شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۰
«ادبیات واقع‌گرا» یعنی چه؟

وقتی واقعیت خود به روایتی تخیلی بدل شده، ادبیات چگونه می‌تواند واقع‌گرا باقی بماند؟ از مشاجره ولز و جیمز تا چالش‌های نویسندگان امروز، این پرسش در دل نقد ادبی معاصر زنده است: آیا رئالیسم هنوز خانه‌ای برای بازنمایی حقیقت دارد؟

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در دنیای امروز که هر روز بیشتر شبیه رویا یا کابوسی گیج‌کننده می‌شود، این سوال پیش می‌آید که «ادبیات واقع‌گرا» یعنی چه؟ «فرد لانزر» نویسنده انگلیسی در مقاله‌ای برای مجله لیت‌هاب، به همین موضوع پرداخته است. او بررسی می‌کند که چطور ادبیات امروز با واقعیتی که پر از آشوب و تغییر است، روبه‌رو می‌شود.

لانزر به یک بحث قدیمی بین دو نویسنده معروف، اچ.جی. ولز و هنری جیمز، اشاره می‌کند. ولز معتقد بود رمان باید به مشکلات واقعی بپردازد و راه‌حل نشان دهد، اما جیمز فکر می‌کرد رمان باید بیشتر به دنیای درونی شخصیت‌ها و احساساتشان توجه کند. این اختلاف فقط سلیقه‌ای نبود، بلکه درباره دو دیدگاه متفاوت نسبت به وظیفه ادبیات در برابر واقعیت بود: یکی می‌خواست واقعیت را همان‌طور که هست نشان دهد، و دیگری می‌خواست ما را به فکر کردن درباره آن وادار کند.

نویسنده مقاله به یک نکته جالب درباره ژانر علمی-تخیلی اشاره می‌کند: این ژانر با اینکه درباره آینده حرف می‌زند، آن‌قدر خیال‌پردازی می‌کند که خودش به نوعی «واقعیت جایگزین» تبدیل می‌شود. دنیایی خیالی، اما پر از هشدار.

به‌نظر لانزر، مشکل اصلی علمی-تخیلی خیال‌پردازی نیست، بلکه این است که پایان مشخصی ارائه می‌دهد. وقتی ما آینده‌ای را تصور می‌کنیم، در واقع آن را انتخاب کرده‌ایم، و این با ذات واقع‌گرایی سازگار نیست.

او پیشنهاد می‌دهد تعریف تازه‌ای از واقع‌گرایی داشته باشیم: نه فقط نشان دادن جزئیات دقیق و واقعی، بلکه پذیرش تردید، ابهام، و ناتمامی. داستان‌هایی که از گیج شدن، بی‌نتیجه بودن و بی‌ثباتی نمی‌ترسند، در واقع بیشتر شبیه زندگی امروز ما هستند.

لانزر می‌نویسد دنیای امروز، با همه تکنولوژی‌ها و آشفتگی‌های سیاسی و روانی‌اش، خودش مثل یک رمان شده—ترکیبی از داستان‌های عاشقانه، علمی-تخیلی، و حتی فانتزی. در چنین شرایطی، نوشتن یک داستان واقع‌گرا کار آسانی نیست.

اما راه‌حل چیست؟ لانزر می‌گوید شاید «ادبیات داستانی ادبی» بتواند کمک کند. این نوع ادبیات، برخلاف ژانرهای رایج که معمولاً قابل پیش‌بینی هستند، اجازه دارد ناتمام، مبهم و پر از سوال باقی بماند.

برای همین است که رمان‌هایی مثل مداری اثر سامانتا هاروی یا هیچ‌کس درباره‌اش حرف نمی‌زند از پاتریشیا لاک‌وود اهمیت پیدا می‌کنند. این‌ها نه درباره آینده، بلکه درباره حالِ عجیب و غیرواقعی ما هستند.

در پایان، نویسنده یادآوری می‌کند که در دنیای پرآشوب امروز، داستان‌ها می‌توانند به ما کمک کنند احساساتمان را بشناسیم، شرایطمان را درک کنیم، و شاید کمی آرامش پیدا کنیم. حتی اگر داستانی ما را نجات ندهد، می‌تواند حس همدلی ایجاد کند—کاری که بسیاری از ژانرهای دیگر از عهده‌اش برنمی‌آیند.

نکته پایانی مقاله هم این است که تجربه زندگی مدرن، ترکیبی از «ترس» و «شگفتی» است. اگر ادبیات می‌خواهد زنده بماند، باید بتواند هر دوی این احساسات را در خود جای دهد. واقع‌گرایی واقعی، فقط بازتاب دادن واقعیت نیست، بلکه باید طوری نوشته شود که وقتی آن را می‌خوانیم، حس کنیم دست ما را گرفته و فشار می‌دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها