سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمد محمدتبریزی؛ یکی از ایراداتِ بدِ سینمای ایران در این است که خیلی دیر به اتفاقات ادبی و تازههای نشر واکنش نشان میدهد. این تاخیر و تعلل در اقتباس از کتابها، باعث میشود تا رنگ و بوی تازگی از سوژه برود و در صورت مستند بودن کتاب، شخصیتهای اصلی از دنیا بروند و دسترسی به آنها دیگر ممکن نباشد.
کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در سال ۱۳۹۵ اولین بار منتشر شده و پس از وقفهای یک دههای، تازه جامعه سینمایی تصمیم به اقتباس کردن از کتاب گرفته است. در حالیکه دیگر «سبا بابایی» شخصیت اصلی کتاب در دنیا نیست تا در حین نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم از وجودش بهره ببرد.
با وجود تمام تاخیرها و تعللها، همین که قرار است فیلمی بر پایه این کتاب ساخته شود را باید به فال نیک گرفت. لیلی عاج خبر داده که دو سالی میشود، درگیر پیش تولید اثری از «مهاجر سرزمین آفتاب» هست و امید میرود این فیلم یا سریال در نهایت با سطح کیفی بالایی به سرانجام برسد.
نکته مهم در مورد اینکه چرا این کتاب تا الان مورد بیمهری سینماگران قرار گرفته، به این برمیگردد که «مهاجر سرزمین آفتاب» از ظرفیتهای دراماتیک بالایی برخوردار است و چطور خوانندگان کتاب به سادگی از کنار این ظرفیتها عبور کردهاند. ساختار داستانی، کشمکشها، گرهافکنیهای احساسی و تحولات شخصیتی همه اجزای لازم برای خلق یک فیلم تاثیرگذار را دارند.
آشنایی با جنگ
قصهای واقعی، اما شگفتانگیز و دراماتیک زندگی کونیکو یامامورا پر از نقاط عطف احساسی، فرهنگی و سیاسی است که هر یک میتواند ستون فیلمنامهای قوی باشد. قطعاً اگر چنین شخصیتی در کشورهای دیگر بود تا الان فیلم و سریالی از روی کتاب و زندگی آن ساخته شده بود.
داستان زندگی و سرگذشت «کونیکو یامامورا» که پس از ازدواج با مردی ایرانی به نام «اسدالله بابایی»، نامش به «سبا بابایی» تغییر پیدا کرد، بسیار پیچیده و منحصربهفرد است. «کونیکو» در خانوادهای علاقهمند به آئینهای بودایی متولد شد و به همین خاطر نامش را «کونیکو» به معنای فرزند وطن گذاشتند.
او در سالهایی که دنیا در تب و تاب جنگ جهانی دوم میسوخت بزرگ شد. «کونیکو» از دوران کودکی با جنگ آشنا شد؛ زمانی که کلاس اول بود و پشت میز مدرسه نشسته بود صدای وحشتناک هواپیماهای دشمن در جریان جنگ جهانی دوم را بر فراز شهرش میشنید و میفهمید جنگ تا چه اندازه پدیدهای ترسناک و ویرانگر است. تجربه بمباران اتمی هیروشیما در سن هفت سالگی، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و تا پایان عمر با او همراه بود.
کودکی در ژاپن سنتی و تجربه بمباران هیروشیما یکی از نقاط عطف کتاب است که قابلیت پردازش زیادی در مدیوم تصویر دارد.
تقابل با خانواده و فرهنگ ژاپنی
یکی از ویژگیهای دیگر کتاب در تبدیل به فیلمنامه، کشمکش خانوادگی و اجتماعی کونیکو با خانوادهاش، جهت ازدواج با پسری ایرانی است. خانواده «کونیکو» به شدت مخالف ازدواج دخترشان بودند و در فرهنگ ژاپنی تغییر دین و ازدواج با فردی مسلمان و غیربودایی امری مقبول و معمول به حساب نمیآمد.
