جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
هنجارگریزی افراطی شعر را به هذیان شبیه می‌کند

شاخص‌ترین کسانی که غیر از نیما کوشیدند در دنیای شعر حرف تازه‌ای بزنند، تندرکیا، هوشنگ ایرانی، احمدرضا احمدی، یدالله رویایی و رضا براهنی بودند. اهمیت تندرکیا و هوشنگ ایرانی در جسارتی است که به شاعران بعد از خود، برای شکستن مهم‌ترین هنجارهای شعر دادند.

حسنا محمدزاده، شاعر اثر برگزیده «زن آتش» در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) با اشاره به اینکه از آغاز مدرن‌گرایی تلاش بسیاری از شاعران نوگرا، کشف قابلیت‌های تازه شعری برای خروج از حلقه سنت و گریز از تمام هنجارهای معمول شعر بوده است، گفت: با تلاش‌های این شاعران نوگرا جریان‌های متنوعی شکل گرفته و شاعران و نظریه‌پردازان شعر مدرن، مانیفست‌های مختلفی نوشته‌اند و عناوین متعددی به شعر افزوده‌اند، هرچند که با یک نگاه کلی می‌توان اغلب این جریان‌ها را زیر پرچم دادا و سوررئالیسم گرد هم آورد و به این نتیجه رسید که مطلب دندان‌گیر و اعجاب‌آوری کشف و به جهان شعر افزوده نشده است. تنها نقطه مثبت در شکل‌گیری این جریان‌ها و صدور بیانیه‌های مرتبط با هرکدام، جرئت هنجارشکنی شاعران و دادن این جسارت به آیندگان بوده‌است که البته در بسیاری از موارد به نفع شعر تمام نشده و می‌توان این مسئله را با تأمل در آثار خروجی هر جریان به‌خوبی دریافت.

محمدزاده با بیان اینکه جریان‌هایی چون «موج نو» و «شعرحجم» از نظر سرنوشت هنری شباهت بسیاری با فرجام سوررئالیسم دارند، توضیح داد: شور و غوغای سوررئالیسم پس از جنگ جهانی دوم فروکش کرد، همان طور که امروز، جریان‌هایی چون حجم و موج نو، جریان‌های زنده و ادامه‌داری نیستند. شاخص‌ترین کسانی که غیر از نیما کوشیدند در دنیای شعر حرف تازه‌ای بزنند، تندرکیا، هوشنگ ایرانی، احمدرضا احمدی، یدالله رویایی و رضا براهنی بودند. اهمیت تندرکیا و هوشنگ ایرانی در جسارتی است که به شاعران بعد از خود، برای شکستن مهم‌ترین هنجارهای شعر دادند. هوشنگ ایرانی تلاش کرد از فرم بگریزد و شعرهایی بنویسد که اغلب بی‌معناست؛ اصلی‌ترین شاخصه شعرهای او، خروج از همه نشانه‌های ظاهری و باطنی شعر کلاسیک است. نوشتن به سیاق شعر فرنگی، مصراع‌نویسی‌های خاص و افراط در توجه به اصوات و عبارات بامعنی و بی‌معنی، از جمله ویژگی‌های شعر هوشنگ ایرانی است و جای تعجب نیست اگر چنین شعری با بی‌رغبتی مخاطبان مواجه شود.

این شاعر و پژوهشگر ادبی با اشاره به شکل‌گیری جریان شعری «موج نو» در دهه ۴۰ و ادامه درگیری سنت و مدرنیته افزود: برخی از شاعران این جریان کسانی چون احمدرضا احمدی، بیژن الهی، بهرام اردبیلی، اسماعیل نوری علاء، یدالله رؤیایی و هوشنگ چالنگی بودند که همه معیارها و اصول قدیم و جدید را به هم ریختند، وزن، قافیه، ادبیت، احساسات، تخیل روشن، ایهام و ایجاز را کنار گذاشتند و اشعاری نوشتند که از هیچ نظر به شعرهای پیش از خود شباهت نداشت. نخستین مجموعه‌ای که در این حوزه منتشر شد، مجموعه «طرح» از احمدرضا احمدی بود. اشعار طرح پس از انتشار با وام از نام سینمای موج نو فرانسه که در ایران هوادار فراوانی داشت، «موج نو» نام گرفت. رویایی بعدها از موج نو جدا شد و همزمان با انتشار بیانیه «شعر حجم» در مرکز توجه شاعران و منتقدان قرارگرفت؛ عده‌ای به ستایش و عده‌ای به نکوهش او پرداختند.

هنجارگریزی افراطی شعر را به هذیان شبیه می‌کند

وی در ادامه با بیان اینکه زبان وسیله ارتباط بین انسان‌هاست و بر اساس اصول و قواعد و هنجارهایی شکل گرفته‌است و تا حدودی اندک قابلیت دخل و تصرف دارد، توضیح داد: در آثار شاعران حجم‌گرا به‌سختی می‌توان حرف و حدیثی از مردم و غم‌ها و شادی‌ها و آرمان‌های آنها یافت، البته در راستای این اتفاق نباید موضوع مهم از خودبیگانگی انسان و تضاد هنرمند و جامعه را که بیماری مدرنیته است، فراموش کنیم. در بیانیه شعر حجم، بیشتر بر تصویری بودن این شعر تکیه می‌شود، اگرچه برجسته‌ترین شاعر این جریان، یعنی یدالله رویایی، کوشش‌های بسیاری در قلمرو برونی‌ترین لایه زبان انجام داده است، برای مثال به این شعر دقت کنید «از تو سخن، از به آرامی / از تو سخن از به تو گفتن… / من با گذر از دل تو می‌کردم / من با سفر سیاه چشم تو زیباست / خواهم زیست / من با به تمنای تو / خواهم ماند / من دوست دارم از تو بگویم را / ای جلوه‌ای از به آرامی / من دوست دارم از تو شنیدن را / تو لذت نادر شنیدن باش / تو از به شباهت، از به زیبایی / بر دیده تشنه‌ام تو دیدن باش» خود رویایی در توضیح هنجارشکنی‌های این قطعه می‌گوید «در این قطعه سعی کرده‌ام از امکانات دستورزبان فارسی به نفع شعر استفاده کنم؛ مثلاً من دوست دارم از تو بگویم را / ای جلوه‌ای از به آرامی؛ «به آرامی» در دستور، قید است و قاعدتاً جایش اینجا نیست؛ معمولاً باید گفت: «ای جلوه‌ای از آرامش» ولی من «اسم» فرض کرده‌ام. گاه می‌شود فعل را هم به جای اسم گذاشت مثل: «من با گذر از دل تو می‌کردم / من با سفر سیاه چشم تو زیباست / خواهم زیست» که در آن «سفر سیاه چشم تو زیباست» را «اسم» گرفته‌ام.»

محمدزاده تاکید کرد: درست است که واژگان و شیوه کاربرد روزمره آنها به مرور زمان به یکنواختی و عادت می‌رسند و تنها به درد انتقال پیام می‌خورند و دیگر نمی‌توانند حسی را در مخاطب برانگیزانند؛ درست است که شاعران می‌توانند با انحراف از معیارهای معمول زبان، مخاطب را به شگفتی وادارند و حس‌های فراموش‌شده‌اش را زنده کنند و با شگردهایی شاعرانه او را از نگریستن یکنواخت به هستی، دور کنند، اما وقتی این گریز از هنجارها افراطی باشد، می‌تواند شعر را به هذیان شبیه کند. رضا براهنی یکی از کسانی بود که به عنوان منتقدی پیشرو با این‌گونه افراط‌ها مخالفت می‌کرد. او تا قبل از انتشار کتاب «خطاب به پروانه‌ها» یکی از مخالفان سرسخت هرج‌ومرج زبانی در شعر بود، تا جایی که می‌گفت «این‌گونه شعر گفتن تا ابد نمی‌تواند ادامه داشته باشد، چرا که اگر به همین سرعت، زبان انعطاف پیدا کند، انعطافی در جهت سستی و بی‌بندوباری و هرج‌ومرج خواهد بود؛ به همین دلیل گرچه ممکن است زبان معمولی جزوه شعر به گسترش زبان فارسی برای در برگرفتن مفاهیم جدیدتر و محتوایی نوتر کمک کند؛ ولی احتمال دارد که ترمز این زبان ناگهان در این سرازیری ببرد و به سرعت زیاد زبان را به سوی نابودی ببرد»، اما خودش در دهه ۷۰ به شعری رسید که با عنوان «شعر زبان» مطرح شد؛ شعری که یکی از مؤلفه‌هایش، «نحوگریزی»، بود. او در نظریه‌ی زبانیّت و در مانیفستی که به بهانه مؤخره کتاب «خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» برا ی آن ارائه داده است، زبان را پدیده‌ای می‌داند که با هر بار استفاده برای شعر باید تمام قوانین را به هم بزند، حتی قوانین سنتی خود را و دستور و نحو سنتی خود را تا زبانیت خود را به عنوان تجاوزناپذیرترین اصل شاعری حفظ کند. زبانیت زبان از دید براهنی یعنی آزادی زبان از قید معنا، نحو و مسائل دیگری که بر زبان تحمیل می‌شود و از دید او زیبایی‌آفرینی از طریق زبان همیشه نیازمند معنا نیست!

شاعر «زن آتش» با تاکید بر اینکه تجاوز به صورت زبان و شکستن هنجارهای نحوی و واژگانی آن تاکنون چیزی به شعر نیفزوده‌، بلکه ادبیات فارسی با آن غنای حسی و اندیشگی را به بیراهه کشانده‌است، توضیح داد: شعر فقط موسیقی نیست که تمرکز در جنبه‌های آوایی کلمات و هارمونی سطرها، آن را به اوج برساند؛ موسیقی، تنها یکی از عواملی است که در کنار سایر عوامل می‌تواند به اعجاز کلام کمک کند و در مسخ‌شدن مخاطب تأثیر بسزایی داشته‌باشد. پررنگ‌ترین نقش‌ها را در صحنه شعر، خیال و اندیشه بازی می‌کنند. داشتن اندیشه نو در شعر بسیار مهم است، اما نباید فکر کنیم که اگر اندیشه‌ای نو آوردیم، لازمه آن بر هم زدن و در هم کوفتن زبان رسمی و ادبی است. این افکار نو را بسیاری از شاعران و متفکران پیش از ما آورده‌اند. سنایی در دوره خودش افکار بسیار تازه‌ای دارد؛ ولی این دلیل نمی‌شود که زبان را در هم بریزد. عطار و حافظ و مولانا هم همین طور. هرکدام از آنها با همان زبانی سخن می‌گویند که پدرانشان گفته‌اند و بعد اعقابشان توانسته‌اند بفهمند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین