چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۵
«ماهی سیاه کوچولو» آخرین کتاب روی میز آذریزدی/ ماجرای «آذرکولا»

یزد- مهدی آذریزدی، خالق کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»، خانه‌ای کاهگلی و قدیمی در بافت تاریخی یزد داشت. «ماهی سیاه کوچولو»، آخرین کتابی است که روی میز آذر دیده شد و هنوز هم همانجا زیر عینک و کنار روزنامه و دیگر وسایلش دست نخورده باقی مانده است. این خانه برای اغلب نویسندگانی که با او مراوده داشتند، خاطره ساز است، از تختی از کتاب تا شربتی که با ابتکار خودش درست می‌کرد و نامش را آذرکولا گذاشته بود، همه یادآور خاطرات مردی است که پس از درگذشتش در ۱۸ تیر ۸۸ او را پدر ادبیات کودک و نوجوان نامیدند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سمانه ملازینلی: کوچه‌ای باریک و کاهگلی با دری آبی رنگ که درست زیر ساباط جا گرفته، محل زندگی مهدی آذریزدی، بابای پیر «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» است. این کوچه‌ها سال‌ها او را دیده‌اند که از زیر ساباط رد می‌شود و در کوچه آهسته قدم برمی‌دارد، روی دیوار دستی می‌کشد و به خورشید سلام می‌کند. مردم محله خرمشاه این پیرمرد آرام و دوست داشتنی را با کلاهی بر سر و عینکی سیاه بر چشم خوب می‌شناختند و استاد صدایش می‌کردند.

بابای قصه‌ها همیشه تنها بودن را دوست داشت و هرکجا می‌رفت خیلی زود به خانه باز می‌گشت، خانه‌ای که برای او فقط یک خانه نبود بلکه مأمنی برای آرامش، خواندن، نوشتن و اندیشیدن بود. خانه‌ای قدیمی با اتاق‌هایی دور تا دور یک حوض دایره‌ای در وسط حیاط، مأوای پیر قصه‌گوی داستان ما بود.

حکایت یک تخت و چندکتاب در اتاق کاهگلی آذریزدی

تنها همدم او کتاب‌هایش بودند که در اتاق کاهگلی کوچکی در کُنج خانه، جا خوش کرده بودند، اتاقی که با گذشت سال‌ها از مرگش، هنوز دست نخورده باقی مانده، هنوز لباس‌هایش به چوب‌لباسی کنار میز کارش آویزان است و کتاب ماهی سیاه کوچولو با روزنامه‌های قدیمی، نوار کاست گلبانگ بختیاری و عینک سیاهش روی میز خودنمایی می‌کند، هنوز سماور و قوری‌اش روی چهارپایه‌ای نزدیک میزش دیده می‌شود. در گوشه‌ای دیگر از این اتاق کاهگلی، تخت و یک یخچال کوچک جا گرفته، تختی که در ابتدای ورود دوباره به یزد، آن را با کتاب‌هایش درست کرده بود و بابای قصه‌ها روی یک عالمه کتاب می‌خوابید.

«ماهی سیاه کوچولو» آخرین کتاب روی میز آذریزدی/ ماجرای «آذرکولا»

چند قفسه کتاب و چند صندلی فلزی برای مهمانانش نیز در اتاق دیده می‌شود، روی طاقچه کاهگلی اتاقش قوطی‌های بابونه و بهارنارنج و حبوبات که روزی مهدی آذریزدی با کاغذ، اسم‌ها را روی قوطی‌ها چسبانده، جلب توجه می‌کند و بیشتر از همه کفش‌های خاک خورده‌ای که سال‌هاست صاحبش آنها را نپوشیده توی جاکفشی به چشم می‌خورد. تمام وسایل اتاق با تو حرف می‌زنند و هر لحظه منتظرند، مهدی آذریزدی از در چوبی اتاقش وارد شود و پشت میزش بنشیند و برایت بگوید که چطور حسرت باسواد شدن و کتاب خواندن در کودکی او را به پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران تبدیل کرد، چطور توانست برای اولین بار در ایران برای کودکان کتاب بنویسد و کتاب‌های سخت و کهن را به زبان کودکانه و ساده تبدیل کند، چه عشقی او را واداشت تا از مردم و جامعه دل بکند و تنهایی را برگزیند و تنها لذت زندگی‌اش کتاب خواندن شود و آنقدر بخواند و بنویسد تا به او لقب بابای قصه‌ها را بدهند.

خانه مهدی آذریزدی امروز به اسم سرای آذر شناخته می‌شود و خانه ادبیات کودک و نوجوان ایران است. کسی که دغدغه خانه آذریزدی و فرهنگ، هنر و ادبیات ایران را داشت و حالا با تمام وجودش برای معرفی این خانه و تلاش‌ها و فعالیت‌های پدر «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»، گام بر می‌دارد، مژگان محمدیان نویسنده و شاعر بنام شهر یزد است، او که دوستی دیرینه‌ای با مهدی آذریزدی و خانواده‌اش داشت و با مستانه فکور نویسنده کودک، به آذریزدی سر می‌زد، از خاطراتش حرف می‌زند و از روزهایی می‌گوید که چه گذشت تا خانه مهدی آذریزدی به سرای آذر و خانه ادبیات کودک و نوجوان ایران تبدیل شد.

خانه آذر چگونه خانه ادبیات کودک و نوجوان شد؟

می‌گوید: در کودکی کتاب‌های آذریزدی را خوانده بودم و همیشه دوست داشتم او را ببینم، زمانی که از تهران به یزد آمد با دیگر دوستان به خانه‌اش می‌رفتیم، در اولین دیدار سال ٨٢ بود که کتاب خودش را امضاء کرد و به من هدیه داد که برایم خیلی ارزشمند بود. رفت و آمد ما ادامه داشت و دوستی بین خانواده و فرزندخوانده آذریزدی محمد یونس‌پور معروف به صبوری نیز شکل گرفت. پس از فوت استاد، فرزند خوانده‌اش حدود دو سال برای دریافت مجوز موسسه فرهنگی، هنری و بازسازی خانه استاد، تلاش بسیار کرد اما متاسفانه بطور ناگهانی دچار بیماری شد و در نهایت درگذشت. چند سال پس از فوت آقای صبوری، همسرشان زهرا خانم که بانویی آگاه و مهربان است و بارها ذکر خوبی‌ها و مهربانی‌هایش را از استاد آذریزدی شنیده بودم؛ قصد کردند که خانه را بفروشند و به خارج از کشور بروند، وقتی موضوع را به من اطلاع دادند، می‌دانستم که به دستگاه‌های متولی برای خرید خانه امیدی نیست چون چند سال پیش با شهرداری یزد درباره خرید خانه و ساماندهی آن صحبت کرده و متاسفانه قبول نکرده و گفتند اگر خواستند می‌توانند خانه را اهدا کنند.

«ماهی سیاه کوچولو» آخرین کتاب روی میز آذریزدی/ ماجرای «آذرکولا»

مدت زیادی نگذشت که زهرا خانم مجدد تماس گرفت و گفت که می‌خواهیم خانه را به خودت بسپاریم، دوست داشتند درب خانه آذریزدی بسته نشود و فعالیت‌های فرهنگی در آن صورت بگیرد و برای اینکار من را انتخاب کرده بودند. اینگونه شد که خانه پدر قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب به خانه ادبیات کودک و نوجوان ایران تبدیل شد، خانه‌ای که هم جایگاه ادبی و بار معنایی والایی دارد و هم مسئولیت بالایی. مسئولیتی که داریم این است که تلاش و رسالتی که مهدی آذریزدی برای حفظ، اشاعه و ترویج زبان فارسی به ویژه قصه و ادبیات کودک و نوجوان به تنهایی در این سال‌ها به دوش کشید و متحمل شد را ضمن محافظت و ارتقا امانتدار بوده و به خوبی به آیندگان که کودک و نوجوان امروز هستند، بسپاریم. می‌خواهیم صدای خانه را به گوش مردم برسانیم و فعالیت‌ها و آثار مهدی آذریزدی را به همگان چه در داخل و چه خارج از کشور معرفی کنیم.

بفرمایید شربت ویژه آذریزدی!

سر در هر اتاقی تابلویی خورده که بازدیدکنندگان از سرای آذر را راهنمایی می‌کند؛ اتاق هم آهنگی، پیشواز، گنج خانه، نگارخانه، تماشاخانه و گفتارخانه. عکس فرزند خوانده مهدی آذریزدی زنده‌یاد محمد یونس پور روی دیوار کتابخانه در نزدیکی میز چوبی که با هنر معرق شعر «روح پدرم شاد که می‌گفت به استاد، فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ» بر آن نقش بسته و به چشم می‌آید. تالار حیاط خانه، کافه نوجوان است و منوی نوشیدنی آذرکولا و آذرنوش روی استند چوبی تالار دیدنی است و شنیدنی نیز می‌شود وقتی مژگان محمدیان درباره‌اش توضیح می‌دهد و می‌گوید: شربت آذرکولا نوشیدنی است که مهدی آذر یزدی برای برخی میهمانانش درست می‌کرد، اسم شربتش را گذاشته بود آذرکولا و با این شربت که ترکیبی از سکنجبین، به لیمو و آب لیمو و تکه‌های یخ است از مهمانانش پذیرایی می‌کرد. مهمانانش بیشتر نویسندگان و هنرمندان شهر بودند و او در صحبت‌هایش بیشتر به نقش والدین اشاره می‌کرد که والدین کتابخوان چقدر می‌توانند در تربیت و آموزش کودکان موثر باشند.

محمدیان همانطور که اتاق‌های سرای آذر را یکی‌یکی معرفی می‌کند، صحبت‌هایش را نیز ادامه می‌دهد: چون خود استاد آذریزدی در کودکی از تحصیل بازمانده بود و حسرت کتاب خواندن را در دل داشت، نویسنده‌ای شد که به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان در ایران افتاد و برای کودکان سرزمینش کتاب‌های کلیله و دمنه، سندباد نامه و قابوس نامه، قصه‌های مثنوی، شیخ عطار، گلستان و ملستان و …… را به زبان ساده و کودکانه بازآفرینی و بازنویسی کرد و اولین کتاب از مجموعه «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» را در سال ١٣٣٥ توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رساند و منتشر کرد. مهدی آذریزدی برای این اثر در سال ١٣٤٢ برنده جایزه یونسکو شد و در سال ١٣٤٥ نیز جایزه سلطنتی کتاب سال را از آن خود کرد. کتاب‌های او را هنوز هم به عنوان پرتیراژترین کتاب‌های کودک و نوجوان در کشور می‌شناسند.

«ماهی سیاه کوچولو» آخرین کتاب روی میز آذریزدی/ ماجرای «آذرکولا»

خانه آذریزدی با اتاق‌هایش با تالار و زیرزمینش با حوض دلربایش روبه‌روی ماست، خانه‌ای که پدر قصه‌های خوب در ٢٧ اسفند ١٣٠٠ در آن به دنیا آمد و از هشت سالگی با پدرش در زمین رعیتی کار می‌کرد، در ۲۰ سالگی از بنّایی به کارگاه جوراب بافی رفت و زمانی که صاحب کارگاه جوراب بافی، دومین کتابفروشی شهر را تاسیس می‌کرد، آذریزدی را از میان کارگرانش انتخاب کرد و به کتابفروشی آورد. کار در کتابفروشی باعث شد او با اهالی شعر و ادب آشنا شود و پس از مدتی به تهران نقل مکان کند. آذریزدی پیش از آنکه به نویسندگی رو بیاورد در کتابفروشی‌ها و چاپخانه‌ها در نقش ویراستار و تصحیح کننده کتاب فعالیت می‌کرد. او در سال ٧٣ به یزد و خانه پدری‌اش برمی‌گردد تا در آرامش بنویسد.

سراغ تختخواب ساخته شده از کتاب آذریزدی را از محمدیان، مدیر سرای آذر می‌گیرم. می‌گوید: استاد آذر یزدی هفت سال قبل از مرگش خواب پدرش را دید و برایمان اینگونه تعریف کرد: «خواب دیدم پدرم طنابی برایم انداخت و به من گفت بیا بالا، گفتم کتاب‌هایم را چکار کنم گفت بگذار زمین و بیا». بعد از این خواب پدر قصه‌های خوب، ٣٦٠٠ جلد از کتاب‌های خود را به اداره ارشاد اهدا کرد که ابتدا کتابخانه‌ای به نام آذریزدی نامگذاری شد ولی متاسفانه مدتی بعد جمع آوری و با کتابخانه دیگری ادغام شد. هدفمان این است که موزه خانه آذر را راه‌اندازی کنیم و کتاب‌هایش را نیز در صورتی که ارشاد موافقت کند به خانه‌اش برگردانیم. لازم است بگویم مصطفی رحماندوست شاعر و نویسنده کودک نیز بعد از بازدید از اینجا، یک کتابخانه ارزشمند الکترونیکی را به سرای آذر اهدا کرد که هنوز مراحل تحویل آن انجام نشده و سفیر ایران در نروژ نیز طی نشستی که به صورت ویبنار داشتیم، چاپ ۱۲ قصه از آذریزدی به زبان نروژی را به ما یعنی خانه ادبیات کودک و نوجوان ایران سپرد.

آذریزدی از دل ایران تا قلب جهان

مژگان محمدیان از فعالیت‌های خانه ادبیات کودک و نوجوان نیز حرف می‌زند و دوست دارد مسئولان و نهادهای مربوطه حمایت معنوی و مالی بیشتری از این خانه بکنند و رسالت خودشان را انجام بدهند تا فعالیت‌های سرای آذر تقویت شده و دوام داشته و ادامه پیدا کند. او گفت: ما سال گذشته جشنواره ملی پادکست قصه‌های خوب با صداهای خوب برای بچه‌های خوب را برگزار کردیم که مورد استقبال قرار گرفت اما متاسفانه برخی حمایت‌ها که قول داده بودند، هنوز نافرجام مانده است. گویش‌ها و لهجه‌های ما که بخشی از زبان و فرهنگ ارزشمند ایران و ایرانیان است در معرض خطر فراموشی هستند چون متاسفانه همه می‌خواهند فرزندانشان با زبان معیار صحبت کنند و هدف و تمرکز ما در این جشنواره حفظ زبان، ادبیات، گویش‌ها و لهجه‌ها بود. اکنون در نظر داریم جشنواره بین المللی «آذریزدی از دل ایران تا قلب جهان» را برای ایرانیان و فارسی زبانان تمام جهان برگزار کنیم و به همین منظور جلسه‌ای را با معاون دیپلماسی فرهنگی وزارت امور خارجه داشتیم تا صدای ما را از طریق سفارت‌ها به گوش ایرانیان برسانند. کار بزرگ حمایت بزرگ می‌خواهد که امیدواریم مورد عنایت و حمایت اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات و حتی ایرانیان علاقه‌مند در هر کجای دنیا قرار بگیرد و ما دلمان می‌خواهد صدای آذریزدی و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به کل ایران و ایرانیان سراسر دنیا برسانیم.

«ماهی سیاه کوچولو» آخرین کتاب روی میز آذریزدی/ ماجرای «آذرکولا»

قاب عکسی روی دیوار، مهدی آذریزدی را نشان می‌دهد که در مراسمی کیک تولدش را می‌بُرد و خنده بر لب دارد؛ خنده‌ای که چشمانش از پشت عینکش هم دارد می‌خندد، بالای سرش نوشته‌اند «قصه‌گوی شهر ما تولدت مبارک، قصه‌گوی بچه‌ها تولدت مبارک».

و حالا قصه گوی شهر ما اینجا نیست، در هیجده تیر ١٣٨٨ در سن هشتاد و هشت سالگی دار فانی را وداع گفت و در حسینیه خرمشاه، نزدیک خانه‌اش به خاک سپرده شد. اما خانه‌اش خانه ادبیات کودک و نوجوان ایران است، حیاطش کافه نوجوان شده و آنجا می‌شود شربت آذرکولا را مزه مزه کنی، سر در تالارش نوشته شده اینجا هنر با انسانیت گره خورده است و زنان سرپرست خانوار و افراد معلول توانمند، محصولات هنری‌شان را برای فروش عرضه می‌کنند. اینجا تور گردشگری ادبی برگزار می‌شود و مردم و بچه‌ها برای آشنایی با قصه‌گوی شهرشان به سرای آذر می‌آیند و با زندگی زیبا و پرتلاطم و شخصیت آذریزدی آشنا می‌شوند، شخصیتی که به قول مدیر خانه ادبیات کودک و نوجوان، شبیه شخصیت ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی است؛ کسی که در کودکی حسرت کتاب و مدرسه را داشت و با دل به دریا زدن و تلاش، به پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران تبدیل شد.

00:00
00:00
Download

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین