چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۱
فرزندانم جاودانه‌اند؛ نوشتن، ادامه‌ حضور آن‌هاست!

یی‌یان لی گفت: پس از آنکه فرزندانم به جاودانگی پیوستند، نوشتن برایم معنایی دیگر یافت. دیگر نه یک شغل، که راهی برای استمرار حضور پررنگ آن‌ها در زندگی من است. هر کلمه، تداوم آن‌هاست.

سرویس بین‌الملل خبرگزری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: چنانکه یی‌یان لی، رمان‌نویس، مکرراً اشاره کرده است، بیان شایسته‌ای برای واقعیات زندگی‌اش نمی‌یابد؛ با این حال، این واقعیات گریزناپذیرند: او دو پسر داشت و هر دو با خودکشی جان باختند. پس از درگذشتِ پسر بزرگترش، وینسنت، در سال ۲۰۱۷ در سن ۱۶ سالگی، لی رمانی برای او نوشت. «آنجا که دلایل پایان می‌یابند» (Where Reasons End)، گفتگویی و گاه مجادله‌ای، میان یک مادر و پسر درگذشته‌اش است و اثری داستانی است که به هیچ روی داستانی نمی‌نماید، زیرا در عین حال، رویارویی نویسنده‌ای سوگوار با پسری است که همچنان می‌تواند او را بر صفحه کاغذ احضار کند. او می‌گوید: «در کتاب وینسنت، لذت دیدار دوباره او، شنیدن صدایش و دیدن سیمایش در کتاب وجود داشت؛ گویی زنده بود.» کتاب مشتمل بر ۱۶ فصل بود، هر فصل برای یک سال از زندگی وینسنت، ولی هم احساس می‌کرد که می‌تواند باقی عمر را صرف نوشتن آن کند و هم احساس می‌کرد که نمی‌تواند در آن درنگ ورزد.

هنگامی که پسر کوچکترش، جیمز، در سال ۲۰۲۴ در ۱۹ سالگی درگذشت، لی بر آن شد تا برای او نیز کتابی بنویسد. نوشتن برای جیمز دشوارتر بود. او اظهار می‌دارد که پسرانش بهترین دوستان یکدیگر بودند، اما «پسرانی چنین متفاوت» از یکدیگر بودند. او و جیمز، برخلاف وینسنت، با یکدیگر جر و بحث نمی‌کردند، و جیمز از اینکه در کانون توجه قرار گیرد یا مادرش کتابی «احساساتی» برایش بنویسد، بیزار بود. جیمز ذهنی چنان درخشان داشت که سازوکارهای درونی‌اش اغلب دست‌نیافتنی می‌نمود. او اغلب سخن نمی‌گفت، اما می‌توانست به هشت زبان گفتگو کند و زبان تلفن همراهش بر روی لیتوانیایی، زبان نهم، تنظیم شده بود. او زمانی کتاب «متولد یک روز آبی: درون ذهن خارق‌العاده یک ساوانت اوتیستیک» اثر دانیل تامت را تنها کتابی توصیف کرد که احساس او را نسبت به جهان به تصویر می‌کشید. لی می‌گوید اگر وینسنت «احساسی» زندگی می‌کرد، جیمز «متفکرانه» می‌زیست، و او می‌خواست کتابش برای جیمز «به شفافیت خود جیمز، منطقی و عقلانی» باشد.

ماه‌ها پس از درگذشت او، لی نگران بود که واژگان لازم برای نوشتن درباره جیمز را در اختیار ندارد، اما سپس به نوشتن پرداخت و دریافت: «البته که می‌توانم این کار را انجام دهم، این کاری است که من انجام می‌دهم.» کتاب «چیزها در طبیعت صرفاً رشد می‌کنند» (Things in Nature Merely Grow)، که خاطرات او از فقدان پسرانش است، قاطعانه غیراحساسی است و با این حال، ممکن است با نیروی عاطفی‌اش خواننده را مبهوت کند. او آن را در کمتر از دو ماه به رشته تحریر درآورد. اغلب از او می‌پرسند آیا نوشتن کتاب برایش پالایش‌دهنده بوده است؟ او پاسخ می‌دهد: «نه، هرگز!» اگر تسلایی هم در کار بوده، «تسلای اندیشیدن» بوده است. او می‌گوید: «هنگامی که کتاب را می‌نوشتم، احساس می‌کردم در مرکز یک طوفان هستم. چشم طوفان آرام‌ترین مکان است. بسیار ساکت و شفاف» و سپس نوشتن را به پایان برد و دوباره به درون طوفان گام نهاد. او به من می‌گوید: «زندگی من به عنوان زنی بسیار عجیب ادامه دارد»، عجیب از آن رو که فقدان‌هایش بسیار شدید هستند: «وقتی بیرون می‌روم، مردم همواره به من می‌نگرند و می‌گویند: “زن بیچاره”.»

ما در خانه‌اش در پرینستون ملاقات می‌کنیم؛ جایی که عکس‌های پسرانش و نقاشی‌های وینسنت، دیوارها را زینت بخشیده‌اند و هر قفسه کتاب، دو ردیف کتاب را در خود جای داده است. اوایل بهار است، هوا هنوز سرد و درختان عریان‌اند، اما لی در پاییز ۱۶۰۰ پیاز گل کاشته و اکنون در باغ، دسته‌های روشنی از نرگس، سنبل و لاله به چشم می‌خورد. لی اشاره می‌کند که باغبانی، که نیازمند بازنگری مداوم در بلندپروازی‌هاست، تمرین مناسبی برای رمان‌نویسی و زندگی است، اما این گل‌ها استعاره نیستند. او این ایده را که سوگ یک فرآیند است و نوری در انتهای تونل وجود دارد، رد می‌کند. حتی اگر می‌توانست ورق را برگرداند، چنانکه در اصطلاح چینی گفته می‌شود، تمایلی به این کار نداشت. لی اغلب ریشه‌شناسی کلمات را جستجو می‌کند و اشاره می‌کند که واژه «grief» (سوگ) از «burden» (بار گران) مشتق شده است. او می‌گوید: «فرزندانم بار گران من نبودند. اندوهم نیز بار گران من نیست.»

لی نویسنده ۱۲ کتاب – شامل رمان، مجموعه داستان کوتاه، خاطرات و نقد ادبی – است و در سال ۲۰۱۰ برنده «گرنت نوابغ مک‌آرتور» شد. او ۵۲ ساله، لاغراندام، با موهای کوتاه و رفتاری ملایم است. اندکی پس از ورودم، از من می‌پرسد آیا فرزندی دارم، که پاسخ مثبت است، و اذعان می‌کند که درک می‌کند این مصاحبه باید برای من نیز دشوار باشد. چای می‌آورد و بشقابی بیسکویت می‌گذارد و چندین بار جویا می‌شود که مبادا سرد یا گرسنه‌ام باشد. بعداً، ناهار می‌پزد. او می‌گوید در دانشگاه پرینستون، جایی که استاد نویسندگی خلاق است، می‌کوشد فاصله مناسبی را با دانشجویانش حفظ کند، نه کناره‌گیر و نه مادرانه – و سپس گاهی درمی‌یابد که از آنان می‌پرسد آیا آن روز به اندازه کافی آب نوشیده‌اند یا خیر.

در کلاس‌های داستان‌نویسی‌اش، لی دانشجویان را از نوشتن درباره تصادفات رانندگی منع می‌کند. به آن‌ها می‌گوید در شرایط اضطراری شدید، احساسات افراد همواره یکسان است و توصیف این احساسات شدید تقریباً ناممکن. او با ماریان مور، شاعر، هم‌عقیده است که «عمیق‌ترین احساس همواره خود را در سکوت نشان می‌دهد؛ نه در سکوت، بلکه در خویشتن‌داری». لی بسیار به‌ندرت در نوشته‌هایش احساسی را مستقیماً منتقل می‌کند و آنگاه اغلب تکان‌دهنده است؛ یک انفجار مهارشده. مادر در کتاب «آنجا که دلایل پایان می‌یابند» به پسرش می‌گوید: «گاهی آنقدر غمگینم که احساس می‌کنم یک موجود عجیب و غریبم.» اما بیشتر ما چیزی از درد لی را درک می‌کنیم زیرا او آن را به‌طور غیرمستقیم منتقل می‌کند. او در کتاب «چیزها در طبیعت صرفاً رشد می‌کنند» می‌نویسد: «من در یک ورطه هستم. اگر ورطه جایی است که باید باقی عمرم را در آن باشم، پس ورطه زیستگاه من است.»

دلیل دیگر اینکه انتقال درد شدید بسیار دشوار است، آن است که ورطه هر کس متفاوت است. او به من می‌گوید که همسرش تنها کسی است که می‌تواند ورطه او را درک کند. لی اذعان می‌دارد اگر کسی در نوشته‌هایش آرامش بیابد، سپاسگزار خواهد بود، اما می‌داند که برخی چنین نخواهند بود، و نمی‌خواهد به نمادی برای والدین داغدیده بدل شود. او می‌گوید: «من متوجه‌ام که همه ما درد خود را داریم و نمی‌توانم نماینده کسی باشم.» پس از مرگ وینسنت، او پیام‌های بسیاری از نوجوانان متمایل به خودکشی و والدینی که فرزندانشان را از دست داده بودند دریافت کرد، و پس از مرگ جیمز، حتی بیشتر؛ این بار از خانواده‌هایی که پسران دوقلو یا چندین خواهر و برادر را در اثر خودکشی از دست داده بودند. او اخیراً اطلاعات تماس خود را از اینترنت حذف کرده است. او می‌گوید: «من کلماتم را عرضه کرده‌ام؛ این تنها چیزی است که می‌توانم بدهم.»؛ او متخصص بهداشت روان نیست و ظرفیت حمایت از غریبه‌ها را در پریشانی شدید ندارد.

پس از مرگ پسرانش، او بار دیگر شکسپیر، «درس‌های سوگ»، «مشاهده سوگ» اثر سی.اس. لوئیس و روایت‌های جوآن دیدیون از فقدان همسر و دخترش، «سال تفکر جادویی» و «شب‌های آبی» را بازخوانی کرد. لی احساس می‌کند که رویکرد دیدیون به نوشتن درباره سوگ به رویکرد خودش نزدیک‌تر است: هر دو بر افکارشان تمرکز می‌کنند، نه احساساتشان. وقتی دیدیون توصیف می‌کند که پس از مرگ همسرش، یک مددکار اجتماعی بیمارستان او را «مشتری خوب» نامید، زیرا آرام مانده بود، لی خود را در آن موقعیت بازشناخت. هر دو باری که پلیس با اخبار ناگوار به خانه‌اش آمد، لی آرامش خود را حفظ کرد و متوجه تمام جزئیات شد. او در مقطعی به من می‌گوید: «دو چیز در من خوب است: من آدم سرسختی هستم و نگهداری از من آسان است (کم‌دردسرم).»

لی همواره از خواندن به عنوان یک «گریز» بهره برده است. او می‌نویسد: «فرزندان والدین آزارگر ممکن است به شورشی بدل شوند، یا ممکن است استادان گریز گردند»، و لی، که در پکن با مادری آزارگر بزرگ شد، راه دوم را برگزید. پدرش فیزیکدان هسته‌ای بود و لی ریاضیدانی بسیار با استعداد. پس از گذراندن یک سال خدمت سربازی اجباری، در دانشگاه پکن در رشته علوم تحصیل کرد و سپس در ۲۳ سالگی برای تحصیل در رشته ایمنی‌شناسی به دانشگاه آیووا در ایالات متحده نقل مکان کرد. همسرش، داپنگ لی، مهندس نرم‌افزاری که در دانشگاه چین با او آشنا شده بود، یک سال بعد به او پیوست. لی که احساس ملال می‌کرد، در یک کلاس آموزش بزرگسالان شبانه در رشته داستان‌نویسی شرکت جست. شیفته آن شد. هنگامی که اولین داستانش را درباره یک تمرین نظامی نوشت، مربی‌اش از او پرسید آیا هرگز به انتشار آن اندیشیده است. با الهام از این موضوع، به کلاس‌های نویسندگی خلاق در مقطع کارشناسی پیوست و سپس برای کارگاه معتبر نویسندگان آیووا درخواست داد.

نخستین بار که درخواست داد، پذیرفته نشد، اما داستانی که ارسال کرده بود در «پاریس ریویو» منتشر شد. پس از آنکه در تلاش دوم به آیووا راه یافت، به انتشار داستان در «نیویورکر» پرداخت. سال‌ها به تحصیل دکتری خود در ایمنی‌شناسی، یعنی مطالعه آسم در موش‌ها، ادامه داد و چون فرزندان کوچکی نیز داشت، هر شب از نیمه‌شب تا ساعت ۴ بامداد می‌نوشت. در سال ۲۰۰۵، نخستین مجموعه داستان کوتاهش، «هزار سال دعای خیر»، را با تحسین منتقدان منتشر کرد.

لی همواره به زبان انگلیسی نوشته و اجازه نمی‌دهد کتاب‌هایش به چینی ترجمه شوند. او این تصمیم را آنچنان عمیقاً شخصی توصیف می‌کند که در برابر هرگونه تفسیر سیاسی مقاومت می‌ورزد. او و همسرش به زبان چینی ماندارین با یکدیگر گفتگو می‌کنند، اما او اکنون به زبان انگلیسی می‌اندیشد و خواب می‌بیند و اظهار می‌دارد که از مزیت ننوشتن به زبان مادری‌اش برخوردار است. «من در مورد کلماتم بسیار دقیق هستم. هر بار که کلمه‌ای را می‌نویسم، درباره‌اش تأمل می‌کنم و اطمینان حاصل می‌کنم که کلمه درستی است. اما هنگامی که گویشور بومی هستید، گاهی اوقات صرفاً به طور خودکار از آن استفاده می‌کنید، اینطور نیست؟» او می‌گوید در زبان انگلیسی از «شخصیت دقیق‌تری» برخوردار است. نوشتن او، و تصمیمش برای انجام این کار به زبان انگلیسی، او را به هدفی در رسانه‌های چینی بدل کرده است، و از زمان مرگ پسرانش مورد پوشش خبری بی‌رحمانه‌ای قرار گرفته است.

در سال ۲۰۱۷، لی کتاب خاطراتی با عنوان «دوست عزیز، از زندگی‌ام برای تو در زندگی‌ات می‌نویسم» منتشر کرد و در آن شرح داد که چگونه در سال ۲۰۱۲ پس از تلاش برای خودکشی، دوبار به دلیل افسردگی در بیمارستان بستری شد. او معتقد است که کمبود خواب مزمن و همچنین قطع داروهای روانپزشکی در فروپاشی روانی‌اش نقش داشته است. در کتاب خاطرات جدیدش، لی از خود می‌پرسد که دو اقدام به خودکشی او و نوشتن درباره آن‌ها، چه میزان بر فرزندانش تأثیر نهاده است. آیا با تلاش برای پایان دادن به زندگی خود، سبب شد آنان نیز خودکشی را امکانی برای پایان دادن به رنج خویش تلقی کنند؟ او به من می‌گوید: «من این سوال را بدون هیچ‌گونه خودسرزنشی مطرح می‌کنم. من این سوال را می‌پرسم زیرا یک سوال بسیار طبیعی است.» او آگاه است که مردم تمایل دارند به دنبال توضیحات ساده برای خودکشی و یافتن مقصری باشند، و معمولاً والدین را سرزنش می‌کنند. «من در این مورد بسیار واقع‌بین هستم که همواره اذعان می‌کنم به عنوان مادر آن‌ها محدود بوده‌ام. من محدود بودم و هنوز هم به عنوان یک مادر محدود هستم، بنابراین تنها می‌توانم بهترین تلاشم را بکنم.»

با این حال، او می‌داند که آنان را با تفکر و مراقبت تربیت کرده و برای ایجاد فضایی برای ایشان جنگیده است تا آنطور که می‌خواهند زندگی کنند و کاملاً خودشان باشند. او اخیراً بسیار به این می‌اندیشد که پسرش وینسنت، که در نوجوانی اصرار داشت به تنهایی به مدرسه برود، یعنی مسیری دو مایلی از میان جنگل، اغلب با اسپری فلفل از خانه خارج می‌شد. او می‌دانست که اسپری فلفل از او محافظت نمی‌کند، اما به او احساس کنترل و استقلال می‌بخشید. «آن اسپری فلفل درباره نحوه تربیت فرزندانمان، یا نحوه تربیت فرزندان توسط مردم است. باید به آن‌ها اجازه دهید خودشان باشند، اما دنیا بسیار بد است، اینطور نیست؟ جای امنی نیست.» هر چقدر هم که دشوار باشد، او تصمیم فرزندانش برای پایان دادن به زندگی‌شان را می‌پذیرد. او می‌گوید: «احترام و درک دو مهمترین چیزی است که به آن‌ها داده‌ام. این یک واقعیت بسیار غم‌انگیز در زندگی ماست؛ آن‌ها با علم به اینکه ما تصمیمشان را می‌پذیریم و به آن احترام می‌گذاریم، جان خود را ستاندند.»

از زمان مرگ جیمز، لی دو داستان کوتاه در «نیویورکر» با شخصیتی به نام لیلیان منتشر کرده است که او نیز دو فرزند خود را در اثر خودکشی از دست داده است. او می‌گوید: «من زندگی‌ام را به لیلیان دادم، اما لیلیان من نیستم.» او به تازگی سومین داستان لیلیان را به پایان رسانده و احتمالاً داستان‌های بیشتری نیز در راه خواهد بود. او می‌گوید: «من هنوز در حال یادگیری چگونه زیستن به عنوان خودم هستم»، و با نوشتن تجربیاتش در قالب داستان می‌تواند درباره زندگی‌اش بیندیشد، اما از فاصله‌ای معین. داستان‌های لیلیان یک پروژه جانبی هستند. او همچنین به تازگی یک رمان بزرگ بیش از ۵۰۰ صفحه‌ای را به پایان رسانده است؛ نخستین رمان از یک سه‌گانه که داستانش در حوالی آغاز قرن نوزدهم به وقوع می‌پیوندد. هنگامی که داستان می‌نویسد، می‌تواند کاملاً در کارش غرق شود. او می‌گوید: «فقط تو هستی و شخصیت‌هایت و می‌توانی زمان زیادی را دور از آن‌ها، به نوعی دور از دنیا، سپری کنی.» او احساس می‌کند شخصیت‌هایش را کشف می‌کند، نه اینکه آن‌ها را بیافریند. او می‌گوید: «من معتقدم خدا شخصیت‌ها را خلق می‌کند»، و سپس به خودش می‌خندد، «اما من به خدا اعتقاد ندارم.»

گاهی لی می‌اندیشد که نوشتن داستان به او یاری رسانده تا برای تراژدی‌های خودش آماده شود. در نخستین رمانش، «آوارگان»، که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد، او درباره یک زوج مسن، هر دو گدا، می‌نویسد که هفت دختر را به فرزندی پذیرفتند که همگی بعداً توسط دولت از آن‌ها گرفته شدند. فرزندان لی زمانی که او کتاب را می‌نوشت هنوز کوچک بودند، اما هنگامی که اخیراً آن را بازخوانی کرد، متوجه شد که چگونه زوج مسن همواره درباره فرزندان گمشده‌شان با یکدیگر صحبت می‌کردند تا خاطراتشان را حفظ کنند، درست همانطور که او و همسرش اکنون چنین می‌کنند. او می‌گوید: «حتی زمانی که جوان‌تر بودم، شاید در حال تمرین بودم. گمان می‌کنم برای نگارش مطلوب داستان باید بسیار واقع‌بین بود، و این احتمالاً تمرین بسیار مناسبی برای مواجهه با زندگی‌ام نیز بوده است.» سپس، در حالی که برای لحظه‌ای متعجب به نظر می‌رسد، می‌افزاید: «بسیار عجیب است، اینطور نیست؟»

منبع: گاردین، ۷ می ۲۰۲۵

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها