سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): رضا ماحوزی استاد مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در این نوشتار سعی میکند آنچه را باعث حیرت عباس میرزا در شکستش از روسهاست، توضیح دهد. او معتقد است عباس میرزا و هم عصرانش از درک روابط و مناسبات قدرت عاجر بوده و این حیرت محصول آن است. در ادامه این یادداشت را بخوانید.
***

اگر از عصر صفویه سلاح گرم را در کنار سلاح سرد بکار گرفتیم و کارگاههای اسلحهسازی سبک و سنگین ساختیم و انتظامات لشکری خود را-چه در مصاف با عثمانی و چه برای فتح هند توسط نادر و چه برای خواباندن شورشهای داخلی و تغییر حکومتها- به شیوههای جدید سامان دادیم و حتی معاهدههای نظامی متعدد با دول انگلستان و فرانسه عقد کردیم- برکنار از قدرت برتر نظامی روسهای تزاری و تحمیل معاهدههای سنگین بر حکومت قاجار- چرا شاهزاده عباس میرزا از چرایی تفوق اروپائیان و عقبماندگی ایرانیان متحیرانه سؤال پرسید و با «حیرت» از برتری آنها یاد کرد؟ موضوع حیرت او چه بود؟ و آیا اقدام او برای اعزام محصل به انگلستان در ۱۸۱۱ و ۱۸۱۵ میلادی در رشته پزشکی و نظامی پاسخی درست به حیرت او بود؟ و آیا واقعاً گم شده او، انتظامات لشکری و نظامی بود؟
بگذارید برای پاسخ به این پرسش اندکی عقبتر برویم.انگلستان، اسپانیا، پرتقال، فرانسه و ایتالیا دو قرنی بود که در اطراف و اکناف جهان میگشتند تا شاید سرزمینهای بکری را شناسایی و از آن خود کنند. این اندیشه اندکی بعد سر از استعمار و تصاحب ممالک مسکونی و سرزمینهای دارای قدمت در قارههای متعدد بویژه در شرق و جنوب و جنوب غرب آسیا در آورد. هندوستان یکی از آن کشورها بود که پای انگلستان را به اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس باز کرد. به کمک همان انگلیسیها بود که شاه عباس صفوی پرتقالیها را از جنوب ایران بیرون کرد و همو به مدت صد سال پیوند بنادر خلیج فارس با بنادر هندوستان را بر سیاقی جدید برقرار ساخت. در تمام این مدت کشورهای اروپایی در حال رشد صنعتی و نظامی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بودند و گوی رقابت از یکدیگر میربودند. اما اگر ما نیز بخشی از جهان جدید بودیم و از ارتش مجهز برخوردار بودیم چرا شاهزاده قجری که در جنگ با روس متحمل شکستهای سختی شده بود خواهان فهم چرایی پیشرفت غرب بود؟
آیا موضوع این پیشرفت، چیزی بیش از تجهیز ارتش و انتظامات نظامی جدید بود؟ واقع آن است که اروپای جدید صد سال پس از انقلاب صنعتی انگلستان شکل گرفته بود و در نظم جدید اضلاع اقتصادی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی، علمی، دینی و فناوری کشورهای ذیقدرت جدید، بنحو هماهنگ با هم عمل میکرد. شاهزاده ایران و سیاستمداران ایرانی این پیوستگی را فهم نمیکردند و علیرغم برخورداری از ارتش مدرن با حیرت به پیشرفت غرب نگاه میکردند. این مسئله غامض برای آنها حل ناشده باقی ماند و تا هشتاد سال بعد که مدرسه عالی سیاسی توسط مظفرالدین شاه افتتاح شد حیرت آنها علیرغم اعزامهای متعدد به اروپا و ساختن مدرسه دارالفنون جهت تربیت مقامات نظامی بیشتر و کمک گرفتن از خارجیها برای آموزش قشون به سبکهای جدید برطرف نشد. حیرت عباس میرزای فقید و بسیاری کسان پس از او ناشی از عدم فهم مناسبات جدیدی بود که قدرت کشورهای نوظهور اروپایی را تضمین میکرد. به زعم عباسمیرزا و دیگر شاهزادگان قجری و بزرگان ایل قاجار، شاید با توسعه نظامی و افزایش قشون میشد جلوی اضمحلال سیاسی و سلطنت را گرفت اما چنین نشد، چنانکه نه فقط در عصر فتحعلی شاه بلکه در عصر ناصری هم حکومت ناچار به مصالحه و واگذاری بخشهای دیگری از حکومت شد. مدرسه دارالفنون هم جز در انتهای عصر ناصری و در دوره مظفری که به گفتمان سیاسی از درون، ضرورت بخشید سودی حاصل نبخشید. این تعویق تاریخی در فهم انتظامات جدید بالاخره در دوره مظفری و در کلام شاه بیمار پایان پذیرفت و مقولاتی چون توسعه علوم و تولید ثروت و انتظام حکومتی و فعالیت وزارت خارجه در کنار هم آورده شد.
بدین ترتیب، درک این مقوله و ضرورت آن، از پرسش عباس میرزا تا گشایش مدرسه عالی سیاسی، هشتاد سال طول کشید؛ درکی که اندکی بعد با تغییر فرم حکومت همراه شد. انقلاب مشروطه تجلی این فهم جدید و ضرورت تغییر در ساختار قدرت جهت درک و فهم مناسبات جدید قدرت جهانی بود.آنچه عباس میرزای فقید و قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و شاهان قاجار پیش از رویداد مشروطه از فهم آن عاجز بودند، موجبات حیرت آنها و نوع نگاهشان به قدرت خیره کننده کشورهای اروپایی را فراهم آورده بود. مجموعه به هم پیوستهای از زمینههای قدرت جدید با روابطی متقابل میان سیاست و اقتصاد و مذهب و جامعه و دانش و فرهنگ و فناوری، همان چیزی بود که فهم آن تا عصر مشروطه به تعویق افتاده بود. حال انقلاب مشروطه میتوانست لااقل صورت این انتظام را برای ایرانیان حاصل آورد. هر چند به لحاظ محتوا، مقدمات اصلی و فرعی آن آنچنانکه لازم بود فراهم نبود، چنانکه مجلس اول به پایان نرسیده، توپهای روسی ارکان آن و ستونهای مشروطیت را تخریب کردند. ما در این باره خیلی دیر ماجرا را فهمیدیم و آنگاه که فهمیدیم هم به حوادث سهمگینی چون جنگ اول، مداخله نظامی و صنعتی و سیاسی انگلیسیها در جنوب
کشور که پس از شکست عثمانی نقشه غرب آسیا را تغییر میدادند و دهها رخداد سهمگین و بزرگ دیگر گرفتار آمدیم و نتوانستیم از اندک فرصت ایجاد شده به گفته تقی زاده بهره مناسب گیریم. با این همه نهادهای آموزشی مدرن ما بهویژه پس از فتح تهران به اولویت بخشیدن به آموزش عمومی و تربیت نیروی انسانی آگاه به اقتضائات زمان، مصمم بود تا این عقب افتادگی تاریخی را جبران کند و واحد سرزمینی جدیدی ذیل برنامه دولت ملی بوجود آورد و با حمایت از تغییر حکومت راه را برای ترقی و نظم جدید در معنای گستردهتر و موسعتر از آنچه عباس میرزای فقید و امیرکبیر در نظر داشت بگشایند.
بی دلیل نبود که قاطبه روشنفکران و سیاستمداران ایران در سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ توسعه و تعلیم ابتدایی را بر تعلیم عالیه اولی دانستند و نهضت مدرسهسازی و آموزش ملی را مقدمه ساختن ایران جدید دانستند. حال سؤال آن است که آیا دستگاه آموزشی جدید اواخر قاجار و اوایل پهلوی این راز گشوده شده را آنچنانکه باید فهم کرد و آن را و متناسب با نیازها و موقعیت کشور و دولت متناسبسازی کرد یا خیر؟ و آیا نهادهای آموزش عالی کنونی ما بر اساس فهم دنیای پیچیده دنیای امروز مشغول به کارند یا مدیران و زمامداران آن در سودایی دیگرند؟
نظر شما