سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز در یادداشتی به نقد و بررسی دیدگاه «رئالیسم مفهومی خلاقانه: ارائۀ مدلی روش شناختی از علم اسلام» در کتاب «روش شناسی علوم انسانی نزد اندیشمندان مسلمان» اثر دکتر محمدتقی ایمان و احد کلاته ساداتی پرداخته است.
***
محمد تقی ایمان و احد کلاته ساداتی (۱۳۹۲) مدلی روش شناختی از علم اسلامی تحت عنوان «رئالیسم مفهومی خلاقانه» منتشر کردند. این مدل در گفتار سوم از فصل ۹ از کتابی با عنوان «روش شناسی علوم انسانی نزد اندیشمندان مسلمان» ارائه شده است. عناوین کلیدی این گفتار شامل: منطق متفاوت علوم انسانی و مبانی آن، تمایز پارادایم اسلام از پارادایم در مفهوم متداول آن، پیش فرض های مبنایی و ویژگی های علم اسلامی، مبادی هستی شناختی علم اسلامی، مجاری ارتباط انسان با وافعیت غایی، ماهیت انسان، جامعه و ارتباط فرد با جامعه، معرفت شناسی اسلامی و ارتباط آن با جهان بینی اسلامی، روش شناسی اسلامی، سلسله مراتب معرفتی در پارادایم اسلامی، اسلام و معرفت شناسی تغییرات اجتماعی و مسؤلیت پذیری اجتماعی علم در اسلام و غرب است.
محاسن این مدل به قرار زیر است:
۱- رعایت ترتب منطقی، بین هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی از جمله نقاط مثبت دیدگاه رئالیسم مفهومی خلاقانه است. بعلاوه، این مدل در تبیین روش شناختی علم اسلامی، جایگاه ویژه ای برای جهان بینی قائل شده است.
۲- با مجموعه بحث هایی که این مدل ارائه می دهد عملاً تعاریف متداول از علم، چه در نگاه مدرنیستی و چه در نگاه پسامدرنیستی، را بدرستی مورد چالش قرار می دهد. مدل مذکور، در مجموع این باور را نشان می دهد که نمی توان علم اسلامی را که ریشه در بی نهایت دارد (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا، بقره :۳۱) به چارچوب های تنگ ماده گرایانه و عالَم محسوس تقلیل داد.
۳- در جهت گیری، مؤلفین قصد کرده اند که از التقاط و اخذ محتواهای مختلف از پارادایم هایی، با نگاههای متفاوت و بعضاً، متضاد با نگاه اسلامی بپرهیزند. باور کرده اند که علم اسلامی، با هستی شناسی و فلسفه مضاف، نیاز به یک دستگاهوارۀ فکری دارد که هیچ بخشی از آن را نمی توان از هچ جای دیگر به عاریت گرفت.
۴- این مدل، راهکار عملی برای پیشبرد علم اسلامی را، در تاسیس پارادایم دیده است. اما با پارادایمِ کوهنی نیز مرزبندی دارد که با دو معیار، آن را نشان می دهد. نخست عدم پذیرش نسبی انگاری در حوزۀ علم متداول است. دو دیگر آنکه در پارادایم های متداول، اصالت با واقعیت محسوس است در حالی که در پارادایم اسلامی، اصالت با جهان بینی و نظم پارادایمی است (ص ۵۰۲)
در این مدل، برخی گزاره های مهم، در تبیین علم وجود دارند که به آنها اشاره می شود:
الف) «باید از این سطح ظاهر و محسوس عبور کرد و به سطوحی غیر محسوس رسید تا ادراک شفافی از واقعیت دریافت کرد» (ص ۵۱۰).
ب) تمام دانش ها نزد خداوند است و انسان تا حدودی و با «هدایت وحی» قادر است از گردش کار هستی کسب شناخت کند (ص ۵۳۵، بند ۹).
ج) زمانی که بین تجربۀ اجتماعی انسان با وحی و سنّت منازعه بوجود می آید، نتایج تجربی باید به نفع مبانی وحیانی، کنار گذاشته شوند.(ص ۵۰۹).
د) در علم اسلامی، نوعی سلسله مراتب معرفتی و نیز نوعی وزن دهی خاص به هر کدام از این منابع معرفتی داده می شود که در آن، اعتبار و اهمیّت نهایی را منبع معرفتی وحی و سنّت تعیین می کنند» (ص ۵۱۳).
ه) در هستی شناسی اسلامی، مجاری ارتباطی واقعیت غایی (الله جلّ جلاله) با انسان، هم از طریق ارتباط غیر مستقیم (عقل و حواس پنج گانه) و هم از طریق ارتباط مستقیم (فطرت و شهود) به رسمیت شناخته شده است (ص ۵۴۴، شکل ۹-۱۰).
علیرغم نقاط مثبت و بن مایه و توانمندی های بعضاً جدیدی، که این مدل به دنیای علم آورده است، دارای کاستی هایی می باشد که در ادامه خواهد آمد.
