیرمتعارف، یا شخصیتپردازیهای پیچیده باشد، نیازمند ریسکپذیری بالایی است که بسیاری از تهیهکنندگان از آن اجتناب میکنند.
برای مثال، رمانهایی مانند (چراغها را من خاموش میکنم) نوشتهی زویا پیرزاد، که به روابط خانوادگی و مسائل زنان در بستری محلی میپردازد، یا (هرس) نوشتهی نسیم مرعشی، که روایتی چندلایه از روابط انسانی ارائه میدهد، ممکن است به دلیل نبود پیشینه تجاری مشابه، برای تهیهکنندگان جذابیت کافی نداشته باشند. این آثار، برخلاف فیلمهای تجاری با محوریت کمدی یا درامهای عامهپسند، ممکن است مخاطب محدودی داشته باشند و بازگشت سرمایه را تضمین نکنند.
علاوه بر این، تهیهکنندگان ایرانی اغلب فاقد تابآوری لازم برای مواجهه با چالشهای تولید چنین آثاری هستند. این چالشها شامل مذاکرات پیچیده با نویسندگان، احتمال ممیزیهای سختگیرانه، و نیاز به بازاریابی گسترده برای معرفی آثار ناشناخته به مخاطب است. در مقابل، اقتباس از آثار کلاسیک یا تولید فیلمهایی با سوژههای آشنا، مانند داستانهای عاشقانه ساده یا درامهای اجتماعی کلیشهای، نیاز به جسارت کمتری دارد و مسیر تولید را هموارتر میکند.
این محافظهکاری نهتنها مانع از اقتباس ادبی میشود، بلکه بهطور کلی نوآوری در سینمای ایران را محدود کرده است. در حالی که در سینمای جهان، تهیهکنندگانی مانند استودیوهای مستقل یا شرکتهایی چون A24 با پذیرش ریسک، آثاری بدیع و اقتباسی خلق میکنند (مانند اقتباس از رمان زیر دریاچه نقرهای نوشتهی کلر کیگان)، در ایران چنین رویکردی کمتر دیده میشود. این موضوع باعث شده پتانسیلهای ادبیات معاصر، که میتواند به خلق فیلمهایی با دیدگاههای تازه و جذاب منجر شود، نادیده گرفته شود.
فقدان تعامل بین اهالی ادبیات و سینما
یکی از موانع کمتر مورد توجه، نبود تعامل کافی بین نویسندگان ادبی و سینماگران است. در بسیاری از موارد، نویسندگان معاصر ایرانی تمایل یا تجربه کافی برای همکاری با سینماگران در فرآیند اقتباس ندارند. از سوی دیگر، سینماگران نیز ممکن است به دلیل عدم شناخت کافی از ادبیات معاصر، به سراغ این آثار نروند. این شکاف ارتباطی باعث میشود ظرفیتهای بالقوه ادبیات معاصر برای تبدیل به آثار سینمایی نادیده گرفته شود.
در سینمای غرب، نویسندگان و فیلمسازان اغلب در جشنوارهها، کارگاهها، یا برنامههای مشترک حضور دارند و این تعاملات به شناسایی آثار مناسب برای اقتباس کمک میکند. اما در ایران، چنین فضاهایی کمتر وجود دارد و آشنایی با آثار ادبی معاصر اغلب به علاقه شخصی فیلمساز یا روابط دوستانه او با نویسندگان محدود میشود. علاوه بر این، همانطور که پیشتر نیز عنوان شد، بسیاری از فیلمسازان ایرانی بیشتر به دنبال کشف دنیای ذهنی و آثار نویسندگان غربی هستند تا نویسندگان معاصر ایرانی، که این موضوع نیز به کاهش اقتباس از ادبیات داخلی دامن میزند.
تأثیر اقتباس سینمایی بر فروش کتاب و رونق بازار نشر
اگر سینما و ادبیات دست به دست هم دهند، اقتباس سینمایی از آثار ادبی معاصر نهتنها میتواند به غنای سینمای ایران کمک کند، بلکه تأثیر قابلتوجهی بر بازار کتاب و صنعت نشر دارد. تجربه جهانی نشان میدهد که اقتباسهای موفق سینمایی اغلب به افزایش فروش کتابهای منبع منجر میشوند. برای مثال، اقتباسهایی مانند هری پاتر نوشتهی جی.کی. رولینگ یا بازی تاجوتخت نوشتهی جورج آر.آر. مارتین، فروش کتابهای اصلی را بهطور چشمگیری افزایش دادند و حتی مخاطبان جدیدی را به مطالعه این آثار جذب کردند. یا حتی فیلم «زیبا صدایم کن» ساخته رسول صدرعاملی که از روی کتابی با همین نام نوشته فرهاد حسنزاده باعث فروش ویژه این کتاب و دیده شدن این اثر ادبی شد.
در واقع در ایران نیز، اقتباس از آثار ادبی معاصر میتواند بازار کساد کتاب را به تکاپو وادارد. بسیاری از آثار ادبی معاصر ایرانی، مانند رمانهای زویا پیرزاد، نسیم مرعشی، یا رضا امیرخانی، پتانسیل جذب مخاطب گستردهای دارند، اما به دلیل کمبود تبلیغات یا شناخت عمومی، در میان خوانندگان ناشناخته باقی ماندهاند. یک فیلم اقتباسی موفق میتواند بهعنوان ابزاری تبلیغاتی عمل کند و توجه مخاطبان سینما را به کتاب اصلی جلب نماید. این موضوع نهتنها فروش کتاب را افزایش میدهد، بلکه به معرفی نویسندگان کمترشناختهشده به مخاطبان عام کمک میکند.
علاوه بر این، اقتباسهای سینمایی میتوانند چرخهای از تعامل بین سینما و ادبیات ایجاد کنند. موفقیت یک فیلم اقتباسی میتواند ناشران را ترغیب کند تا سرمایهگذاری بیشتری روی چاپ و تبلیغ آثار ادبی معاصر انجام دهند و حتی نویسندگان را به خلق آثاری با پتانسیل اقتباس تشویق کند. این چرخه میتواند به رونق صنعت نشر، که در ایران با چالشهایی مانند تیراژ پایین و مشکلات اقتصادی مواجه است، کمک کند. این فرآیند نهتنها به نفع نویسندگان و ناشران است، بلکه به غنیتر شدن فرهنگ مطالعه در جامعه کمک میکند و میتواند راهکاری برای مقابله با رکود بازار کتاب باشد.
راهکارها برای بهرهبرداری از ظرفیت ادبیات معاصر
کمتوجهی سینماگران ایرانی به اقتباس از ادبیات معاصر نتیجه ترکیبی از موانع اقتصادی، محدودیتهای نظارتی، تفاوتهای فرهنگی و زبانی، کمبود حمایتهای مالی، ترجیح به آثار کلاسیک، و نبود تعامل بین اهالی ادبیات و سینما است. با این حال، این حوزه پتانسیل بالایی برای خلق آثار سینمایی تأثیرگذار دارد که میتواند هم در بازار داخلی و هم در عرصه جهانی موفق باشد.
برای تغییر این روند و بهرهبرداری از ظرفیت ادبیات معاصر، چند مسیر میتواند مؤثر باشد. ایجاد صندوقهایی برای حمایت از اقتباس ادبی، با مشارکت نهادهای دولتی و خصوصی، میتواند بودجههای ویژهای برای پروژههای اقتباسی فراهم کند و ریسک تولید را کاهش دهد. در کنار این، تسهیل فرآیندهای حقوقی و تدوین قراردادهای استاندارد برای اقتباس آثار، مسیر تولید را هموارتر و پیچیدگیهای حقوقی را کاهش میدهد.
همچنین برگزاری کارگاهها و جشنوارههای مشترک ادبی و سینمایی که نویسندگان و سینماگران را گرد هم میآورد، فرصت مناسبی برای شناسایی آثار قابل اقتباس و تقویت همکاریها فراهم میکند. معرفی آثار ادبی معاصر به مخاطبان از طریق رسانهها و جشنوارهها نیز میتواند شناخت عمومی از این آثار را افزایش دهد و تقاضا برای اقتباسهای سینمایی را بالا ببرد. نهایتاً، بازنگری در سیاستهای نظارتی و کاهش محدودیتها بر اقتباس از آثار معاصر میتواند انگیزه سینماگران را بیشتر کند و فضای خلاقیت را گسترش دهد.
با اجرای چنین اقداماتی، سینمای ایران میتواند از گنجینه غنی ادبیات معاصر بهره بیشتری ببرد و آثاری خلق کند که هم در داخل و هم در عرصه جهانی تأثیرگذار باشند، و مخاطب را با روایتهای تازه و زنده روبهرو کنند.
نظر شما