روزهای سختی بر دختر ژاپنی میگذشت. او باید بین خانواده، کشور و عشقی که تمام وجودش را گرفته بود یکی را انتخاب میکرد. همه اعضای خانوادهاش تصمیم او مبنی بر ازدواج با یک فرد خارجی را نوعی بدعت و طغیان علیه فرهنگ و سنتهای ریشهدار ژاپنی میدانستند. عشق مرد ایرانی و تحقیر از سوی خانواده دو نیروی متخاصم در وجود «کونیکو» ی جوان پدید آورده بود.
اما کونیکوی عاشق، مقابل خانواده و جامعه ایستاد و با تغییر دین و هویت مذهبی با جوان ایرانی ازدواج کرد. کونیکو شهادتین را در مسجدی در شهر کوبه خواند و به دین اسلام متشرف شد. کونیکو از روی قرآن نام «سبا» را برای خودش انتخاب کرد و با مهاجرت به ایران، ورق تازهای از کتاب زندگیاش آغاز شد.
مهاجرت به ایران و فصل تازه زندگی
آمدن به سرزمین تازه با فرهنگی متفاوت، فصل جدیدی در زندگی این دختر ژاپنی بود. او آرام آرام زبان فارسی آموخت و در فرهنگ ایرانی حل شد. سیر زندگی او از «غربت» تا «یافتن معنا» در حال تکامل و رشد است.
تولد فرزندان و از راه رسیدن مبارزات مردمی علیه حکومت پهلوی، یکی دیگر از نقاط عطف زندگی اوست. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جملهای احساسی میگوید که «ایرانی نبودم. از خاور دور، از سرزمین خورشید تابان، آمده بودم، اما غرور شکستهام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجا - هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادریام- بازیافتم.»
بازسازی صحنههایی از ژاپن دهه ۴۰ میلادی و دوران جنگ جهانی دوم، هیروشیما و همچنین ایران دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ شمسی که با مبارزات انقلابی مردم و شروع جنگ تحمیلی مصادف است، میتواند جذابیت بصری و تاریخی اثر را بالا ببرد. این لوکیشنهای متنوع و بینفرهنگی به تولید یک فیلم چشمنواز کمک میکند. همچنین نشان دادن مسائل فرهنگی و سبک زندگی مردم دو کشور در آن سالها، برای مخاطب امروز جذابیتهای زیادی دارد.
شهادت فرزند و دلتنگیهای مادرانه
شروع جنگ تحمیلی و حضور پسرش در جبهه، باز هم نقاط عطفی در زندگی سبا بابایی به شمار میرود. تمام اینها تا زمان شنیدن خبر شهادت، پسرش محمد، ویژگیهای دراماتیک کتاب را بالا میبرد و به فیلمساز برای ساخت فیلم یا سریال، کمک زیادی میکند. شهادن فرزند در میدان جنگ و واکنش یک مادر ژاپنی، که حالا مسلمان ایرانی است، نقطهای استثنایی برای درام احساسی است. چنین موقعیتها و صحنههایی این پتانسیل را دارد که با ظرافت به یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای سینمای دفاع مقدس و مادرانگی تبدیل شود.
قهرمان داستان، کونیکو یامامورا (سبا بابایی)، مسیری روشن و تحولبرانگیز را طی میکند: از یک دختر ژاپنی سنتی با دلبستگیهای فرهنگی و دینی خانوادگ تا زنی مهاجر در کشوری غریب، با فرهنگی متفاوت و سپس زنی مسلمان، ایرانی، مادر، فعال و نهایتاً مادر شهید. مسیر زندگی او بهخوبی پاسخگوی ساختار «قهرمان با هزار چهره» (جوزف کمپبل) است: آغاز سفر، گذر از آزمونها، قربانی دادن و بازگشت با حکمت.
سبا بابایی شخصیتی پیچیده، رشد یافته و چندلایه دارد؛ زن شرقیای که با پشت سر گذاشتن باورهای پیشین، در مسیر ایمان، فداکاری و فرهنگ جدید گام برمیدارد. چنین زنانی برای نقشآفرینی بازیگران توانمند و ساخت فیلمهایی با محوریت «قهرمان زن» بسیار مناسباند.
نظر شما