یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۰
«بچه‌های لب خط» و داستان زندگی یک فرمانده شهید

«بچه‌های لب خط» داستان زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره را روایت می‌کند یکی از قهرمان سال‌های دفاع مقدس بود، پسرکی از منطقه‌ای فقیرنشین در جنوب پایتخت که در گذر از یک زندگی پرفراز و نشیب، تا شهادت پیش رفت.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «بچه‌های لب خط» داستان زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره را که در مقطعی از جنگ تحمیلی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله بود روایت می‌کند. این کتاب کاری از اصغر فکور و انتشارات سوره مهر است و در بیست و یکمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقدس در گروه کودک و نوجوان، در بخش مستند داستانی به عنوان یکی از آثار شایسته تقدیر معرفی شد. فکور متن این کتاب ۱۰۴ صفحه‌ای را در نه فصل مجزا از یکدیگر تنظیم کرده و به نظر می‌رسد قصدش این بوده که مقاطع مهم و برجسته زندگی شهید دستواره را، به ترتیب در این فصول بازخوانی کند. داستان از کودکی این شهید و محله‌ای که او در آن متولد شد و رشد کرد شروع می‌شود و مراحل مختلف رشد و بالندگی پسرکی از منطقه‌ای فقیرنشین در جنوب پایتخت را که قهرمان جنگ شد مرور می‌کند. قهرمانی که در سختی‌های زندگی ورزیده شد و بعدتر این ورزیدگی و صلابت را در مواجهه با حوادث جنگ به خوبی نشان داد.

می‌خوانیم: ارتفاعات قلاویزان نقطه کور عملیات‎های شناسایی بود. هیچکس اطلاعات دقیقی از مواضع دشمن در آن نقطه، نداشت. مخالفان و موافقان ادامه عملیات نظر خودشان را داشتند. در نهایت با طرح ادامه عملیات موافقت شد. محمدرضا هم مثل بقیه چند شبانه روز نخوابیده بود. فکر کردن به ارتفاعات قلاویزان خوره ذهنش شده بود و آرام نمی‎گرفت. صبح پنجشنبه خودروها را برای نقل و انتقال آماده می‎کرد، که صدای هواپیماهای دشمن و بلافاصله بمباران شنید. نیروها به موقع جان‌پناهی پیدا کردند و کسی آسیب ندید؛ اما بیشتر خودروها به آهن‌پاره‌ای سوخته تبدیل شدند. محمدرضا بعد از بمباران برای رزمنده‌ها سخنرانی کرد: «…ما از محتضری که بی‌خود دست و پا تکون می‌دهد هراسی نداریم!» حرف‌های محمدرضا روحیه رزمنده‌ها را تقویت کرد. بعد از ظهر روز جمعه نیروهای گردان حبیب‌بن‌مظاهر به طرف مواضع دشمن راه افتادند.

«بچه‌های لب خط» پیش از رسیدن به نقش شهید دستواره در دوران جنگ تحمیلی، مبارزات او در مقطع منتهی به انقلاب و کوشش‌هایی که او بعد از تشکیل جمهوری اسلامی در غرب کشور داشت روایت می‌کند. به روایت کتاب، شهید دستواره حتی پیش از شروع جنگ و تجاوز بعثی‌ها به خاک ایران، در مهار ناآرامی‌های کردستان نیز نقش موثری داشت و شهادت شماری از دوستانش را در درگیری‌های آن دوره به چشم دید. نویسنده کتاب، این بخش از زندگی قهرمانش را به تفصیل و به خوبی روایت و زحماتی را که او و همرزمانش در دفاع از انقلاب کشیدند تشریح می‌کند. مردی فداکار و مسئولیت‌پذیر بود و همین دو ویژگی‌اش باعث شدند که او خیلی زود به فرماندهی برسد و با کامیابی در انجام وظایف کوچک، شایستگی خود را برای مسئولیت‌های خطیر اثبات کند. جز به رضای خدا فکر نمی‌کرد و ذره‌ای به ظواهر دنیوی اهمیتی نمی‌داد و حتی گاهی بیرون سنگر – بی‌اعتنا به خمپاره‌های دشمن که وقت و بی‌وقت سر می‌رسیدند - روی زمین می‌خوابید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها