شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۵
کتابی که واقعی نبود، اما حقیقتی عمیق ساخت

مهمان‌سرای اجاق گل‌افشان، اثری نیمه‌خیالی از نویسنده‌ای نابینا، الهام‌بخش نسل‌هایی از آشپزان و نویسندگان شد. این یادداشت روایتی است از قدرت خیال، نقش اسطوره در آشپزی، و پیوندی که می‌توان میان یک بشقاب غذا، طبیعت، و رؤیای زندگی بهتر برقرار کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از نیویورکر، در جهانی که آشپزی را گاه صرفاً مهارتی برای تغذیه می‌دانیم، و گاه ابزاری برای بازتولید طبقه و سلیقه، گاه کتابی ظاهر می‌شود که همه این مرزها را در هم می‌ریزد.

«مهمان سرای اجاق گل‌افشان» نوشته «روی آندریس دو گروت»، یکی از آن آثار نادر است: کتابی که نه فقط درباره غذا، که درباره خیالات پنهانی ما از خانه، طبیعت، زیبایی و بازگشت است. کتابی که نیمی‌اش خیال است، اما اثری گذاشته واقعی‌تر از هر واقعیت مستند.

نویسنده‌اش، دو گروت، مردی اشراف‌زاده و نابینا بود که جهان را از خلال لمس، صدا و حافظه بازسازی می‌کرد. نابینایی‌اش هرگز در متن کتاب ذکر نمی‌شود، اما همه چیز در آن با درخششی خیالین توصیف شده است: از مهمان‌سرای پوشیده در رزهای صورتی، تا دیگی از سس قارچ‌های کوهی که بر آتش شومینه می‌جوشد. آنچه در نگاه اول گزارش سفر و بازدید از یک مهمان‌سرای کوچک آلپی به‌نظر می‌رسد، در گذر فصل‌ها بدل می‌شود به مانیفستی شاعرانه برای زندگی روستایی، پیوند انسان با طبیعت، و ستایش کار روزمره آشپزی به‌مثابه آئینی بازخریدکننده.

اما نکته شگفت‌انگیز آن است که بخش زیادی از این جهان، ساخته‌وپرداخته ذهن نویسنده است. غذاهایی که پخته شد، شاید تنها یکی‌دو بار خورده شدند؛ مهمان‌سرا واقعی بود، اما به سادگی و زمختی یک خوابگاه کوهستانی؛ مناظر توصیف‌شده، از زبان دستیارانی به گوش دو گروت رسیدند که به جای چشم‌هایش جهان را می‌دیدند. و با این حال، تأثیر کتاب بر نسل‌های بعدی آشپزان، ادیبان غذا، و عاشقان خوراکی، چنان ژرف بود که نام آن در کنار آثار کلاسیکی چون کتاب آشپزی آلیس بی. تاکلس یا عسل از یک علف هرز از پیِشِنس گری می‌آید.

اما پرسش اصلی که این مقاله درخشان به آن می‌پردازد، نه درباره واقعی بودن یا نبودن مهمان‌سراست، بلکه درباره ارزش رؤیاست: آیا رؤیایی که دروغین است، اما زیبایی و الهام می‌آفریند، بی‌ارزش است؟ یا به عکس، آیا حقیقتی که بدون تخیل عرضه شود، می‌تواند ما را دگرگون کند؟ پاسخ را باید در زندگی کسانی جست که با الهام از اوبِرژ مسیر خود را یافتند: آلیس واترز، دان باربر، ثمین نصرت، و بسیاری دیگر. آنان با الهام از تخیلی ادبی، جهان‌هایی واقعی بنا کردند—رستوران‌هایی که رابطه انسان با مزرعه، غذا با فصل، میز با خاطره را دوباره برقرار کردند.

دو گروت در پایان عمر، در پیش‌گفتاری تلخ برای چاپ مجدد کتاب، از خوانندگانی گله می‌کند که به آلپ رفته‌اند و شکایت دارند که آنچه دیده‌اند با آنچه خوانده‌اند تفاوت دارد. او اما کوتاه نمی‌آید. می‌گوید آنچه نوشته «یادبودی تغییرناپذیر» است از زمانی خاص، مکانی خاص، و شیوه‌ای خاص از زیستن. گویی می‌خواهد بگوید: این داستان شاید دروغ باشد، اما حقیقتش عمیق‌تر از هر مستندی است.

در پایان، این یادداشت عاشقانه‌ای است به کتابی که هرچند واقعی نبود، اما حقیقتی والاتر را بیان کرد. هر دستور غذایی، هر صفحه توصیف، هر بوی خیالی که از قاب واژگان بلند می‌شود، گواهی است بر اینکه خیال، اگر به‌راستی عمیق باشد، می‌تواند نه‌فقط واقعیت را تقلید، که آن را دگرگون کند. همان‌گونه که هر آشپز، با چاقو و شعله، با نمک و صبر، جهانی تازه می‌آفریند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها