شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۴
«ام علاء» برای پنجمین‌ بار روی پیشخان کتابفروشی‌ها رفت

کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ‌الشهداء فخرالسادات طباطبایی برای پنجمین‌بار منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ‌الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند برای پنجمین‌بار توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّ‌الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانواده‌اش به شهادت رسیند. زنی که هجده فرزندش را در خانه‌ای شصت متری و وقفی بزرگ کرد. خانه‌ای که هر وقت پنجره‌اش را باز می‌کرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی (ع) گره می‌خورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگی‌شان می‌شد.

فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت می‌کنند و همان‌جا ماندگار می‌شوند. فخرالسادات در نجف به دنیا می‌آید و در سن سیزده سالگی با آیت‌الله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج می‌کند. آن‎‌ها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) زندگی‌شان را با عشق آغاز می‌کنند و حاصل این ازدواج می‌شود هجده فرزند، نه پسر و نه دختر که در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آن‌ها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت‌الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنت‌الهدی صدر درس می‌خواندند.

در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبه آیت‌الله صدر بودند دستگیر و روانه زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین‌بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته می‌شد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات می‌کند و به آن‌ها وعده بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را می‌دهد.


بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه زندان شد. به دلیل فعالیت‌های سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال‌ونیم در زندان حزب بعث به سر می‌بردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که موفق نشد.



ام علاء در طول زندگی متحمل رنج‌ها و سختی‌های زیادی شد. ولی هیچ‌گاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر می‌برد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آن‌ها دلجویی می‌کرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش می‌آمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمیداشت.

او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کارهای شخصی‌اش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام می‌داد. همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه می‌کرد. به آن‌ها می‌گفت: اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمی¬شوم؛ بلکه افتخار می‌کنم و بدانید خون فرزندان من رنگین‌تر از خون فرزندان اباعبدالله نیس.

در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبه‌روی مامه و هر دو با هم گریه می‌کردند و روضه می‌خواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل ام‌البنین چهار پسر فدا کردی.»
شاید می‌خواست با این کلمات، دل مادر داغ‌دیده‌ام را آرام کند. مامه دستی به صورتش کشید و میان هق‌هق گریه‌هایش گفت: «من کجا، ام‌البنین کجا ابوعلاء؟ ام‌البنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»


این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و به بهای ۲۰۰ هزار تومان در انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها