به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در آغاز این نشست که شامگاه ۱۶ آذر در پیامرسان اجتماعی بله برگزار شد، سید مسعود علویتبار، شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی بیان کرد: شخصیت و بزرگی شأن و مرتبه پاره تن رسول الله (ص) به گونهای است که در نام مبارک او که طبق حدیث فوق توسط خدا به پیامبر (ص) الهام شده است، کلیت این شخصیت و ابعاد معنوی آن در این نام، جهت معرفی آن به جهانیان نهفته باشد. تشریح معنای نام مقدس فاطمه که از ریشه «فطم» به معنای جداشدن و کنده شده است در این فرموده پیغمبر (ص) که از امام رضا (ع) نقل شده است، آمده است: «به این دلیل اسم دخترم را فاطمه انتخاب نمودم، چون خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده است». در جای دیگر دلیل این نامگذاری این گونه بیان شده است که فاطمه (س) از هرگونه بدی جدا و بریده شده است.
علویتبار افزود: بانوی نمونهای که همکفو امیرالمؤمنین علی (ع) بود و حسن و حسن (ع)، و شیر زن دشت کربلا حضرت زینب کبری (س) پرورش یافته دامان اویند، و الگو و اسوه برتر زن، مادر و همسر برای تمام زنان قبل و بعد از خود در تمام اعصار است، القاب فراوان دیگری برای او نیز ذکر شده که هر کدام از گوشهای از مقامات بلند مرتبه ایشان حکایت دارد و بهترین معرف شخصیت پاک و نورانی ایشان هستند.
وی در انتها بیان کرد: در این ایام تلخ شهادت حضرت زهرا (س) لقب «أنٌانه» به معنای بانوی درمند توجه خاص تری را به خود جلب میکند. در این لقب مصیبت جانکاه حضرت محمد (ص)، ظلمی که به او و به همسر او حضرت امیر المؤمنین (ع) شد، غم انحراف جامعه بعد از فقدان پیغمبر (ص) و غم همه اذیت و آزارهای بسیاری که متوجه او بود، جای دارد.
در این نشست شاعرانی چون علیرضا قزوه، امیر عاملی، ایرج قنبری، رضا عبدالهی، رسول شریفی، شعبان کرم دخت، سید مسعود علوی تبار، علی مزمل، ناصر دوستی، سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، مسعود ربانی، علیرضا حکمتی، نغمه مستشار نظامی، فائزه زرافشان، سیده کبری حسینی بلخی، نجمه پور ملکی، فاطمه عارف نژاد، میترا ملک محمدی، عاطفه جعفری، فرزانه قربانی، سارا عبداللهی، نیره جهانشاهی، و صبا فیروزی حضور داشتند.
برخی از اشعار فاطمی ارائه شده در این نشست را میخوانید:
امیر عاملی
بعد از نبی ولایت مولا اگر نبود
کی میشد از جلالت قرآن سخن سرود؟
گیرم لبت نگفت علی حجت خداست
آنجا که نیست ملک علی، جان من! کجاست؟
عالم طفیل حضرت زهرای اطهر است
زهرا کی است؟ نور دو چشم پیمبر است
زهرا کی است؟ جلوة احمد، ظهور نور
یک زن که ساقی است ولی ساقی شعور
شعرم فدای حضرت زهرای احمد است
از ما ارادتی است اگر خوب یا بد است
بتخانه گر چه در پی آزار احمد است
بازم تبر به دست تبردار احمد است
اینک تبر طریق شهیدان کربلاست
تنها شهادت است که پایان ماجراست
ما پشت خویش را به شهادت نمیکنیم
بت را به جای دوست عبادت نمیکنیم
با این دل شکسته اگر خوب یا بدیم
در انتظار قائم آل محمّدیم
شعبان کرم دخت
فراوان از در و پهلو نوشتند
ز دامان کبود او نوشتند
از آن دیوان و دفترها که خواندیم
فقط اندازه یک مو نوشتند
فائزه زرافشان
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد؟
چه زمهریر؟ که در چشم غنچه خواب شکست
ورق ورق نفَسِ آیههای قرآن سوخت
حریم امن دعاهای مستجاب شکست
چقدر غمزده پرسید: «بهتری مادر؟»
چقدر قلب حسینت، پس از جواب شکست
برای اینکه سر غم به چاه بگذارد
شکست، قامت نخلِ ابوتراب شکست
رسول شریفی
در جمع کمال از همه صدر تویی
خورشید فلک، ماه شب بدر تویی
در وسعت واژهها نمیگنجی تو
معنای لطیف لیله القدر تویی
فاطمه عارف نژاد
نگاه میکنی و آه… ناگهان رفتهست
همین که پلک بههم میزنی، زمان رفتهست
خیال خاک به گل قد نمیدهد دیگر
که باغ از نفس افتاده، باغبان رفتهست
نبوده طاقت ماندن که آن اجابت محض
به رغم زمزمههای «بمان! بمان!» رفتهست
از آن تراکم تاریکِ کهنه، در دل شب
خدای من! چه بر آن روشنِ جوان رفتهست؟
غروب کرده و گنجشکها نمیخوانند
چه جای حوصله؟ جان از تن جهان رفتهست
چقدر اشک که بی او چکیده روی زمین
چقدر آه که با او به آسمان رفتهست
عبور کرده و پشت سرش به سمت بهشت
هزار قافله غربت دوان دوان رفتهست
اگر به مصلحتی، روضهها نشد مکشوف
نگو که خاطرهٔ کوچه یادمان رفتهست
دویدهایم که شاید به کربلا برسیم
دریغ اگر که بگویند کاروان رفتهست…
نجمه پور ملکی
دوست دارم از زمین و آسمان کم بشنوم
بیشتر از فاطمه…از اسم اعظم بشنوم
نیم عطری از گل یاست به این روزم نشاند
آه اگر از چادرت بویی در عالم بشنوم
شعر و کوثر با هم از عرش خدا نازل شدند
پیش قرآن می روم تا خیر مقدم بشنوم
آیه تطهیر آوردند زنهای بهشت
می روم تا از زبان پاک مریم بشنوم
بعد مدتها خدیجه طعم شادی را چشید
خوش ندارم هیچ حرفی دیگر از غم بشنوم
هم اسیرم....هم فقیرم…هم یتیمم…آمدم
تا جواب هر سه را از دوست با هم بشنوم
هاجری هستم که حالا تشنه تر از قبل شد
در خودم چاهی زدم! از آب زمزم بشنوم
ارتباط مادر و فرزندی از این بیشتر؟
دوست دارم ذکر حیدر را دمادم بشنوم....
میترا ملک محمدی
انگار خود خدا پی دلداری ست
آنقدر که زخم قلب حیدر کاریست
پرسید علی حال گُلاش را، زهرا
خندید که؛ آخرین شب ِبیماریست...
عاطفه جعفری (افغانستان)
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحرپرسۀ صحاریها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلالؤ خورشید، بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیفتر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت، از آن جاودان؛ لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جان عزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توامان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر، که از پرنیان لطیفتر است
دریغ و درد که سیلیخورِ حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است
فرزانه قربانی
روزی علی در سنگر خود یار و یاور داشت
حالا ولی یاس کبودی کنج بستر داشت
خانه پر از امن یجیب عرشیان می شد
ام ابیها هر زمان که حال مضطر داشت
ای کاش با دستان مادر وا نمی شد در
وقتی که آتش کینه از آیات کوثر داشت
مسمارِ خونی دیده که آلاله پشت در
با شعله ی آتش نبردی نابرابر داشت
دستاس بی تاب و تنور سرد میدانند
این خانه قبل از ماجرای کوچه مادر داشت
آنقدر از آیات کوثر بی خبر ماندند
تا عطر الرحمان تمام شهر را برداشت
حق داشت که پنهان نگه دارد مزارش را
از آن همه دشمن که در شهر پیمبر داشت
عمادالدین ربانی
میبرد سهیل حسد، بر طلوع طلعت من
گَرد چادرت شده است، کوکب هدایت من
آفریدگار تو را آفرید و گفت به خویش
آفرین به من که تویی، بهترین خلقت من
گفت مصطفی (ص)؛ (گل من! خندهات بهار من است
دخترم رضایت توست معنی رضایت من
گفت مرتضی: (حرمی در حریم آل عبا
اولین شهید تویی در ره ولایت من)
بهترین خلق خدا! خاستگاه مهر و حیا!
ابتدای مدح شماست انتهای همّت من
چامهای برای شما سوخت در نهایت خویش
جامهای برای عزا دوختی به قامت من
احمد رفیعی وردنجانی
جهان، جهان شده با اسمِ اعظمت مادر
شکفته زندگی از برکتِ دَمَت مادر
به گردشند همه مُهره هایِ سُبحه ی دهر
به لطفِ رشته یِ ذکرِ دَمادَمَت مادر
عزیزِ جانِ خدیجه (س) چقدر دریایی
هزار آسیه هستند مریمت مادر
میانِ معرکه یارایِ ذوالفقار شده ست
همیشه تیغ بیاناتِ مُحکمت مادر
نداده قد خِرَد عالِمانِ دهر هنوز
به درکِ کوچه ای از کُلِ عالَمَت مادر
شکوهِ زندگیِ جاودانه می بخشی
به هر که کشته شود زیرِ پرچمت مادر
غم مدینه سرآغاز داغِ کرب و بلاست
و فاطمیه شروعِ مُحّرَمت مادر
نه فاطمیه فقط، بلکه هر نفس داریم
به خانه دلمان آتش از غمت مادر
نمی شود بنویسم غمِ تو را باید
هزار بیتِ پس از این، بگِریَمَت مادر
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
هر دم فرشته میوزد از سمت خانه اش
دریاست جمله عالم و زهرا کرانهاش
هرجا دهان گشوده گلی، آن حسین اوست
چندین مگو کجاست مزار و نشانهاش؟
صحرا به قدر همت دهقان بهار داد
لایق نبود عصر، مگو از بهانهاش
گنج از نگاه هرزه مردم نهفته به
زهرا کجا و مردم اهل زمانهاش
بیشک نشان سرخ دفاع ولایت است
داغی اگر نهاده زمان، روی شانهاش
تاریخ، رنجنامه اولاد فاطمه است
ردی نشسته روی دل از تازیانه اش
زهره یوسفی
وقتی که دل شکست و به آیینه سنگ خورد
وقتی میان قامت در، سینه ای فشرد
بانو به شوق دیدن بابا، شتاب کرد
وقتی که در میانه ی دیوار جان سپرد
فریاد شهر را همه ی آسمان شنید
وقتی صدای ناله به گوش فلک رسید
تاریخ را به اوج تماشا کشاند و رفت
نبضی که در تکامل دین خدا تپید
کوه از زبانه های سراسیمه، آب شد
آتش به خانه ای زد و قلبی کباب شد
بانوی آب در دل آیینه ها شکست
دریا میان کوچه ی سنگی سراب شد
وقتی که سرنوشت زمانه سیاه شد
وقتی که محرم دل غمدیده چاه شد
وقتی که حرمت دل آیینه ها شکست
زهرا برای عالم و آدم، پناه شد
مانده است یک قدم به رها گشتن از عدم
باید پیاده رفت به سر منزل حرم
اما حرم کجاست؟ که از آن نشانه نیست
در کوچههای عشق شما میزنم قدم
سارا عبداللهی
تمام دشت با احساس باشد
به نامش هر گلی حساس باشد
طوافِ لالههای بی قراری
معطر از نگاهت یاس باشد
ناصر دوستی
با روشنی و آینه نسبت دارد
بی شک به خدیجه او شباهت دارد
مِهرش به دل حضرت معشوق نشست
این زن چقدر به عشق ارادت دارد
نظر شما