۱- در این مدل، بحث های متنوع زیادی از جمله: بحث مسئولیت پذیری اجتماعی علم (ایمان و کلاته ساداتی، ۱۳۹۲: ۶۳۴-۶۵۴)، عقلانیت و خلاقیت (همان: ۵۴۶-۵۶۴)، عاملیت، ساختار و فرآیند (همان: ۶۲۸- ۶۳۱)، خصیصه های روش شناسی علم (همان: ۵۹۹- ۶۰۷) ارائه شده اند که به صورت تفریدی قابل استفاده هستند؛ اما اینکه مباحث مطرح شده، تا چه اندازه می تواند، در یک وحدت ترکیبی، منتهی به یک روش شناسی منسجم، برای تولید علوم انسانی- اسلامی شود، جای تردید وجود دارد.
۲- مؤلفین برای پیش بینی تحولات در آیندۀ جوامع، بر اساس پارادایم های موجود به متغیّرهایی چون ثبات / تفرّق و عاملیّت / سیستم / فرآیند رسیده اند (همان: ۶۳۰) و بر همین مبنا دیدگاه اسلامی را تشریح کرده اند. آیا نباید برای تبیین دیدگاه اسلام در خصوص پیش بینی تحولات جوامع در آینده، با انسلاخ از دیدگاههای سکولار، علی القاعده سراغ عواملی چون ادراک سنت های لایتغیّر الهی، ادراک فلسفۀ تاریخ شیعی، مواردی را که قرآن در خصوص علت فروپاشی تمدن های مادی ذکر می کند، رفت چون احتمالاً پیش بینی کنندۀ بهتری برای علت تحول در جوامع می باشند.
۳- گاهی معیارهایی، که از حاصل جمع معاییر ۳ پارادایم اثباتی، تفسیری و انتقادی به عاریت گرفته شده است، بدون ارائه استنادات لازم، به عنوان خصیصه های روش شناسی اسلامی معرفی شده اند. برای نمونه در صفحه ۶۰۰ الی ۶۰۴ کتاب، بیان می دارد که روش شناسی های مرسوم به دنبال پاسخ گفتن به این سوالات هستند: اصالت با فرآیند است یا نتیجه؟ حقیقت یا صدق؟ محقق یا مورد تحقیق؟ تحلیل یا تفسیر؟ رفتار یا کنش؟ بازخورد یا بازتاب؟ مراحل تولید دانش علمی، خطی است یا غیر خطی؟ مشاهده منظم است یا فعال؟ در پی نظریه هستیم یا نظریه پردازی؟ رویکرد ازقبل تعیین شده است یا ظهور یابنده؟ رویکرد جزءگرایانه است یا کل گرایانه؟ آن گاه کتاب در صفحه ۶۰۶ ازجمع بندی این ۹ خصیصه، که خصایص علوم متداول است به دیدگاه علم دینی دست می یابد. در صورتی که انتظار می رفت خصیصه های روش شناسی اسلامی به صورت مستند، از دیدگاه اسلامی اخذ شده باشند تا بین تمام اجزاء دستگاه وارۀ علم اسلامی، انسجام و هماهنگی لازم بوجود آید.
۴- این مدل در جاهای مختلف به علم شهودی و حضوری، به عنوان یکی از منابع ادراک واقعیت، اشاره می کند. امّا در دستگاهوارۀ علمی این مدل، آن را ساری و جاری نمی بینیم.
۵- این مدل، معیارِ «اعتبارگیری» را به عنوان معیار صحت مطرح می نماید. منظور از اعتبار گیری آن است که هر نوع تولید معرفتی باید اعتبار خود را از منابع وحی و سنّت اخذ نماید و در صورتی که مغایر با آنها باشد، کنار گذاشته شود (همان: ۵۲۳). امّا این پیشنهاد، بسیار کلی و مبهم است.
۶- برای دستیابی به روش شناسیِ علم اسلامی، تبیین کارکرد هر یک از منابع معرفتی (حس، عقل، شهود و وحی)، رابطۀ هر یک از منابع معرفتی با یکدیگر و نحوۀ ترکیب منابع معرفتی در یک کلِّ منسجم ضروری به نظر می رسد. جای چنین تبیینی در این مدل، و تمام مدل هایی که تاکنون از علم دینی ارائه شده است، خالی است.
۷- گرچه اصالت دادن به سنّت های لایتغیر الهی در مقابل اصالت دادن به واقعیت، به عنوان یک نکته مثبت در این مدل ارزیابی شد، لیکن واقعیت موجود گرچه به لحاظ «آنچه باید باشد» اصالت ندارد اما به لحاظ «آنچه هست» اصالت دارد. برای حل این تعارض، باید یک مسیر برون رفت برای تغییر وضعیت موجود افراد و جوامع، به سمت وضع مطلوب ترسیم شود.
۸- این مدل در حد زیادی متن-محور و یا رشته-ویژه است. به این معنا که، برای کسانی که در رشته جامعه شناسی تحقیق می کنند سودمندی بیشتری دارد. در برخی موارد به جای توجه بر فرآیند پژوهش، به تبیین محتوا پرداخته شده است. به نظر می رسد قبل از پرداختن به روش شناسی های تخصصی در رشته های علوم انسانی، نیازمند توافق روی حداقل هایِ بسترِ روش تحقیق، در بخش های مختلفِ یک مدل هستیم.
۹- گرچه در این مدل یک نوع تقسیم کار معرفتی بین فقیه و متکلم و فیلسوف مقرر شده است، لیکن ۲ اشکال در آن وجود دارد. نخست آنکه اگر منابع معرفت شامل عقل (تجربی، فلسفی و شهودی) و نقل (وحی و سنّت) باشد تقسیم کار معرفتی باید به گونه ای باشد که تمام حوزه های مربوط به منابع کسب معرفت را پوشش دهد. دو دیگر آنکه فرآیند تولید علوم انسانی- اسلامی عمدتاً از طریق اجتهاد صورت می پذیرد، گرچه که بر اساس این مدل، اجتهاد کنونی نیز، نیازمند تحول است. اما در این تقسیم بندی، جایگاه دانشگاهیان، در فرآیند تولید علوم انسانی- اسلامی مشخص نیست.
۱۰- در این مدل، بارها واقعیت، اعم از واقعیت غیب و مشهود دانسته شده است. نیز تاکید می شود که بخش های مهم تری از واقعیت، به صورت غیبی است. معهذا، این مدل هیچ فرآیندی را برای عبور از جنبه های محسوس به سمت جنبه های غیر محسوس واقعیت؛ و حتی برای مطالعۀ جنبه های مشهود واقعیت ارائه نمی دهد.
۱۱- کتاب در تبیین علم، مطالبی را بیان می دارد که در کلیت درست است اما اینکه چگونه به طور روشمند، می توان به آنها پرداخت، روشن نیست. برای مثال در صفحه ۶۳۰ شکل ۹-۲۶، که معرفت شناسی تحول در جامعه مطرح می شود یا در صفحات ۵۹۵-۵۹۶، که ۷ مرحله از مراحل تولید علم اسلامی را بیان می کند، پاراگراف آخر صفحۀ ۵۱۶ و پاراگراف اول صفحۀ ۵۱۷.
نکته مهم در این مدل، صرف نظر از تحلیل محتوا، نوعی خودباوری است که به خواننده القاء می نماید مبنی براین که می توان به یک پارادایم اسلامی دست یافت که هیچ بخشی از آن از سایر پارادایم ها اخذ نشده باشد. مؤلفین این مدل، باور کرده اند که حلِّ چالش های موجود در مسیر دست یابی به روش شناسی علم اسلامی، لاجرم باید در خود مکتب جستجو شود و مکاتب دیگر اساساً در سطحی نیستند که بتوانند به این گونه نیازها پاسخ گویند.
این مدل در مقام ثبوت علم، در حد قابل قبولی ارائه شده است، گرچه نیاز به تکمیل دارد. لیکن در مقام اثبات علم، فاقد یک خروجی منسجم می باشد که بتواند به پژوهشگر علم اسلامی، کمک نماید که چگونه و با چه ترتیبی، باید مراحل انجام پژوهش را طی نماید تا به سرمنزل مقصود برسد (تقوی و زاهد، زیرچاپ).
به طور خلاصه باید گفت «رئالیسم مفهومی خلاقانه» به عنوان مدلی روش شناختی از علم اسلامی (ایمان و کلاته ساداتی، ۱۳۹۲) مدلِ ساختارِ علم متداول، در قَوارۀ مدرنیته و پسا مدرنیته، را نمی پذیرد و ساختار جدیدی از علم، متناسب با جهان بینی اسلامی را، در قالب یک پارادایم ارائه می کند که درصدر آن، اصالت به جهان بینی و سنّت های لایتغیّر الهی قرار دارد. از محاسن این پارادایم، تخصیص مخزن علم نزد پروردگار عالَم، برخورداری از یک سلسله مراتب معرفتی، و پیش فرض قرار دادن واقعیت، اعم از واقعیت غیب و مشهود، منابع کسب دانش، فراتر از حس و تجربه و ملاک صحت، فراتر از وقوع در نشئۀ مادی می باشد. معهذا کلی گویی و گسلش بین مفاهیم متعدد، همچنین روشن نبودن نحوۀ ورود به منابع معرفتی، تجربه و عقل و شهود از کاستی های این مدل است. در مجموع این مدل، در پیشبرد علم دینی مخصوصاً در مقام تبیین علم، در بعد مفهوم سازی های نظری و جدا شدن از فضایِ سکولار، تاثیرگذار ارزیابی می شود.
نظر شما