دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
رستگاری به روایت دانته

دریفوس با آه و حسرت به سه تنش مرکزی «کمدی الهی» بازمی‌گردد و به زبان آرزو می‌گوید که ای کاش دانته موطن زمینی را وانمی‌نهاد، عشق زمینی‌اش را نردبان رسیدن به عشق آسمانی نمی‌کرد و رؤیت سعیده را با آگاپه زمینی تاخت نمی‌زد.

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: «رویت سعیده» از تازه‌ترین آثار زانیار ابراهیمی است که به‌همت نشر هرمس منتشر شده است. اثر که به تبیین کتاب سترگ «کمدی الهی» به‌روایت هیوبرت دریفوس فیلسوف آمریکایی و استاد فلسفه دانشگاه برکلی می‌پردازد، در اصل، به دیدار مستقیم انسان به خدا اشاره دارد که در آن، فرد به رستگاری می‌رسد.

کتاب مشتمل بر دو بخش است: ۱. پیش‌زمینه تاریخی، ادبی و فلسفی، ۲. شرح روایت کمدی الهی. بخش نخست، شش فصل را دربرمی‌گیرد: از بازپیکربندی مسیح تا مفصل‌بندی‌های ایمانی / فلسفی؛ از انتظار آخرت‌شناختی تا میراث آگوستین؛ از محرک نامتحرک تا ذات باری تعالی؛ از ایده‌آل نظریه تا رویت سعیده، از فوزیس تا رام کردم خدایان؛ از صانع افلاطونی تا سوژه دکارتی. بخش دوم نیز مشتمل بر هفت فصل است: آنان که پا پس می‌کشند؛ بی‌خبران و منتظران؛ آنان که مسرفانه عشق می‌ورزند؛ زندان یا دژ شهر گناه؟؛ اولیس در سرزمین عجایب؛ بئاتریس و معنای عشق او؛ انحلال در خیر برین.

زانیار ابراهیمی در مقدمه کتاب، بر آن است که «کمدی الهی» در میان آثار هنری بسیار، جایگاهی منحصر به فرد دارد، زیرا اثری در آستانه است. وی در ادامه می‌آورد: «دانته سرایش این اثر را در ۱۳۰۰ میلادی شروع و آن را چند سال پیش از مرگ خود در ۱۳۲۱ میلادی به پایان برد. دهه‌هایی پیش از آن، توماس آکوئیناس، جامع الهیات را تمام کرده بود. جامع الهیات آکوئیناس و «کمدی الهی» دانته منسجم‌ترین صورت‌بندی‌های فلسفی و ادبی مسیحیت ارسطویی شده‌اند. دانته، آکوئیناس را در مراتب اعلای بهشت خویش جای می‌دهد و آکوئیناس خود کسی است که ردای مسیحیت را به قامت فیلسوف بی‌بدیل آن زمانه راست می‌کند».

رستگاری به روایت دانته

چنان‌که می‌دانیم، در آن روزگار ارسطو چنان بی‌رقیب بود که حتی اسم او را بر زبان نمی‌راندند و به ذکر کلمه فیلسوف بسنده می‌کردند. به باور ابراهیمی، آنچه «کمدی الهی» را در آستانه قرار می‌دهد، فتوای تکفیر آرای همین یگانه فیلسوف از سوی اتین تمپیر اسقف پاریس در ۱۲۷۷ میلادی است. «شارحان بسیاری از جمله هانس بلومنبرگ فیلسوف آلمانی، این فتوا را نقطه عطف بحرانی می‌دانند که سرانجام موجب فروپاشی قرون وسطی و پدیدار شدن نخستین بارقه‌های ظهور عصر مدرن شد. در نتیجه این بحران، تفسیر ارسطویی مسیحیت و خدای عقلانی آن به حاشیه رفت و جای خود را به تفسیر نومینالیستی و خدای اراده‌مند هراسناک آن داد، تفسیری که جایی برای نظرورزی فلسفی در باب خدا باقی نگذاشت».

جایگاه «کمدی الهی» در تاریخ شیوه‌های مختلف بودن و فهم وجود، به اندازه مفردات خود این اثر و چند و چون عبور دانته از دوزخ و برزخ و نهایتاً رسیدن به بهشت، اهمیت دارد. دریفوس باید بتواند شرح‌های مختلفی از چگونگی گذار عرضه کند. مولف سعیده می‌آورد: «او نخست تمایزی میان بازپیکربندی و مفصل‌بندی برقرار می‌کند. به‌زعم دریفوس، آنان که مفصل‌بندی می‌کنند خود از پی کسی آمده‌اند که کارش نه تجدید یا تذکار ورزه‌های از پیش موجود، بلکه درانداختن فهمی انقلابی از وجود و آشکار کردن جهانی تازه است. او این کسان را خدا می‌خواند». در سنت مسیحی، کسی که این جهان تازه را آشکار می‌کند، خود مسیح است و آنان که این جهان نوخاسته را تشریح می‌کنند، مانند آکوئیناس و دانته، شاغلان به مفصل‌بندی‌اند، کسانی که می‌کوشند نوری بر زوایای عمدتاً پنهان این جهان بتابانند و هرچه موفق‌تر باشند، کارشان در مقام اثر هنری درخشان‌تر می‌شود. اما پیش از هر کس دیگر، حواریون مسیح و رسولان اویند که هر یک جهان تازه درانداخته مسیح را به شیوه خود مفصل‌بندی می‌کنند، از شیوه فلسفی یوحنا گرفته تا شیوه ایمانی پولس.

بدین ترتیب، دریفوس شرحی از ظهور مسیح در مقام خدای شاغل به بازپیکربندی و حواریون و رسولان در تقلای مفصل‌بندی عرضه می‌کند. به نوشته مولف: «او از مسیح و چگونگی گذار از یهودیت به مسیحیت شروع می‌کند، به یوحنا و پولس می‌رسد، در مسیر خود به آگوستین افلاطونی‌مآب برمی‌جهد، سپس از رخداد ترجمه آثار ارسطو از عربی به لاتین نام می‌برد و مسیر شرحش را با مهم‌ترین مفصل‌بندی‌های فلسفی و ادبی مسیحیت ارسطومآب (جامع الهیات و کمدی الهی) پایان می‌دهد. این را باید در کنار شرح دیگر دریفوس قرار دهیم که عبارت بود از تاریخ شیوه‌های مختلف بودن، از چندخدایی افسارگسیخته هومر و آیسخولوس تا خدایان رام‌ویرژیل و سپس تک‌خدای قاهر دانته». دریفوس در آنجا اظهار می‌کند که شیوه بودن رومیان، که انه‌اید ویرژیل نماینده آن است تا حد زیادی با شیوه بودن ما مدرن‌ها شباهت دارد، گرچه به اندازه آن افراطی نیست. رومیان در کار ساختن و رام کردن و تسلط‌اند اما نه به اندازه مدرن‌هایی که همه‌چیز را به منبع بدل می‌سازند و چارچوب‌بندی می‌کنند تا نهایت استفاده را از آن ببرند. ابراهیمی می‌آورد: «دریفوس در کنار مسیح به‌مثابه خدای بازپیکربندی مسیحیت، از رنه دکارت چونان خدای باز پیکربندی عصر مدرن نام می‌برد. اما نکته اساسی این است که او در بیشتر موارد نمی‌تواند گذارها را توضیح دهد. برای مثال، دریفوس شرح نمی‎دهد که چگونه از آگوستین افلاطونی‌مآب به آکوئیناس ارسطویی‌مآب می‌رسیم و چرا آکوئیناس باید به طریقی بسیار مهم، وام‌دار خشت اولیه‌ای باشد که آگوستین در ساختمان الهیات مسیحی کار گذاشته است (خلأ شرح اول). به علاوه، دریفوس در این‌باره کوچک‌ترین سخنی نمی‌گوید که از یودایمونیای یونانی تا رؤیت سعیده مسیحی در بهشت دانته چه راهی طی شده است (خلأ شرح دوم)، گرچه اذعان می‌کند که رؤیت سعیده، میراث‌بر یودایمونیاست؛ و سرانجام توضیح نمی‌دهد که چگونه از فهم مسیحی وجود به فهم مدرن از بودن می‌رسیم، فهمی که او خود آن را بیشتر خویشاوند فهم رومی از وجود می‌داند (خلأ شرح سوم)». دریفوس با ارجاع به توماس کوون اظهار می‌کند که این شیوه‌های بودن پارادایم‌هایی قیاس‌ناپذیرند و دلیل می‌آورد که در یونان هومری، هیچ قدیسی نمی‌توانست وجود داشته باشد و به همین منوال سروکله هیچ پهلوانی در کمدی الهی دانته پیدا نمی‌شود. در نتیجه، این‌ها از بیخ‌وبن متفاوت‌اند و کوششی عبث کرده‌ایم اگر بخواهیم حلقه‌ای واسط میان آنها پیدا کنیم.

به نوشته مولف، وی بر آن است تا این سه خلأ مهم در سه شرح دریفوس را به کمک شرح‌هایی که هانس بلومنبرگ در مشروعیت عصر مدرن عرضه می‌کند، پر کند. «جالب است که بلومنبرگ همین نقد را به هایدگر وارد کرده است. به‌زعم او، هایدگر تاریخ را تسطیح می‌کند و از فراز و فرودهای آن سخنی به میان نمی‌آورد. در نظر هایدگر، کل تاریخ به تاریخ فراموشی وجود تقلیل می‌یابد. بلومنبرگ عصر مدرن را «قربانی محض» همین فراموشی وجود می‌داند». یکی از موارد بسیار مهم این تسطیح که به خلأ سوم مربوط می‌شود، دشنام‌هایی است که دریفوس به تبع هایدگر نثار سوژه دکارتی و خودآیینی کانتی می‌کند، بی‌آنکه توضیح دهد که کدام شرایط تاریخی، دوگانه سوژه و ابژه را ضروری ساختند و این دوگانه اصلاً چگونه سر برآورد و چرا سر بر آوردنش ناگزیر بود؛ گویی مجبوریم تنها به قله‌ها بپردازیم و دره‌های صعب و تاریک بین آنها را که همان گذارهای سرنوشت‌ساز از دورانی به دوران دیگرند، نادیده بگیریم. به زعم بلومنبرگ، کیفرخواست فراموشی وجود، از تاریخ تن می‌زند و شاید بتوان همین نقیصه را دلیل ناتوانی دریفوس از تبیین گذارهای تاریخی تلقی کرد».

رستگاری به روایت دانته

در شش فصل اول (بخش نخست) این کتاب، رفت‌وبرگشتی را بین سه شرح دریفوس و سه تکمله بلومنبرگ شاهد خواهیم بود. اما این به معنای ترجیح بلومنبرگ بر دریفوس یا بالعکس نیست. چنان‌که خواهیم دید این شرح‌ها مکمل یکدیگرند، چون همان‌قدر که دریفوس شأن تاریخی و فلسفی پیوندها را نادیده می‌گیرد، شروح بلومنبرگ کم‌وبیش یکسره فاقد هرگونه شأن آسیب‌شناسانه است. در ۹ فصل بعد (بخش دوم) به روایت «کمدی الهی» و شرح دریفوس از مفردات آن پرداخته شده که طی آن درمی‌یابیم که دریفوس، این معلم کم‌نظیر و محبوب برکلی، به‌رغم خلأهایی که برشمردیم، هرگز چنته‌اش از بصیرت‌های وجودی شگفت خالی نمی‌ماند. به باور زانیاز ابراهیمی «در تفسیر وجودی او از طبقه مقدماتی دوزخ و ارتباطی که بین دانته، ویرژیل و اولیس برقرار می‌کند درمی‌یابیم که در «کمدی الهی» تنشی میان سیاست (فلورانس به‌مثابه موطن زمینی) و الهیات (بهشت به‌مثابه موطن آسمانی) نهفته است که معمولاً پشت رویه متافیزیکی آن پنهان می‌شود. وانگهی این تنش خود تنش دیگری را میان میل اولیس به کشف عجایب و میل انحصاری دانته به رستگاری و محصور ماندن او در خدای خالقی آشکار می‌کند که خلقتش نه چیز تازه‌ای برای عرضه کردن دارد و نه اگر چنان چیزی در کار باشد می‌توان آن را بر میل رستگاری اولویت بخشید. همین تنش نیز از مشخصه در آستانه بودن «کمدی الهی» برمی‌خیزد. دانته در آستانه رنسانس می‌نویسد، بنابراین گرچه نهایتاً سر به سوی آسمان فراز می‌کند، بی‌میل به کشف عجایب و بیگانه با امثال اولیس نیست».

مولف در ادامه به نقش بناتریس و پاسخ دریفوس به این پرسش می‌پردازد که چرا پس از آنکه ویرژیل، دانته را در برزخ رها می‌کند، بئاتریس که عشق جوانی دانته است و شوری شهسوارانه را در او برانگیخته، جای ویرژیل را در مقام راهنما و مهم‌تر از آن، جای مسیح را در مقام منجی می‌گیرد. پاسخ دریفوس روشن می‌سازد که تنشی دیگر میان عشق زمینی دانته و عشق آسمانی او وجود دارد. ابراهیمی سرانجام به بهشت می‌رسد، جایی که دانته همه‌چیز را وامی‌نهد تا چشم در چشم خدای خویش بدوزد و بالاترین سعادت را نصیب ببرد. در اینجا دریفوس با آه و حسرت به سه تنش مرکزی «کمدی الهی» بازمی‌گردد و به زبان آرزو می‌گوید که ای کاش دانته موطن زمینی را وانمی‌نهاد، عشق زمینی‌اش را نردبان رسیدن به عشق آسمانی نمی‌کرد و رؤیت سعیده را با آگاپه زمینی تاخت نمی‌زد. این وانهادن‌ها دریفوس را وامی‌دارند تا «کمدی الهی» را واجد نوعی «نیهیلیسم منفعل» بداند.

مولف «رویت سعیده» در مؤخره به مشکل نیهیلیسم بازمی‌گردد، جایی که مرز دریفوس ولو «کمدی الهی» را اثری هنری تلقی کند که بر مسیحیت قرون وسطی نور می‌تاباند، آن را با نگاه به گذشته در مقابله با نیهیلیسم ناتوان می‌یابد. «به‌زعم او باید به محبت مسیحیت متقدم بازگشت و آگاپه عهد جدید را در برابر مسیحیت فلسفه‌زده احیا کرد. در این اثر که خود دانته فلسفه را تمام‌قد می‌پذیرد، دریفوس بار دیگر بی‌مهری‌اش را به فلسفه آنتوتئولوژیکال آفتابی می‌کند، ولو این فلسفه نه علم‌زدگی امثال راکیتین برادران کارامازوف و بازاروف پدران و پسران را به نمایش بگذارد و نه قطعیت و اراده‌مندی مفرط محبوب ناخدا آخاب و منفور اسماعیل در موبی‌دیک را».

«رویت سعیده؛ کمدی الهی به روایت هیوبرت دریفوس» به قلم زانیار ابراهیمی در ۱۹۰ صفحه به‌همت نشر هرمس منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها