جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۸
آیین امضای کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام» در اراک برگزار شد

مرکزی–جشن امضای کتاب «من و بچه‌هام» تالیف شهرام شفیعی با عنوان جشن‌های خلاقیت من و بچه‌هام با حضور نویسنده کتاب در کتابخانه عمومی شهید زراستوند اراک برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، آئین امضای کتاب «قصه های من و بچه‌هام» در قالب جشن‌های خلاقیت من و بچه‌هام به میزبانی کتابخانه عمومی شهید زراستوند اراک و مشارکت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حضور جمعی از علاقمندان به حوزه کتاب و کتابخوانی در کتابخانه عمومی شهید زراستوند اراک پیگیری شد.

کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام» تالیف شهرام شفیعی ماجرای پدری را به تصویر می‌کشد که با زیانی طنز اتفاقات روزمره خود و خانواده‌اش را شرح می‌دهد. این اثر دوست داشتنی مسائل اجتماعی را به کودکان آموزش می‌دهد.

آیین امضای کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام» در اراک برگزار شد

موضوع کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام»:

شما در این کتاب آموزنده با داستان یک خانواده‌ی ۴ نفره آشنا می‌شوید؛ ماجرای پدر و پسری که بدون فکر دست به رفتارهای عجیب و حتی غلط می‌زنند. این اثر دلنشین به کودکان رفتارهای اجتماعی مانند خود مراقبتی، رفتارهای صحیح اجتماعی و مهارت‌های اقتصادی و… را آموزش می‌دهد.

نام یکی از ماجراهایی که در این جلد از مجموعه می‌خوانید، چمدان است. روزی پدر به همراه خانواده‌اش در ایستگاه قطار ایستاده بود. مادرش به او گفت: مراقب چمدانت باش. می‌ترسم اشتباهی چمدان یک نفر دیگه را برداری! پدر گفت: حواسم هست. اما به یکباره پنجاه نفر آمدند و چمدان‌هایشان را دقیقاً همانجایی گذاشتند که من ایستاده بودم و..!!

آیین امضای کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام» در اراک برگزار شد

داستان‌های این مجموعه‌ی کمیک استریپ، خاطرات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ۷۰ سال بعد را خواهد ساخت؛ زیرا کودکان با خواندنشان محال است آن‌ها را از یاد ببرند و سال‌های بعد با یادآوری داستان‌های این مجموعه باز هم خواهند خندید.

این داستان فوق‌العاده همراه با تصویرهای دوست‌داشتنی برای تمامی کودکان دبستانی جذاب و دلنشین خواهد بود.

آیین امضای کتاب «قصه‌های من و بچه‌هام» در اراک برگزار شد

در بخشی از کتاب قصه‌های من و بچه‌هام: چمدان می‌خوانیم: میخواستیم خانه را رنگ بزنیم. آقای نقاش گفت: «به حسابم پیش پرداخت بریزید تا کارم را شروع کنم.» من به جای پیش پرداخت، همه‌ی دستمزد نقاش را به حسابش ریختم. مامانی گفت: «چرا این کار را کردیا مگر او کارش را تمام کرده که همه‌ی پول را می‌دهی؟» نقاش از اینکه همه‌ی پولش را گرفته بود، خوشحال شد. فکر کرد خانه را رنگ زده و کارش را تمام کرده است به خاطر همین، نردبان را جمع کرد و گفت: «گردنم حسابی خسته شد! سه روز بالای این نردبان بودم. اما خانه‌تان خیلی خوشگل شده…»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها