سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیدنوید کلهرودی، دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران: در چند سال گذشته و از جنبههای مختلف هرکس به نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران نقد و اعتراضی کرده و آن را به شکلی تحریم کرده است. مخالفان حضور در نمایشگاه کتاب و فعالان حوزه کتاب معتقدند وظیفه دولت نیست که چنین نمایشگاهی را برگزار کند و بر این باورند که دولت با این کار در حال دخالت در حوزه یک صنف است.
بحث دفاع از کتابفروشیهای محلی و رسیدن زیان به آنان نیز از دلایل دیگر عدم شرکت برخی ناشران در نمایشگاه کتاب است؛ البته حضور در نمایشگاه کتاب تهران طرفدارانی سرسخت نیز دارد که معتقدند عدم حضور در نمایشگاه موجب انحصاری شدن و تقدیم کردن فضای آن به گروههایی خاص است و مردم و ناشران باید حضوری جدی در نمایشگاه داشته باشند تا تکثر جامعه در این رویداد به چشم بیاید.
اول. نمایشگاه کتاب و عرصه عمومی
هر کشوری به جز نهادهای رسمی و دولتی و جامعه در شکل کلانش به نهادهای میانجی دولت و مردم نیز نیاز دارد. این نهادها را عموماً جامعه مدنی مینامیم. جامعه مدنی به عنوان واسطی میان دولت و مردم عمل میکند و استقلال عمل مردم را در بزنگاههایی خاص تامین کرده و به آن مقبولیت و مشروعیت میبخشد. پژوهشهای فراوانی در مورد اهمیت وجود نهادهای مدنی و رویدادهایی که عامه مردم حس کنند در آن حضور دارند صورت گرفته است. مثلاً ویلیام کورن هاوزر در کتاب «سیاست در جوامع توده ای» توضیح میدهد که هرچه مردم یک منطقه به صورت مستقیم درگیر مسائل مرتبط با جامعه و اداره منطقه خود باشند احتمال کمتری وجود دارد که نسبت به سیاست بی انگیزه شوند و یا آنکه درگیر تصمیمات رادیکال و مبهم در عرصههای اجتماعی و سیاسی گردند. به طور مثال هر چه در یک منطقه رسانه و رویدادهای محلی بیشتری وجود داشته باشد و مردم حس کنند که همه آنها گردانندگان امورند طبیعتاً میلشان به مشارکت در امور نیز بیشتر میشود و دچار از خود بیگانگی و بی حسی نسبت به امور نخواهند شد.
این جامعه مدنی بیش از همه خودش را در اشکال مختلف فرهنگی و در عرصه عمومی به نمایش میگذارد. از اینکه مردم بتوانند نقشی عملی در رویدادها داشته باشند گرفته تا آنکه عامه مردم به طرق مختلف حس کنند که یک رویداد نظر آنها را نمایندگی میکند. نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در یک دهه گذشته از جنبههای مختلفی مورد نقد بوده است. مثلاً آنان که معتقد به آسیب زا بودن نظام کنکور و بی فایده بودن کتابهای درسی هستند با تلخی به غرفههای کتابهای درسی و کمک درسی و عمدتاً مبتنی بر تست نگاه میکنند و میبینند که خانواده ها و نوجوانان چگونه خواندن کتابهای واقعی را کنار گذاشته و فقط به دنبال عبور از غول کنکور هستند. به قول خانم نوش آفرین انصاری، برخی والدین کتاب را دشمن درس میدانند! خب مشخص است که تداوم قدرت گرفتن ناشران کتابهای کنکوری و تسخیر نمایشگاه کتاب که قرار است مردم را با کتاب در معنای وسیع آن آشنا سازد یک عامل از عواملی است که کتابخوانان حس کنند حتی در نمایشگاه کتاب که جای آنان و جای ناشران خوب و تعاملشان در این عرصه عمومی است هم باز غریبهاند. اینکه کتاب خوانان حس کنند در نمایشگاه کتاب غریبهاند البته فقط مختص به نمایشگاه کتاب نیست. مثلاً برخی خوانندگان این یادداشت احتمالاً به خاطر خواهند آورد که اهداف تاسیس باغ کتاب تهران با وضعیت امروزش چه قدر تفاوت دارد و تابلوی «باغ غذا» در کنار تابلوی «باغ کتاب» خودش به خوبی گویاست که حتی جایی که قرار بود محل کتاب خواندن باشد هم باز در نهایت به محلی برای شکم تبدیل شده است. درست همانگونه که غرفه های فروش غذا در بیرون نمایشگاه کتاب عمدتاً از غرفههای ناشران شلوغ ترند و یا آنکه ناشران زرد همواره مورد اقبال مراجعه کنندگان به جامعه هستند.
اجازه بدهید من حداقل باور نکنم که چنین وضعیتی با جهت دهی و برنامه ریزی خاصی همراه نبوده باشد. همانگونه که میدان دادن به خوانندگان مبتذل و برگزاری کنسرتهای متعدد و یا گستراندن بی معنا و بی حساب دانشگاهها در کشور نیز باعث بی معنا شدن این نهادها و رویدادها شده است. در یک کلام انگار دنبال کنندگان حرفه ای نمایشگاه کتاب حس میکنند همین یکجا هم که باید متعلق به «همه» آنها باشد از آنها گرفته شده است. همانطور که دانشگاه، کنسرت و رویدادهای فرهنگی اصیل کشور همه به ظاهر هنوز هستند اما از درون تهی شدهاند.
یک نقد دیگر به نمایشگاه کتاب تهران به عدم حضور همه سلیقهها در آن برمیگردد. این کنترل کردن فضای نمایشگاه به خصوص در زمانی که دولت در اختیار گروههای محافظه کار و اصولگرایان قرار دارد عیانتر است. در چند سال گذشته کم نبودند مراجعهکنندگانی که فضای نمایشگاه را شبیه اماکنی با کاربری دیگر توصیف میکردند و روایتشان چنین بود که انگار در فضایی غریب گرفتار شده اند و حس استرس و بیگانگی با نمایشگاه را دارند. انتقال این حس توسط بلاگرها و نوجوانان و جوانان به خصوص در شبکههای اجتماعی از اصلیترین دلایل عدم اقبال به نمایشگاه کتاب است.
این اتفاق خصوصاً در یک دهه گذشته و در ابعاد بزرگتری در سطح جامعه نیز رخ داده است. میتوانیم بگوییم سیاستگذاران چتر حکمرانی را که باید بالای سر همه مردم باشد بر سر بخشی از مردم گرفتهاند. مشخص است که در چنین وضعیتی به تدریج اقبال به حضور در نمایشگاهی که روزی ناشران مختلف با دعوت از نویسندگان و مترجمان و برگزاری جلسات متعدد موجی از شور برپا میکردند از دست میرود. مخاطبان نمایشگاه به خصوص در دو سال گذشته حس میکردند که به یک پایگاه پای گذاشتهاند و یا آنکه تمام نمایشگاه در اختیار گروهی خاص است. این موضوع حتی در تخصیص غرفهها و متراژ آنها نیز به چشم میآمد.
در آخر آنکه تعاریف مرسوم از عرصه عمومی و جامعه مدنی باید مورد نظر برگزار کنندگان نمایشگاه کتاب قرار بگیرند. برنامه ریزان نمایشگاه باید متوجه این نکته باشند که نمایشگاه جایی برای دیده شدن تنوع سلایق عامه مردم است و اتفاقاً بسیاری به انتظار نشسته اند تا تفاوتی میان اولین نمایشگاه کتابی که دولت پزشکیان برگزار میکند با دولت پیشین حس کنند.
دوم. نمایشگاه کتاب و هویت ملی
محی الدین مصباحی، استاد دانشگاه فلوریدا کتابی دارد که اخیراً با نام «تنهایی استراتژیک ایران» ترجمه نیز شده است. نویسنده در کتاب خود توضیح میدهد که ایران به خاطر شرایط تاریخی و جغرافیایی و برخی نکات دیگر دچار نوعی تنهایی استراتژیک است و سپس توضیح میدهد که در چنین شرایطی حکومت باید متوجه باشد که هیچ متحد استراتژیک و مهمی جز مردم خود در داخل کشور ندارد. اگر این نکته مصباحی را بپذیریم باید بگوییم که بدیهی است که ایرانیان بیش از هر چیز به وسیله هویت ملی و میراثی که حداقل دو هزار سال قدمت دارد به یکدیگر گره خورده اند و با همین هویت ملی از حکومتهایی که تامین کننده این هویت بوده اند دفاع کرده اند. اگر سیاست گذاران کشور این نکته را بپذیرند که هویت ملی ایرانیان اصلیترین عامل تامین امنیت ملی است و اگر پذیرفتیم که امنیت ملی هیچ منبعی جز جلب حمایت افکار اکثریت مردم در دفاع از ایران ندارد میتوانیم این نکته را نیز بپذیریم که هر رویدادی در ایران که در حد و اندازه نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است باید دو هدف عمده داشته باشد. اول معرفی و ترویج و بسط مفاهیم مرتبط با هویت ملی و هویت ایرانی و دوم تلاش در برند سازی و برجسته ساختن این عوامل در ایام نمایشگاه کتاب تهران به عنوان رویدادی فرهنگی آن هم برای ملتی که به قول داریوش شایگان از نوعی امتیاز شاعرانگی برخوردار است و جز معدود ملتهایی است که در هر خانه حداقل یک شاهنامه یا دیوان حافظ و گلستان سعدی یافت خواهد شد.
به عنوان جمع بندی باید گفت اولاً نمایشگاه کتاب تهران زمانی موفق خواهد بود که بتواند با طی نمودن یک فرآیند که از دل تصمیم خود ناشران برآید سر و شکلی نو در نحوه برگزاری به خود بگیرد و صفر تا صد برگزاری اش بر عهده خود ناشران باشد تا بدین ترتیب ناشران مهم به نمایشگاه برگردند و نمایشگاه صرفاً ظاهر نداشته باشد بلکه از درون دوباره معنایی پیدا کند.
دوم آنکه فضای نمایشگاه باید به شکلی طراحی گردد که ناشران زرد یا ناشرانی که در طول سال هیچ خبری از آنها نیست در اقلیت قرار بگیرند و فضای نمایشگاه را مسموم نکنند. اگر تعمدی در میدان دادن به این ناشران یا ناشران تست فروش در کار نباشد انجام یک پالایش برای حذف این ناشران چندان کار سختی نیست.
در نهایت آنکه یک رویداد در سطح نمایشگاه کتاب تهران وظیفه دارد از هر لحاظ (چه از نظر بصری و نمادین و عناصر به کار رفته در سطح نمایشگاه تا اختصاص غرفه هایی به ناشرانی که در باب هویت ملی کار میکنند) به بحث معرفی، ترویج و بسط مفاهیم مقوم هویت ملی توجه نماید و به خصوص در معرفی ایران به جوانان بکوشد. بخش بین الملل نمایشگاه نیز زمانی به معنی واقعی فعال خواهد شد که ایران و تامین منافع ملی آن و گره خوردن این منافع به تصمیمات اقتصادی درست در زمینه کتاب در اولویت ذهن برنامه ریزان قرار بگیرد. نمایشگاه کتاب تهران باید از آنکه ویترین گروههای سیاسی در داخل شود خودداری کند و برگزار کنندگانش متوجه این نکته باشند که اول باید ایرانی باشد تا هر ارزش و ایدئولوژی دیگری بعد بتواند در آن مطرح شود.
نظر شما