بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: کتاب «الاهیات سیاسی یهودیت» بهقلم مهدی فداییمهربانی پژوهشگر و مترجم حوزه عرفان و فلسفه سیاسی، نیز عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، از تازههای انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. فداییمهربانی که صاحب آثاری چون «فلسفه اسماعیلی در عصر کلاسیک»، «جمع میان آرای دو فیلسوف؛ افلاطون الاهی و ارسطو»، «مشخصات فلسفه در ایران؛ از زرتشت تا خیام»، «چه باشند آنچه خوانند» و «ایستادن در آن سوی مرگ؛ پاسخهای کربن به هایدگر از منظر فلسفه شیعی» است، در این کتاب به پرسش «اسرائیل چرا و چگونه شکل گرفت؟» براساس منابع و مستندات تاریخی پاسخ میدهد. وی در ابتدا تاریخچهای از زمان شکلگیری یهودیت در دوره حضرت یعقوب (ع) ارائه میکند و سپس کتاب را به شیوهای روایتگونه و تا زمان شکلگیری اسطورههای یهودیت پیش میبرد و در ادامه، به ارتباط میان یهودیت و سیاست در باور صهونیسم میپردازد. آنچه از نظر میگذرد، ماحصل گفتوگوی ایبنا با مولف اثر است.
چرا به سراغ نگارش این کتاب رفتید؟ این را از آن جهت میپرسم که معمولاً آثاری در زمینه عرفان و اندیشه سیاسی در اسلام منتشر کردهاید.
من اصولاً بر روی نسبت متافیزیک و سیاست متمرکز هستم؛ منظورم از متافیزیک هم متافیزیک بالمعنی الاعم است که شامل مباحث فلسفه اولی و غیره میشود و هم متافیزیک بالمعنی الاخص که یکی از مصادیق آن همین الهیات سیاسی در یهودیت است. نسبت عرفان و سیاست هم برای من از همین جهت موضوعیت داشت. آغاز نگارش این کتاب به بیش از ده سال قبل بازمیگردد که با توجه به نیاز برای تمرکز بیشتر آن را منتشر نکردم و مجدداً دو سال قبل به مدت یک سال روی آن کار کردم و در اختیار انتشارات قرار دادم. هدف من این بود که در ادامه کارم روی نسبت متافیزیک و سیاست، سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام را از این جهت مورد تحقیق قرار دهم و برای هریک مجلدی جداگانه به نگارش دربیاورم. در واقع، این جلد را باید بخش نخست از سهگانهای دانست که آرزو دارم روزی بتوانم آن را تکمیل کنم.
منابعتان برای نگارش این کتاب چه بود و لازم است برای تعمیق بیشتر در این موضوع، به سراغ چه کتابهایی برویم؟
برای نگارش این کتاب، آثار دست اول و دست دوم زیادی مورد خوانش و تحقیق قرار گرفتهاند که ذکر همه آنها در اینجا مقدور نیست. اما میتوانم بگویم حین تحقیق، به ضعف جدی مطالعات و پژوهشهای بنیادین در این زمینه پی بردم. حتی بسیاری از منابع اصلی این حوزه در ایران هنوز منتشر نشدهاند. جدای از یک نکته اساسی که من همواره بدان تأکید کردهام و آن اینکه متأسفانه ما در ایران هرگاه سخن از الهیات سیاسی میرانیم، تنها آن را از دریچه الهیات مسیحی و مضامین الهیاتی آن میفهمیم، در صورتی که الهیات مسیحی در مقایسه با الهیات یهودی، به لحاظ ظرفیتهای سیاسی بسیار نحیف است.
نکته دیگر، کیفیت پژوهشهای منتشر شده در ایران در این زمینه است. متأسفانه غالب آثاری که در سالیان گذشته در باب تاریخ ادیان و بهویژه دین یهود نگاشته یا ترجمه شدهاند، دارای بعد ایدئولوژیکاند و ما عملاً با اثر منقحی در باب الاهیات سیاسی یهود به زبان فارسی مواجه نیستیم. پژوهشهای انجام شده در داخل کشور، کمتر به سطوح و لایههای درونی یهودیت پرداختهاند و بیشتر بر انتقاد از سیاستهای عملی اسرائیل متمرکز بودهاند. در زمینه تاریخی و الاهیاتی نیز جدای از معدود کارهای مناسب در این زمینه، با حجم عظیمی از کارهای ژورنالیستی و سطحی مواجهیم که چیزی بر مفروضات قبلی اضافه نمیکنند. البته این نگاه به طرزی شگفتآور در میان پژوهشهای غربی نیز وجود دارد و به همین جهت، گاهی این تصور را به ذهن متبادر میکند که گویا حوزه یهودیت و اسرائیلشناسی اساساً حوزه مجادلات ایدئولوژیک است. حتی در آثار آکادمیکی نظیر «تاریخ جامع ادیان» نوشته جان ناس، به وضوح میتوان ردپای نوعی تاریخنگاری ایدئولوژیک را جست. به عنوان مثال، او در باب اقدام کورش در فتح بابل چنین آورده است: کورش «… از رنجها و شداید ایشان [=بنی اسرائیل] آگاه گردید. آن شاهنشاه دانای دوربین برای جلب قلب آن قوم محنتزده، آنها را آزاد ساخت و اجازه فرمود که به موطن خود، اورشلیم، بازگردند… اینچنین، رؤیای ’رجعت به وطن‘ که منتهای آرزوی نسل نخستین یهود و غایت اصلی اسیرشدگان بود، صورت امکان یافت.» این دیدگاه حاوی پیشفرضی اساسی است که تعلق سرزمین فلسطین به یهودیان را حقی مسلم و الاهی در نظر آورده است. البته در میان یهودیان به نویسندگان متعادلتری نیز برمیخوریم که در مجموع تفاسیر بنیادگرایانه در یهودیت را مورد انتقاد قرار دادهاند. به عنوان مثال، اسرائیل شاهاک، یهودیانی را که حقوق فلسطینیان را نادیده میگیرند «یهودی نازیست» مینامد. وی این نوع رفتار را که در میان یهودیان تندرو و بهویژه در اسرائیل ریشه دوانده است، ناشی از اندیشهای میداند که وی آن را «ایدئولوژی یهود» مینامد. به زعم وی گسترش قرائتهای ایدئولوژیک از یهودیت، مسبب اصلی تمام فجایعی است که امروزه در منطقه فلسطین شاهد آن هستیم. شاهاک از جمله پژوهشگرانی است که به درستی یهودیت را از صهیونیسم سیاسی متمایز کرده و اشاره میکند که چگونه بسیاری از مقامات اسرائیلی در ظاهر ژست صلحطلبانه و دفاع از دموکراسی میگیرند، اما در عمل رفتاری غیرانسانی را در پیش گرفتهاند. خاستگاه اصلی شکلگیری ایدئولوژی یهود، تفسیر تقلیلگرایانه از آموزههای یهودی است که بیش از همه در شریعت شفاهی یهودیت، یعنی تلمود یافت میشود؛ عقایدی که نژاد یهودی را فراتر از دیگر انسانها قرار میدهد و بدینترتیب «بیگانگان» را به موجوداتی مادون انسان بدل میکند: «هرکس در اسرائیل زندگی کرده باشد، به خوبی میداند که نگرش تنفرآمیز و ظالمانه نسبت به غیریهودیان، در میان یهودیان اسرائیل تا چه حد عمیق و گسترده است. این نوع نگرش طبعاً از دیگران (خارج از اسرائیل) پنهان نگه داشته شده است».

به طور کلی، الاهیات سیاسی چه معنایی دارد؟
الاهیات سیاسی پیش از هرچیز به ضرورت توجه مجدد به مبادی متافیزیکی و الاهیاتی مفاهیم سیاسی میپردازد. اگر الاهیات را از منظر فعالیت نظری انسانی در نظر بگیریم، معرفت الاهیاتی بلادرنگ در دایره معرفتهای انسانی قرار میگیرد و همه صفات معرفت انسانی، نظیر نسبی بودن، زمینهمندی و متغیربودگی نیز شامل حال آن میشود. بدین معنا، الاهیات پاسخی است انسانی به آن چیزی که از حد انسانی فراتر میرود. اما رویکرد دیگر که الاهیات را به مثابه فعالیتی برای کشف حقیقت از دل شریعت در نظر میگیرد، به سویه دیگر الاهیات یعنی سویه وحدتانگارانه و الاهی آن نظر دارد. بنابراین رویکرد نخست به الاهیات، در پی پاسخی انسانی برای پرسشهای الاهیاتی است، و رویکرد دوم در پی کشف حقیقت پیامهای الاهی است. بدیهی است که در دیدگاه نخست، معرفت الاهیاتی محدود به مختصات فهم انسانی است و دیدگاه دوم مدعی کشف معانی فراتر از فهم انسانی از دل دین است.
هر دو این رویکردها در الاهیات، از آسیبی جدی برخوردارند؛ رویکرد نخست، الاهیات را تا سرحدّ تأمل نظری تنزل میدهد؛ اگرچه این رویکرد مدعی است مواد تأمل نظریاش مواد الاهیاتی است، اما با الویت دادن به فهم انسانی در معناشناسی الاهیاتی، نمیتوان از تبعات سوء چنین موضعی غافل بود. رویکرد دوم نیز ممکن است به انحصار فهم حقیقت منجر شود و الاهیات را به سوی برداشتهای انحصارگرایانه سوق دهد. اما ما در کتاب سعی کردهایم راه میانهای را برگزینیم که به نوعی راه سوم باشد. به نظر میرسد هرگونه اقدام در جهت چنین کاری، از خطر در افتادن الاهیات در دام فعالیتهای ذهنی برخوردار است؛ راه سوم، اگر در گرو دستکاری پدیدارهای الاهیاتی باشد، طبیعتاً آن پدیدارها را از اصالت الاهیاتیشان تهی خواهد کرد. بنابراین اگرچه ما میتوانیم انواع مختلفی از فلسفههای الاهیاتی را مورد تأیید قرار دهیم، اما آن بخش از الاهیات که مربوط به معرفت و شناخت خداوند است، تنها زمانی میتواند موضعی پذیرفتنی باشد که در دام ذهنیگرایی و تفسیرهای سوبژکتیو نیفتند که خود انسداد کاملی در فهم پدیدارهای الاهیاتی ایجاد میکنند. بدینترتیب فعالیت نظری در الاهیات، حقنه کردن مفهومپردازیهای ذهنی و فلسفی بر الاهیات نخواهد بود، بلکه فعالیت نظری در جهت فهم و کشف حقایق الاهیاتی است.
چنانکه جان کُب اشاره میکند، در الاهیات سیاسی، الاهیات از سیاست پیروی نمیکند، بلکه تلاشی برای اندیشیدن مؤمنانه در زمان و وضعیت کنونی ماست. از این منظر، الاهیات سیاسی، در حقیقت سیاست الاهیاتی است. به بیان دیگر، منظور از الاهیات سیاسی، آموزههای سیاسی مبتنی بر وحی در مقابل فلسفه سیاسی به عنوان آموزههای سیاسی مبتنی بر عقل انسانی صرف است. الاهیات سیاسی در اینجا سعی در شناخت مبانی یا تبار الاهیاتی سیاست دارد. این تأمل نظری در باب الاهیات و الاهیات سیاسی، بر اساس نظام الاهیاتی میراث استوار است؛ یعنی آن سامانه الاهیاتی که ماهیت خود را در طول تاریخ شکل داده و اکنون به دست پیروان آن رسیده است.
یهودیت به جز بازه زمانی پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز، هرگز دولت مستقر نداشته است. سیاست در ذهن یهودیان به چه معناست و چه شمایلی دارد؟
فهم سیاست در نظر یهودیان، نیازمند درک ابتدایی این پرسش است که اصولاً یهودی کیست؟ یکی از عناصر بنیادین یهودیت، هویت یهودی است. آلن آنترمن میگوید: «آنچنان که از قدیم مرسوم بوده، یهودیت خود را نه دینی از ادیان، بلکه تعالیم و فرمانهایی میدیده است که از رابطهای پیمانی بین خدا و اسرائیل نتیجه شده بودند. عبادت و آیینهای اقوام دیگر در مقابل دین یهود، دین شمرده نمیشدند، بلکه راههایی بیگانه بودند که برای حفظ عهد خدا، تهدید به شمار میآمدند». فروید توضیح داده است که قوم یهود تنها قومی است که هنوز نام و سرشت خود را حفظ کرده است و از پس همه بدبیاریها و بدرفتاریها، مقاومتی بینظیر کرده و حسادت تمام اقوام دیگر را نیز برانگیخته است. به زعم فروید، این مقاومت یهودیان ریشه در باور یهودیان به خودشان به عنوان قومی والامنش، بلندمرتبه و برتر از دیگران دارد. این موهبتی است که باعث شده اینان با اعتماد به نفس و اطمینان خاصی به زندگی بنگرند. فروید میگوید: «ایشان راستی راستی خود را قوم برگزیده خداوند میانگارند … و رفتار این قوم در عصر سیطره یونانیمآبی با رفتار امروزشان فرقی نداشته است».
«در دنیای امروز، در میان یهودیان سنتی، نسبت به توصیف یهودیت به عنوان دینی از ادیان مقاوت قابل توجهی وجود دارد، زیرا این امر به نظر آنان نوعی کوچک شمردن شأن یهودیت است. آنان یهودیت را با مسیحیت، اسلام و بودیسم در یک رده نمیدانند. یهودیت نظیری ندارد و از آنجا که تعالیم الهام شده خدا را، که به شکل عهد خدا با اسرائیل مطرح شدهاند، در خود ثبت کرده است، در مقولهای مخصوص جای میگیرد». مارتین بوبر معتقد است دو نگاه میتوان به یهودیت داشت؛ نخست نگاهی که احد هاعام متفکر مدرن عبری دارد و بر اساس آن، یهودیت به سنتی بدل میشود که برای حیات خود در دوران معاصر نیاز به نهادی با مرکزیت اورشلیم دارد. دوم، نگاه موریس لازاروس که معتقد به «بازسازی صحیح یهودیت نبوی» دارد و بوبر طرح او را طرحی بیمایه و سادهاندیشانه میداند که همانند لوتر معتقد به اصلاحات دینی است. بوبر ضمن مخالفت با تقلیل یهودیت به یک دین، ادامه میدهد که «وقتی به یهودیت به عنوان یک دین مینگریم، تنها به بدیهیترین واقعیت از شکل آرمانی آن دست یافتهایم؛ اما وقتی آن را یک قومیت میدانیم، به حقیقت ژرفتری نائل میشویم».
این یعنی یهودیت فراتر از آن چیزی است که ما امروزه دین مینامیم. یهودیت پیش از هر چیز یک فرهنگ و سنت است که شامل مجموعهای از باورهای نژادگرایانه، آداب، مناسک، قوانین، شیوه زیست و به یک معنا عناصر هویتسازی است که به «هلاخا» یا راه و روش یهودی بودن معروف است. به عبارت دیگر، یهودی بودن لزوماً به معنی دیندار بودن نیست و هویت یهودی چیزی فراتر از پایبندی به شریعت موسی است. به همین جهت، برخی معتقدند تمام اندیشهها و آداب و مناسک یهودیت تنها روبنایی برای اصلی به نام هلاخا است. «مطابق هلاخا، برای یهودی به شمار آمدن شخص، کافی است که از مادری یهودی به دنیا آمده باشد. از قدیم این نکته چنین فهمیده شده که کودکان زنان یهودیای که مورد تجاوز غیریهودیان قرار میگرفتند، از جانب اجتماع یهود، یهودیانی کامل به شمار میآمدند». چنانکه مشخص است، در این باور، یهودی بودن به معنی اعتقاد به دین یهود نیست، بلکه به معنی برخورداری از خون و نژاد یهودی است؛ بنابراین «یک یهودی ملحد و ضد دین که از مادری یهودی متولد شده بود، باز از دید هلاخا یهودی به حساب میآمد و در نتیجه، دیگر یهودیان نیز او را یهودی میدانستند. این اعتقاد را نباید همانگونه تصور کرد که در مورد یک مسیحی یا مسلمان یا بودایی صادق است؛ مسیحی یا مسلمان، به حکم تولد از پدر و مادری مسیحی یا مسلمان، بر همان دین است، اما این بدین معنی نیست که وی در آینده یک مسیحی یا مسلمان حقیقی باشد. به عبارت بهتر، مسیحیت اسمی با مسیحیت حقیقی متفاوت است و فرآیند انتخاب قلبی دین، یک بار دیگر به هنگام بلوغ صورت میگیرد؛ این همان معنایی است که عیسی (ع) به نیقودیموس که یک فریسی عضو سَنهِدرین (دیوان عالی یهود) بود و تحت تأثیر معجزات مسیح قرار گرفته بود، بیان کرد: «هرکه دوبار زاییده نگشت، به ملکوت آسمان وارد نخواهد شد». همین نکته مورد تأکید ویژه فلاسفه مسلمان نیز هست. این تمایز میان هویت دینی اسمی که غیرارادی و هویت دینی حقیقی که ارادی است، در یهودیت موضوعیت ندارد و یهودی، حتی به رغم عدم اعتقاد به یهوه و وحی موسی، یهودی باقی خواهد ماند؛ زیرا یهودیت یک قوم با نسبت خونی است.
بر اساس همین دیدگاه، بسیاری از یهودیان ارتدکس اساساً «یهودی شدن» را بیمعنی میدانند، زیرا یهودی کسی است که دارای تبار بنیییسرائیل یا اسرائیل است و همین نکته بسیاری از مهاجرانی را که هماکنون شهروند اسرائیل محسوب میشوند، دچار مشکل هویتی کرده است. یکی از موارد این مسئله با شروع مهاجرت یهودیان روسیتبار به اسرائیل پس از فروپاشی شوروی رخ داد. بسیاری از مهاجران (عولیم) روسی از نظر هلاخا، یهودی به شمار نمیرفتند، زیرا رابطهای خونی با یهودیان اصیل نداشتند. حالا اگر از سیاست در نظر انسان یهودی سخن بگوییم، سیاست یک انسان معمولی نخواهد بود، سیاست در ذهن انسانی است که معتقد به برتری خود بر انسان های دیگر است.

آرمان سیاسی یهودیت چیست؟
آرمان سیاسی یهودیت همواره در نسبتی با ارض موعود (ارتز) فهم میشود. مفهوم سرزمین در کنار مفهوم عهد از اساسیترین مفاهیم الاهیات یهودی است. این دو مفهوم دارای پیوندی درونی با یکدیگرند؛ زیرا یکی از مصادیق اصلی مفهوم عهد، سرزمین مقدس است. مطابق رأی میرچا الیاده، «کتب مختلف تشکیل دهنده «کتاب مقدس» در این نکته وفاق دارند که استقرار بنیاسرائیل در سرزمین خودشان، مبتنی بر پرستش انحصاری یهوه بوده است. و علیرغم تذکارهای یهوه که بندگان و پیامبران بیانش کردهاند، قوم بنیاسرائیل در پرستش خدایان دیگر اصرار داشتهاند. (دوم پادشاهان، ۱۷: ۷-۲۳/ ارمیا، ۲۵: ۳-۱۱) آن هم خدایانی که با آنها هیچگونه پیوندی نداشتهاند».
این بخشیدن سرزمین از سوی یهوه به این قوم، با استعاره عهد یا پیمان بیان شده بود و طبق نظر بنیاسرائیل، مطابق آن، همه سرزمین متعلق به یهوه بود که به شیوهای شبیه به پیمانهای قومیت هیتیها که «پادشاه بزرگ» از اتباعش بیعت میخواست، آن را به امت خویش واگذار کرده است. این پیمان از نظر دینی به این معنی بود که بنیاسرائیل میباید فقط یهوه را خدمت و عبادت کند. همین ارتباط میان عهد و یهوه، اصلیترین مبانی یهودیت را شکل داده است.
ضرورت آشنایی با الاهیات سیاسی یهود چیست؟
مهمترین ضرورت آشنایی با الهیات سیاسی در یهودیت، زنده بودن این الهیات سیاسی در قامت یک دولت ایدئولوژیک است. در واقع، این نخستینبار در تاریخ است که الهیات سیاسی در یهودیت به قامت یک سازمان سیاسی منسجم درآمده است و تمام مردم جهان را تحت تأثیر وجود خود قرار داده است. این سازمان سیاسی، اگرچه به لحاظ جغرافیایی در جهان شرق است، اما ماهیت دوگانه مذهبی و مدرن دارد و به لحاظ سیاسی نیز بخشی از جهان غرب است. پیوندهای اسرائیل و غرب در تمام زمینهها بسیار عمیق است. این پیوندها صرفاً پیوندهای نظامی، استراتژیک، سیاسی یا اقتصادی نیستند؛ ریشههای الاهیاتی پیوند اسرائیل و غرب غیرقابل انکار است. خصوصاً در دوران جدید، شمار زیادی از متألهین و فلاسفه غربی، یهودیان بودهاند. در گذشته، فلاسفه و متألهین بزرگ یهودی در جامعه مسلمانان زندگی میکردند و بسیاری از آثار خود را به زبان عربی و فارسی مینگاشتند؛ به عبارت بهتر، یهودیت بخشی از جامعه شرقی بود. اما در دوران جدید، بخش اعظم یهودیان به جامعه غربی تعلق دارند و به لحاظ فرهنگی دارای پیوندی عمیق با غرب هستند.
حقیقت این است که پیوند ناگسستنی اسرائیل و امریکا، بیش از آنکه پیوندی استراتژیک باشد، پیوندی فرهنگی است. گرایشات فرجامشناختی و آخرالزمانی، نقطه مشترک گروههای بنیادگرای اسرائیلی نظیر گوش امونیم و برخی گروههای رادیکال مذهبی در غرب و خصوصاً ایالاتمتحده است. شباهتهای فکری بسیاری از پیوریتنهای امریکایی که امریکا را به عنوان سرزمین موعود خود در نظر داشتند، و یهودیانی که در پی برپایی مجدد اسرائیل به فلسطین مهاجرت کرده بودند، آنان را در جایگاه واحدی قرار میدهد. تی اِس الیوت (۱۸۸۸-۱۹۶۵) که خود به دلیل برخی مضامین ضدسامی در آثارش مورد نقد قرار گرفته، در یکی از رسالات خود با عنوان «توضیحاتی در باب توصیف فرهنگ»، بر تأثیر سازنده اسطورهشناسی و استعاره کتب «عهد عتیق» اذعان میکند. الیوت نظری را مطرح میکند که طبق آن «یکپارچگی فرهنگی جهان غرب از میراث تمدنهای یونانی، رومی و اسرائیلی حاصل میشود». الیوت معتقد است هویت اسرائیلی یکی از سه منبع اصلی هویت فرهنگ غربی است و گریزی از آن نیست.
برای مسیحیان، «عهد عتیق» همچنان بخشی از «کتاب مقدس» به شمار میرود و این میتواند باعث احساس نزدیکی به یهودیان شود؛ اگرچه فاجعه تصلیب موسی توسط یهودیان همچنان تلخ به شمار میرود، اما آموزههای «عهد عتیق» نزد مسیحیان معتبرند؛ حتی اگر یهودیان همین نظر را در مورد مسیحیان نداشته باشند. آموزشهای مسیحی نیز برای کودکان مدرسهای تصویری شگفت از اسرائیل عرضه میکنند. این تصورات رویایی در مورد فلسطین، بیش از مسیحیان، در وجود یهودیان وجود دارد. با همین مبنا بود که برای یهودیان اساساً پیشنهاد مناطق دیگر برای تشکیل دولت یهود بیمعنی بود، زیرا دولت یهود باید در سرزمین مقدس که به «قوم یهود» وعده داده شده است، تشکیل میشد. تمام دعوای یهود در طی چند دهه مبارزه برای تشکیل اسرائیل، دعوای «بازگشت به سرزمین مقدس یهود» بود و نه تشکیل یک دولت مستقل برای یهودیان در هرکجای دنیا.
باید اشاره کرد که یکی از مصادیق نزدیکی و پیوند عمیق اسرائیل و امریکا، کمکهای هنگفت مالی به اسرائیل از سوی ایالاتمتحده است. هال سل یکی از فصول کتاب خویش را اینگونه نامگذاری کرده است: «از این اتحاد [اسرائیل و غرب] چه چیزی گیر اسرائیل میآید؟ پول». او گزارش میکند که در بررسیهایی که با اسرائیل شاهاک انجام دادند متوجه شدند که فقط در سال ۱۹۸۵ ایالاتمتحده ۵ میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است؛ این مقدار پول که از محل درآمدهای مردمی تأمین میشود، به معنی آن است که امریکاییها، ۱۷۰۰ دلار به هر اسرائیلی، اعم از مرد یا زن و کودک یا سالخورده پرداخت کردهاند؛ یا به دیگر سخن، سهم هر خانواده پنجنفری امریکایی، هر سال تقریباً ۸۰۰۰ دلار است. هال سلل میگوید در این کمکهای بلاعوض خود مردم امریکا هیچ نقشی ندارند و بخت آن را ندارند که در مورد کمک به اسرائیل رأی دهند. هرساله، بسته کمکهای هنگفت ایالاتمتحده به اسرائیل به کنگره میرود و نمایندگان کنگره نیز بدون استثنا با اکثریت قاطع به آن رأی میدهند.
قاطعیت نمایندگان کنگره در تصویب این مساعدتهای مالی خود متأثر از نفوذ گسترده یهودیان در ایالاتمتحده است. یهودیان صهیونیست هر ساله کمکهای مالی بسیاری به نمایندگان و سیاستمداران میکنند و در چرخهای مشخص، این مبالغ از محل مالیاتهای مردمی مجدداً به اسرائیل سرازیر میشود. اتفاق جالب توجه این است که یهودیان با تأثیر بر روی سیاستمداران، نفوذ خویش در ایالاتمتحده را گسترش میدهند و از سوی دیگر مبالغی که هزینه میکنند، در حقیقت کمکهایی به تحکیم موقعیت اسرائیل است.
هال سل در کتاب خود به بروشوری که یکی از راهنماهای معبد بِتِل در اورشلیم به او داده است اشاره کرده که در آن اورشلیم را به صورت «Jer usa lem» نوشته بود تا بدینترتیب نشان دهد که ایالاتمتحده و اسرائیل در قلب یکدیگر جای دارند و اتحادی ناگسستنی را تشکیل میدهند. برخی مانند پاول فایندلی حتی معتقدند سیاست خارجی امریکا در مورد خاورمیانه، در اسرائیل و نه در امریکا نوشته میشود. او نوشته لابی اسرائیل حتی در کارهای آکادمیک مربوط به خاورمیانه در دانشگاههای امریکا نیز نقشی اساسی دارد.
در امریکا معروف است که نیویورک شهر یهودیان (Jew York) است و به امریکاییان تعلق ندارد. حتی هنوز هم یهودیان در امریکا یکی از قویترین نیروهای سیاسی به شمار میروند و نفوذ قابل توجهی بر کنگره و دولت دارند. برای بنیادگرایان، آنچه فراتر از وجوه مادی، ایالاتمتحده و اسرائیل را به هم نزدیک میکند، موضع مشترک در مورد آینده جهان است. این آینده که بیش از همه در الاهیات سیاسی ایدئولوژیک یهودیان بنیادگرا از سویی، و مسیحیان صهیونیست از سوی دیگر دیده میشود، اسرائیل و ایالاتمتحده را در جایگاهی ویژه قرار میدهد.
نظر شما