به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بعضی بومینویسی را لازمه جهانی شدن میدانند و براینباورند ادبیات ایران در صورتی میتواند در بازارهای بینالمللی بدرخشد و توجه مخاطبان را جلب کند که به فرهنگ و آداب و رسوم و تمدن ایرانی بپردازد. برخی هم معتقدند: توجه به موضوعات فراگیرتری چون محیط زیست، بحران آب و حقوق کودک، مهم و راهگشاست.
مجید شفیعی، نویسنده کودک و نوجوان در گفتوگو با ایبنا، توجه به تجربه زیسته را روشی برای راهیابی به بازارهای جهانی میداند و میگوید: اگر نویسنده به نوشتن همان چیزهایی بپردازد که در زندگی شخصی خود تجربه کرده و از خاطرات، آداب و رسوم، فرهنگ، احساسات، شادیها و رنجهایش بگوید، داستانها و رمانهایش، اصالت پیدا میکنند و ملموستر، واقعیتر و عمیقتر میشوند. چون از دل تجربههای خودش برآمدهاند و کپیبرداری از فرهنگهای دیگر نیستند.
به گفته نویسنده «کابوس ماهان»، جهانی شدن لزوماً به معنی شبیه شدن به فرهنگهای دیگر نیست، بلکه برعکس؛ وقتی یک نویسنده داستانی را با الهام از فرهنگ و تجربههای واقعی خودش روایت میکند، برای مخاطب خارجی جذابتر است چون با یک دنیای تازه و متفاوت آشنا میشود. از سوی دیگر، ناشران بینالمللی هم، دنبال داستانهایی هستند که صدای خاص خودشان را داشته باشند. پس اگر کتابی از دل تجربههای واقعی و بومی خلق برآمده در عینحال به مسائل انسانی و جهانی چون دوستی، خانواده، امید، جنگ و… هم اشاره کرده باشد میتواند توجه مخاطب جهانی را بهدست آورد.
شفیعی بر این باور است که بعضی نویسندگان ایرانی، نه تنها تجربه زیسته ندارند که متوهم هم هستند و نمیدانند کجای جهان ایستادهاند و نسبت خود را با تاریخ و فرهنگ و اندیشه روشن نکردهاند. این افراد شبیه کسانی هستند که شنا کردن را یاد نگرفتهاند اما دلشان میخواهد در اقیانوس شنا کنند.
نویسنده «راز تالار آینه» توجه به ادبیات کهن و افسانهها را روشی برای جهانی شدن میداند و میگوید: بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان چون مارکز و بورخس به قصهها و افسانهها و حتی به جنبههای اساطیری توجه کردهاند. نویسندگان خوب کودک و نوجوان هم از این اصل پیروی کرده و در آثارشان به اسطورهها پرداختهاند. ردپای کهنالگوهایی که یونگ به آنها اشاره کرده را در جای جای کارهای کسی چون نیلگیمن میبینیم. پس قصهها، همواره جذاباند و با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند و از کشوری به کشور دیگر میروند و با فرهنگ و آداب و رسوم کشور مقصد درهم میآمیزند.
به گفته مجید شفیعی، نویسندگان ایرانی هم میتوانند به بازآفرینی گنجینه بیپایان حکایتها و داستانهای خود بپردازند. چه کسی گفته شاهنامه و مثنوی و سیاستنامه برای خواننده امروز جذابیت ندارد؟ چرا ادبیات کلاسیک ما نباید منبع الهام برای نویسندگان امروز باشد؟ البته برای سخنگفتن از یک چشمانداز عظیم باید باعظمت سخن گفت و این ویژگی در آدمهای بسیاری وجود ندارد.
نویسنده «قصه خواندنی شیرین و فرهاد» براین باور است: نکته مهم در بازآفرینی، منظری است که از آن به یک موضوع توجه میشود و این در حالی است که بعضی نویسندگان ما نه این زاویه دید منحصربهفرد را دارند نه دارای پسزمینههای روانشناسانه، فلسفی و مردمشناسانه هستند.
شفیعی نه تنها بازآفرینی که بازنویسی متون کهن فارسی را هم برای مخاطب جهانی جذاب میداند و میگوید: من کار نوشتن را با بازنویسی آغاز کردم. نشر شباویز، نخستین ناشر من بود و هشت عنوان از کارهای مرا منتشر کرد. جالب اینکه سه عنوان از کتابهای من به زبان کروهای ترجمه شد و توانست توجه مخاطب کرهای را به خود معطوف کند. زیرا هستند کودکانی که دلشان میخواهد روایت متفاوتی از کشورهای دور و نزدیک بخوانند و بشنوند.
به گفته این نویسنده کودک و نوجوان، آثار کهن ایرانی مثل شاهنامه یا مثنوی، درونمایههای انسانی، اخلاقی، فلسفی و اسطورهای دارند که فراتر از زمان و مکان هستند و برای هر مخاطبی میتوانند آشنا و قابل لمس باشند. البته چگونگی بازنویسی یا بازآفرینی مهم است. اگر بازنویسی فقط به روان کردن و خلاصهسازی محدود شود یا زبان خیلی خشک و آموزشی داشته باشد، هیچ جذابیتی، حتی برای مخاطب داخلی هم ندارد. ولی اگر نویسنده بتواند از دل این داستانهای کهن، یک روایت مدرن و زنده بیرون بکشد، به راحتی میتواند توجه خواننده امروزی را به خود جلب کند.
نظر شما