دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۵
ارتباط و تنهایی آدم‌ها جزو دغدغه‌های اصلی‌ام برای انتخاب نمایشنامه است

شهره سلطانی گفت: نمایشنامه «آشپزخانه و متعلقات» به ظاهر سطحی می‌آید ولی در واقع عمیق است. خیلی از بزرگان هم گفته‌اند پیچیدگی در سادگی است. قصه در ظاهر ساده به نظر می‌رسد ولی کاملاً با روابط پیچیده طرف هستیم

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمد محمدتبریزی: نمایشنامه «آشپزخانه و متعلقات» به قلم انیس ژاوی فرانسوی و ترجمه نگار یونس زاده توسط نشر نی به بازار نشر آمده است. از این نمایشنامه تا به حال فیلم سینمایی و چندین تئاتر در کشورهای مختلف ساخته شده و شهره سلطانی برای نخستین بار آن را در ایران به روی صحنه برده است. «آشپزخانه و متعلقات» نگاهی موشکافانه به روابط و زندگی آدم‌ها دارد. سلطانی در گفت‌وگو با ایبنا از دلایل انتخاب این نمایشنامه و ویژگی‌های محتوایی آن صحبت می‌کند که در ادامه می‌خوانید.

این اولین اجرا از نمایشنامه «آشپزخانه و متعلقات» در ایران است. اولین مواجهه‌تان با نمایش کجا بود و چی شد تصمیم گرفتید این متن را به روی صحنه ببرید؟

من دو سال پیش درخواست اجرا برای تماشاخانه ایرانشهر و سالن سمندریان را دادم و با درخواست من هم موافقت شد. البته آن زمان متن دیگری را برای اجرا داده بودم و با آن متن موافقت شده بود. پس از اینکه مدیریت عوض شد با من تماس گرفتند و گفتند اجرای شما پابرجاست ولی در سالن ناظرزاده می‌توانید اجرا بروید. چون من برای سالن سمندریان درخواست داده بودم در ابتدا کمی ناراحت شدم و اگر نخواهم دروغ بگویم همچنان هم ناراحت هستم. اول فکر کردم که از اجرا انصراف بدهم ولی بعد فکر کردم و گفتم بعد از این همه سال که از سال ۱۳۹۵ دیگر آنجا اجرا نرفته‌ام از این فرصت استفاده کنم. آن زمان هم برای سمندریان درخواست داده بودم ولی باز اجرای من به ناظرزاده رفت. فکر کردم که این قصه می‌تواند ادامه داشته باشد و شاید سالن سمندریان برای بعضی‌ها فقط اختصاصی کنار گذاشته شده باشد.

تصمیم گرفتم متنم را تغییر دهم که اول مخالفت کردند ولی بعد راضی شدند. من شروع کردم نمایشنامه‌های مختلف را خواندم و خودم با توجه به تجربه‌ای از سالن ناظرزاده داشتم احساس کردم کارهای غربی بیشتر جواب بدهد. بنابراین شروع کردم نمایشنامه‌های خارجی را خواندم و از دوستانم کمک گرفتم. یکی از این دوستانم رامین ناصرنصیر است؛ چون می‌دانم ترجمه‌های خوب و نابی دارد و من با او درباره متن‌ها مشورت می‌کنم. ایشان این نمایشنامه را به من معرفی کرد و من این نمایشنامه را خواندم و در ابتدا خیلی با آن ارتباط نگرفتم. خودم کارهای تلخ را دوست دارم و نمایشنامه‌ای که قرار بود در سالن سمندریان کار کنم هم اثر تلخی بود. ولی بعد فکر کردم شاید بتوانم فضایم را عوض کنم. آن زمان هنوز این صاعقه به من زده نشده بود و برادرم در قید حیات بود. اتفاقاً یکی از کسانی که به من گفت شاید بد نباشد نمایشنامه‌ای مفرح و کمی کمدی کار کنی برادرم بود. در نهایت با چند بار خواندن نمایشنامه ارتباط بیشتری با آن بگیرم و انتخابش کردم برای اجرا. اینگونه من با متنی که به ظاهر سطحی می‌آید ولی لایه‌های عمیق و پنهانی دارد ارتباط گرفتم و تصمیم گرفتم نمایشنامه را به روی صحنه بیاورم.

نمایش‌های در سبک و سیاق «آشپزخانه و متعلقات» به لحاظ ریتم و ضرباهنگ فضا و شرایط خاصی دارند و اجرایشان شاید کمی ریسک داشته باشد. نگرانی خاصی از بابت ریتم و سرعت اتفاقات داستان نداشتید؟

خودم ریتمم تند است و هیچ وقت ریتم کندی در زندگی نداشتم و با نمایشنامه‌هایی با ریتم کند هم مشکل دارم. ریتم و سرعت اتفاقات داستان را شاید من در کارگردانی به این سمت و سو بردم. خودم با بچه‌ها صحبت می‌کردم که می‌خواهم ریتم و تمپو را بالا ببرم و اتفاقات از ابتدا باید پشت سر هم باشد در طول تمرینات به این شکل اجرایی رسیدیم.

نمایش حرفهای مهمی درباره روابط انسانی می‌زند. حرف‌هایی که جهانشمول است و به هر موقعیت و جغرافیایی ربط پیدا می‌کند. کدوم بخش اخلاقی نمایش دغدغه اصلی خودتان بود؟

نمایشنامه به ظاهر سطحی می‌آید ولی در واقع عمیق است. خیلی از بزرگان هم گفته‌اند پیچیدگی در سادگی است. قصه در ظاهر ساده به نظر می‌رسد ولی کاملاً با روابط پیچیده طرف هستیم. آدم‌های نمایش شخصیت‌های پیچیده‌ای دارند و هر کدام شخصیت خودشان را دارند. فِرد شاید آدمی لوده، قمارباز و زنباره باشد ولی در قالب شوخی حرف‌های خوبی می‌زند. ما جایی اضافه کردیم که می‌گوید حتی روابط و دوستی و رفاقت‌ها دیگر مزه‌اش را از دست داده و طعم گلابی گرفته است. یعنی او هم در همین قالب تمام حرف‌هایش را می‌زند. انگار وقتی کمی به او نزدیک‌تر می‌شویم می‌بینیم او هم آدم بدی نیست. هیچکدام از شخصیت‌های نمایش بد نیستند. شارلوت در قصه اصلی رنگ و بوی دیگری داشت و ما تطهیرش کردیم. ژاک هم آدمی است که به نظر می‌آید مرد کارمندی است که زندگی یکنواختی دارد و می‌خواهد به چهره‌های معروف بچسبد ولی او هم بی‌گناه است. به نظرم در میان شخصیت‌ها مارتین از همه بی‌گناه‌تر است که تمام زندگی‌اش در آشپزخانه می‌گذرد و کارش از او گرفته شده است.

چیزی که همیشه برایم مهم بوده و شاید ترغیبم کند نمایشنامه‌های اینچنینی را انتخاب کنم بخشی است که به روابط و تنهایی آدم‌ها برمی‌گردد. آدمها شاید در عین اینکه فکر می‌کنند دورشان خیلی شلوغ است در زندگی تنها باشند. آدم‌های امروزی تنها هستند و حسرت‌هایی را با خودشان حمل می‌کنند که این حسرت‌ها همیشه با آنها باقی می‌ماند. شاید به روی خودشان نیاورند ولی حسرت زندگی دیگری را می‌خورند بدون اینکه از زندگی دیگری خبر داشته باشند. ارتباط و تنهایی آدم‌ها جزو دغدغه‌های اصلی من برای انتخاب نمایشنامه‌هایم است. در نمایش قبلی‌ام هم در این موضوعات لحاظ شده بود.

تاکید بر آشپزخانه به عنوان جایی که به دور از همه بتوان زشتی‌ها را پنهان کرد ایده خلاقانه‌ای است‌. همانطوری که متن توانسته به آشپزخانه هویت و کارکردی دراماتیک بدهد شما هم خیلی خوب توانستید این را منتقل کنید. در طراحی صحنه بیشتر چه مواردی مدنظرتان بود و برای تاثیرگذاری بیشتر چه ایده‌ای داشتید؟

من از ابتدا با طراح صحنه صحبت کردم و گفتم دلم می‌خواهد آشپزخانه فضایی صمیمی داشته باشد. جایی باشد که نه خیلی مدرن و نه خیلی قدیمی باشد. یک آشپزخانه صمیمی که به لحاظ بصری خودمان را در آن تصور کنیم و حس همذات‌پنداری با آن داشته باشیم. بخواهیم جای آن کاراکتر در آشپزخانه باشیم و غصه و حسرت‌هایش را درک کنیم. به نوعی خلوت‌مان باشد. سعی کردم تمام اینها را لحاظ کنم. آشپزخانه‌ای که ما طراحی کردیم در عین اینکه یک زندگی را القا می‌کند بلکه جایی برای نمود پیدا کردن ناراحتی‌ها و حسرت‌ها هم باشد. خودم با توجه به فعالیت‌های محیط‌زیستی‌ام عاشق رنگ سبز هستم ولی این رنگ سبز را با رنگ مرده‌ای ترکیب کردم تا تاکیدی بر همین تضاد باشد. این را هم بگویم ما در آشپزخانه خیلی چیزها را می‌پزیم و در اصل خودمان و شخصیت‌مان را می‌پزیم. شخصیت‌های نمایش در عین پختگی یک روحیه کودکانه و خامی هم دارند. به نوعی صحنه نمایش ما المانی از روابط تند و تیز آدم‌ها را دارد. در طراحی صحنه می‌بینیم که شیروانی و راهرو زاویه‌های تیز دارند و خواستیم این تند و تیز بودن و روابط مخدوش را از این طریق نشان دهیم. آشپزخانه در عین اینکه صمیمی و باصفاست و میوه و سبزی در آن است ولی از طرف دیگر خشونت را هم خواستیم اینگونه نشان دهیم.

ارتباط و تنهایی آدم‌ها جزو دغدغه‌های اصلی‌ام برای انتخاب نمایشنامه است

شخصیت ژرژ به عنوان نویسنده‌ای پایبند به مسائل اخلاقی با بحران‌های مالی روبه‌رو بود. آیا می توان ژرژ را نمادی از وجدان بیدار آدم‌ها در شرایط امروز دانست؟

ژرژ به عنوان یک نویسنده‌، بر خلاف دوستانش زندگی می‌کند و روحیات خودش را دارد. او نسبت به بقیه وجدان بیدارتری دارد ولی دوست داشتم این را در شخصیت‌پردازی او لحاظ کنم که فکر نکن تو یک آدم برتر و جدای از دیگران هستی. می‌خواستم بگویم تو این آگاهی و ویژگی‌ها را داری ولی تو هم داری اشتباه می‌کنی. تو هم زمانی که باید درست زندگی می‌کردی و می‌توانستی آدمی را کنار خودت داشته باشی تعلل کردی. می‌خواهم بگویم آدمها کامل نیستند. ژرژ یک شخصیت کامل نیست و نقص‌هایی دارد. جایی به شارلوت می‌گوید من بلد نبودم حرف بزنم. شاید آدم درستی بوده و افکار بدی نداشته ولی در انتقال مفاهیم اشتباه کرده و تاوان اشتباهش را امروز می‌دهد. ژرژ یک آدم بسته و تک بعدی است ولی نسبت به دیگران بیدارتر است. اما این هم باعث نمی‌شود که او هم دچار اشتباه نشود. ژرژ هم اشتباهاتی داشته است. مثلاً وقتی همه به عبوس بودن او اشاره می‌کنند یک نکته منفی برایش به حساب می‌آید. یا جایی خودش می‌گوید من هم در بروز احساساتم موفق نبودم و حتی بلد نبودم صحبت کنم.

نویسنده نمایشنامه‌نویس زن است و شما هم به عنوان کاگردان نگاه جنسیتی به اثر نداشتید که نقطه قوت اثر به حساب می‌آید. چقدر این موضوع آگاهانه اتفاق افتاد و خودتان نسبت به آن توجه داشتید؟

فکر می‌کنم تمام نمایشنامه‌هایی که من انتخاب می‌کنم روحیه من را نشان می‌دهد. در اثر قبلی‌ام «من و گربه پری» شخصیت زن اشتباه می‌کند و آن زن در ابعادی منفی ظاهر می‌شود و مرد داستان مثبت بود. ما در هر جنسیتی که هستیم اگر ناآگاه باشیم، اگر تسلط و اشراف به خودمان نداشته باشیم آسیب می‌بینیم. توجه به این مسئله همه از اگاهی و مطالعه می‌آید. ما همیشه فکر می‌کنیم زن‌ها جنس لطیفی هستند و می‌توانند خیلی آسیب‌پذیر باشند ولی زن‌هایی را داشته‌ایم که خیلی خشن بودند و به اطرافشان آسیب می‌زنند. ما هیچ وقت فکر نمی‌کنیم یک زن به یک پرنده و گربه می‌تواند آسیب بزند ولی در جامعه امروز زن‌هایی را می‌بینیم که به همسر و بچه‌شان آسیب می‌زنند. خشونت در تمام جهان گسترش پیدا کرده و ربطی به جنسیت آدمها ندارد. حتی بچه هم می‌تواند خشونت بورزد. اینها همه به شرایط زندگی آدمها برمی‌گردد که آنها را به این سمت و سو می‌برد. در همین نمایش هم خیلی از مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها را خودم نوشتم. شاید اگر خود متن را بخوانید متوجهش بشوید. در نمایش «من و گربه پری» هم همین اتفاق افتاد. آنجا هم خیلی چیزها را از نگاه خودم گفتم.

من شارلوت و فِرد را به سمتی بردم که خودم دلم می‌خواهد. مارتین را هم به همین سمت بردم. جایی مارتین خطاب به شوهرش می‌گوید من امشب به دوستم حسادت کردم و من هیچ وقت آدم حسودی نبودم و تو باعثش شدی. اصلاً چنین مونولوگی در متن وجود ندارد و اینها نوشته‌های من بود. می‌خواستم بگویم مارتین خاطر شرایط و موقعیتی که پیش آمده و در آن زندگی می‌کند به عنوان یک زن به دوستش حسادت می‌کند. شرایط او را به این سمت برده که حسادت کند و آگاهانه به دوستش ضربه بزند. الان چرا باید به دوستش حسادت کند. چرا باید آدمی که در گذشته او را خیلی جدی نمی‌گرفته امروز حسرت زندگی‌اش را بخورد. اینها همه به خاطر زندگی‌ای است که امروز دارد و مردی که کنارش است اگر به این زن احساس امنیت می‌داد این زن هیچ گاه به فکر گذشته‌اش نمی‌افتاد و حسادتی در وجودش بروز نمی‌کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها