سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نیلوفر شهسواریان: این روزها در حوزه کتاب کودک و نوجوان، یکی از انواع آثاری بیش از گذشته رایج شده، زندگینامه بزرگان است. نویسندگان زندگی افراد مهم و تاثیرگذار حوزههای گوناگون را مینویسند تا کودکان در آثاری مخصوص گروه سنی خودشان با شخصیتهای شاخص جامعه ایرانی و خارجی آشنا شوند. برای همین به سراغ نویسندگانی مثل ریحانه جعفری رفتیم که دست به خلق زندگینامه از نگاه خود زدهاند. جعفری، نویسنده و مترجم کتابهای کودک و نوجوان است. سالهاست مخاطب و ذائقه او را میشناسد. او در مجموعه «انسانهای کوچک، آرزوهای بزرگ» از انتشارات فیل داستان زندگی توران میرهادی را نوشته است. با او در مورد این کتاب و زندگینامهنویسی برای کودکان به گفتوگو نشستیم.
چه شد که به فکر نوشتن کتابی در مورد توران میرهادی افتادید؟
از طرف نشر با من تماس گرفته شد و گفتند قرار است چنین کتابی منتشر شود و خواستند از لیست افراد شاخصی که قرار بود در موردشان نوشته شود یک نفر را انتخاب کنم. چون از قبل به خانم توران میرهادی فکر میکردم و مدل زندگیشان برایم جالب بود، ایشان را انتخاب کردم.
توران میرهادی در دنیای ادبیات کودک و نوجوان چه جایگاهی دارد؟
توران میرهادی برای کودکان جایگاه بزرگی دارد، چه در زمانی که مدرسه فرهاد را ساختند و جور دیگری آموزش و پرورش برای کودکان را نشان دادند و تجربه کردند و چه وقتی شورای کتاب کودک را پایهگذاری کردند و بنیان کتابهای فرهنگنامه را گذاشتند و افرادی را برای مربیگری تربیت کردند. بهطور کلی تاثیر این فرد، علاوه بر روی کودکان، بر افرادی هم که با او کار کردند و از میرهادی آموختند قابل توجه است.
برای به دست آوردن اطلاعات از زندگی این شخصیت از چه منابعی استفاده کردید؟
وقتی متوجه شدم قرار است این کار را شروع کنم، حدود ۴ ماه در موردشان کتاب خواندم، در اینترنت جستجو کردم و با خانم نوشآفرین انصاری تماس گرفتم و از او درخواست کردم منبع معرفی کنند. بر روی چگونگی زیست ایشان تمرکز کردم و برایم این موضوع اهمیت داشت. به هر حال به دنیا آمدن برای همهی انسانها اتفاق میافتد اما چگونگی زیست و نگاهشان به زندگی مهم است.
به نظر شما مخاطبان کودک و نوجوان چقدر با کتابهای زندگینامه ارتباط برقرار میکنند؟
بسیار بستگی به خود کتاب و نویسنده یا مترجم دارد و این هم که در کتاب کودک، چقدر تصاویر در راستای متن باشد، در ارتباطگیری کودکان با آن نقش دارد. من از نُهسالگی عاشق بیوگرافیها بودم و زندگینامه زیاد میخواندم. زندگی مارتین لوترکینگ، آلبرت شوایتزر، جوزپه گاریبالدی، مادام کوری و فلورانس نایتینگل برایم خیلی جذاب بود و بعداً هم تاثیرشان ماندگار شد. وقتی بزرگتر شدم به خواندن زندگینامهها ادامه دادم و هنوز هم یکی از بخشهای قشنگی که در مطالعاتم دوست دارم این است که زندگینامهها را میخوانم. زندگی افراد دیگر و اینکه چگونه به ایدهآلشان رسیدند و زندگیشان را بهگونهای شکل دادند که دوست داشتند، برایم مهم بود. افراد بزرگ انگار در بخشی از وجودم حل شده بودند. کودکان و نوجوانانی هستند که به زندگینامهها علاقه دارند. برای کودکان امروز ما نمیتوانیم هر مدلی بنویسیم چون کودک امروز با جهان رسانهها همراستاست. رسانهها درکنارش هستند و کودک با رسانهها به دنیا میآید و بزرگ میشود. پس ما باید بهگونهای بنویسیم که کودک را پای داستان یا زندگینامه نگه داریم و طور دیگر زندگی کردن شخصیتهای مهم را به او معرفی کنیم تا خود برای خود سبک زندگی متفاوتی را انتخاب کند؛ سبک زندگیای که نه تنها باعث آرامشش شود، بلکه بتواند با حل مشکلاتش، ارتباطات خوبی داشته باشد و زندگی خوب و ثمربخشی برای خود و اطرافیانش داشته باشد. وقتی تعداد این افراد زیاد شود، جامعه و مجموع انسانها بهتر خواهند شد.

لطفاً در مورد تصویرگری و قطع کتاب هم بگویید. به نظرتان چقدر تصاویر به نگاهتان نزدیک بوده و توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند؟
تصویرگری کتاب را خانم بتول سلطانی انجام دادند و تصویرگریها را دوست دارم. در این مجموعه تصویرگران زیادی هستند، خصوصاً که بعد از مدتی تعداد کتابها بسیار زیاد شد. توران خانم اولین اثری بود که در این مجموعه منتشر شد. یواشیواش بقیه آثار آمد که تصویرگریهایشان آنچه دوست داشتم نبود. هر کار کودک و نوجوانی که انجام میدهم از ناشر میخواهم که اگر قرار است تصویرگری شود، حتماً من را در کنار تصویرگر قرار بدهد تا بتوانم با او ارتباط برقرار کنم و همین کار را با خانم سلطانی کردم با اینکه ایشان را قبل از این کار نمیشناختم. سلطانی اتودهایی زد و روی اتودها نظر میدادم. یک نکته مهم برایم این بود که در کتاب زندگی تورانخانم، خطوط زاویهدار و زبر و خشن نباشد. به خطوط منحنی و نرم نیاز داشتم. همچنین میخواستم رنگها شاعرانه باشد، به خاطر اینکه از ترجیعبند «اگر من یک گنجشک بودم» که مادر آلمانی تورانخانم در کودکیاش برایشان خوانده بود استفاده کردم. در همه بخشهای زندگی تورانخانم از این گنجشک استفاده کردم.
بعد از خلق اثر، چه کسی اولین بار آن را میخواند و چند بار کارهایتان را بازنویسی میکنید؟
اثر را قبل از چاپ به نزدیکانم که بسیار به نقدهایشان اعتماد دارم، برای خواندن میسپارم. با توجه به نقدهایی که میگیرم کارم را چند بار بازنویسی و به ناشر ارائه میکنم. در این مجموعه سولماز خواجهوند دبیر مجموعه بود که باید اثر را میخواند و نظر میداد تا نهایی شود. بعد از چاپ در جلساتی که دعوت بودم، حتی در رونمایی کتابهای بعدی که دعوت میشدم، همیشه وقتی بچهها و والدینشان من را میدیدند و متوجه میشدند نویسنده کتاب هستم، برخورد جالبی داشتند؛ هم خودشان و هم والدینشان از کتاب خوششان میآمد. حتی در جلسات رونمایی کتابهای دیگر عنوان میکردند که کتاب «توران میرهادی» را خیلی دوست داریم و این برای من انرژی مثبتی داشت. بسیار روی کار حساس هستم و این حساسیت بین ناشران و همکاران معروف است. به همین خاطر زیاد بازنویسی میکنم و قبل از اینکه اثر به دست ناشر برسد به فواصل آن را میخوانم و روی آن کار میکنم. در ابتدا مستقیم در لپتاپ مینویسم. بعد از اینکه تمام بازنویسیهایم تمام شد پرینت میگیرم و چند بار روی نسخه پرینت کار میکنم. نکته مهم برایم این است که حتماً باید وقتی با صدای بلند نسخه آخر را میخوانم برایم لذتبخش باشد. صدای خودم را که میشنوم انگار یک نفر دیگر دارد میخواند. دقت میکنم که از نظر نثر، زبان، لحن، شخصیتپردازی و فضاسازی مشکلی نبینم و مطمئن شوم که کلمات و تمام عناصر داستان که سعی کردهام در داستان در کنار هم بگذارم تا مفهوم مورد نظرم را برساند و دیگر نشود با مورد دیگری جابهجا شود، به درستی کنار هم نشستهاند.
لطفاً اگر صحبت دیگری در مورد این مجموعه دارید، بفرمایید. مثلاً بازخورد مخاطبان چگونه بوده و یا در خلق آن خاطرهی جالبی دارید که تعریف کنید؟
یکی از خاطرات جالبم این است که مدتی انگار خانه تورانخانم بودم و تورانخانمخانه ما! با ایشان ناهار و شام میخوردم و خرید میرفتم و این شخصیت در من جاری شده بود! این جاری شدن در من بسیار مهم است، انگار برای خودم مانند این است که فرد میگوید این کار را انجام بده. دیگر اینطوری نیست که این فرد در دنیا وجود ندارد، انگار زنده است و با من زندگی میکند. این تجربه را در چند کتاب دیگر هم داشتهام. با اینکه اقبال نداشتم تورانخانم را رودررو ببینم، بارها انگار دیدمشان و با هم گفتگو کردهایم.
کمی بعد از تورانخانم، داستان زندگی ایران درودی را برای نشر فیل نوشتم و کتاب را به خود ایشان دادم. در مرحله تصویرگری است و مشتاقم ببینم آیا کتاب ایرانخانم که در مورد این انسان خاص و متفاوت است، چگونه خواهد بود. امیدوارم جشن رونمایی این کتاب را در کنار مخاطبان بگیریم و حتی وقتی جسمشان در کنار ما نیست، در کنار روحشان بتوانیم قدم بزنیم، یاد بگیریم و زندگیمان را قشنگتر کنیم.
نظر شما