سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - رویا سلیمی؛ رسول صدرعاملی پس از هفت سال وقفه، فیلمی اقتباسی از رمان «زیبا صدایم کن» فرهاد حسن زاده را برای کارگردانی انتخاب کرده است. اثری که وجوه مشترکی با بیشتر کارهای صدرعاملی دارد. حضور نوجوان دختر در فیلم، روایت داستان در بستر شهر و خیابان، درگیری و اختلافات خانوادگی و دوران بلوغ از موضوعات تکرارشونده در فیلمهای صدرعاملی است. رمان «زیبا صدایم کن» نیز این ویژگیها را در خود دارد.
شاید یکی از دلایل انتخاب این اثر برای اقتباسی سینمایی نیز مضامین مشترک و تکرارشونده مورد علاقه کارگردان باشد. اما مهمترین ویژگی را باید در حضور شخصیت دختر نوجوان در این فیلم و در عموم آثار صدرعاملی دانست. در دیگر فیلمهای اقتباسی صدرعاملی نیز حضور شخصیت دختر نوجوان همواره مورد توجه بوده و گویی علت اصلی برای انتخاب این رمان است.
ادامه همان مسیر فیلمسازی صدرعاملی
اینکه پس از گذشت دههها فیلمسازی از این ویژگی برای انتخاب اثری جهت اقتباس بهره میبرد، میتواند سیر تطور شخصیت نوجوان را در سینمای او مورد بررسی قرار داد. بعد از سه گانه «دختری با کفشهای کتانی»، «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دیشب باباتو دیدم آیدا»، حالا «زیبا صدایم کن» ادامه همان قصهگویی در فضاهای بیرونی و شهری با دختری سردرگم در بستر جامعه و خانوادهای فرو پاشیده و ناامن، روایت سینمایی را شکل میدهد. اگر چه هر کدام از این فیلمها خط سیر و داستان خود را دارند اما با کمی تفاوت، شباهت این شخصیتها بیشتر از یک موتیف یا عنصری تکرارشونده در فیلمهای صدرعاملی به نظر میرسد.
اینکه رمانی براساس همان ویژگیهای مشخص سه دهه فعالیت کارگردان در سه گانه نوجوانانهاش انتخاب شود، مسیر جدیدی پیش روی مخاطب قرار نمیدهد. نکته تنها در ایجاد فضایی تازه از موقعیت های رمانی است که شخصیت در مواجهه با خانواده از هم گسیختهاش، ترسیم میکند. در فیلم مادر هم بخشی از ضلع گمشده زندگی پیچیده او میشود. شخصیتی که در رمان حضوری محدود دارد ولی در فیلم قرار است پیشنهادی باشد برای رسیدن به امیدی که میتوان آن را در دل زنده نگه داشت.
فراتر از وفاداری اثر به رمان یا ایجاد موقعیتی دراماتیک از روایت داستانی آن، «زیبا صدایم کن» را شاید بیشتر فیلم تیم نویسندگان آن پیش میبرد. در اجرا و کارگردانی و حتی مضامین، جهانی تازه خلق نمیشود و آنچه از متن رمان به فیلمنامه تبدیل شده، شاید اصلیترین برگ برنده فیلم باشد. سکانس پایانی که برخلاف سه گانه صدرعاملی امیدبخش و تاثیرگذار است، اصلیترین بخشی است که از رمان گرفته میشود.
موتیفهای تکرارشونده سینمای صدرعاملی
این انتخاب فیلم را چند پله بالاتر از دیگر آثار او قرار میدهد. آثاری که با همین موتیفهای تکرارشونده، جاده تاریک زندگی شخصیتها را به بیراهه میبرد. اما در «زیبا صدایم کن» وقتی چراغهای شهر به مثابه شمع تولد دختر در نظر گرفته میشود، نشان از تحت کنترل بودن شرایط در دل تمام سختیها دارد. سختیهایی که از ابتدا در زندگی او و خانوادهاش پیریزی شده و پیش رفته، اما هر چه به پایان فیلم نزدیک میشویم، آرامش تحت کنترل بودن شرایط امید را در دل مخاطب زنده میکند.
در کنار این انتخاب خوب و تاثیرگذار از پایانبندی رمان، صحنههای مربوط به دزدی ون و موتورسیکلت در دل شهری که پدر سالها از آن دور بوده، منطق اثر را زیر سوال میبرد. اکتهای آنارشیستی شخصیت پدر بر موقعیت و کاراکتر او منطبق نیست. نمیتواند وجوه مختلف روانی و شخصیتی او را به شکل متوازنی به تصویر بکشد. پدری با چنین جسارت و ایدههای متهورانهای نمیتواند حق خود را از ارث پدری بگیرد و در مقابل زیادهخواهی برادرش کاملاً منفعل و تسلیم است.
به نظر میرسد اثر هر قدر از منطق داستانی رمان حسنزاده فراتر میرود، نمیتواند ایدههای تصویری خود را بر واقعیت باور پذیر منطبق سازد و زمانی که سیر شخصیت را در مسیر درستی داستانی رمان پیش میبرد، همه چیز به خوبی میتواند مخاطب را با خود همراه سازد.
نکته دیگر اینکه در میان آثار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، توجه به تعامل سازنده میان نوجوان، خانواده و جامعه زمانی کارکرد سینمایی به خود میگیرد که پیوندی با واقعیت زندگی و زمانه نوجوانان امروز برقرار کند. باید دید نوجوانانی که در میان انبوه آثار تصویری و سینمایی روز دنیا، به تماشای «زیبا صدایم کن» مینشینند خود را کجای داستان زیبا و مسائلش مییابد.
نظر شما