دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵
روایت مجاهدت‌های درونی و بیرونی یک رزمنده

سید رضا آنقدر معمولی بود که می‌شد حتی ندیدش! ظاهری معمولی، خانواده‌ای معمولی، شهری معمولی و حتی درس خواندنی معمولی! اما سید رضا در هفده سالگی متفاوت‌ترین اتفاق زندگی‌اش را به چشم می‌بیند. دیدار با امام زمان، آن هم در میان خاکریزهای جنگ ایران و عراق!

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): قصه‌ای که در کتاب «زلال» روایت می‌شود، قصه آدمی معمولی است. حداقل، آنچه از ظواهر ماجرا برمی‌آید این است که قرار است قصه آدمی عادی، بدون ویژگی‌هایی که او را از دیگران متفاوت و متمایز می‌کند بخوانیم. اما اینجا از آن جاهایی است که ظواهر، فریب‌مان می‌دهند. ماجرای سید قصه ما، عمقی دارد که درک آن اصلاً آسان نیست. «سید رضا آنقدر معمولی بود که می‌شد حتی ندیدش! ظاهری معمولی، خانواده‌ای معمولی، شهری معمولی و حتی درس خواندنی معمولی! اما سید رضا در هفده سالگی متفاوت‌ترین اتفاق زندگی‌اش را به چشم می‌بیند. دیدار با امام زمان، آن هم در میان خاکریزهای جنگ ایران و عراق!»

اما این تجربه برای او، نه اتفاقی یک‌باره و تکرارنشدنی، که شروع مسیری طولانی است. به نوشته کتاب «اما این آخر ماجرا نیست، ابتدای اتفاقاتی است که زندگی‌اش را زیرورو می‌کند. او قرار است بیشتر از این‌ها آزمایش شود! او که تصور می‌کند با این دیدار به هدف خود رسیده است متوجه می‌شود مراتبی بیشتر از این در پیش دارد.» مسیری در پیش دارد که باید به تنهایی در آن پیش برود. «عزیز تا به حال با او این طور صریح حرف نزده بود. سیدرضا دستش را به سمت استکان چایی برد. حرارت چایی انگشتانش را گرم کرد: علاقه به امام معصوم رو همه دارن.

عزیز، قندی داخل دهانش گذاشت و با بی‌تفاوتی گفت: ولی امام معصوم برای همه شخصی نشده!

سیدرضا که هنوز سرخ حرف قبلی او بود، سرخ‌تر شد. سرش را پایین انداخت. عزیز چایی‌اش را خورد و بعد با لحن مهربانی ادامه داد: سید! شرک درونی مثل موریانه است. ایمان آدم رو می‌خوره. بدون اینکه خودت متوجه باشی.

سیدرضا سرش را بالا آورد: آقا عزیز! یاد کردن از معصوم مثل یاد کردن از خداست. حدیث داریم.

دفترچه کوچکش را ورق زد و حدیث امام باقر (ع) را که از کتاب کافی یادداشت کرده بود، برایش خواند: «همانا یاد کردن از ما یادکردن از خداست…»

عزیز نگاهش را در چشمان سبز و مواج سیدرضا دوخت: بله. ولی به شرطی که معصوم جای خدا رو توی قلبمون نگیره.»

کتاب «زلال» نوشته لیلا محمدی، نگاهی به زندگی شهید سید رضا پورموسوی است. شهیدی که درباره‌اش می‌گویند «پیراسته از دنیا و رسته از هوا و آراسته به تقوا بود. با قرآن و ادعیه انس هماره داشت و با نهج‌البلاغه نیز، تردیدی نداشتم که دریافت‌ها و مکاشفاتی دارد که هدیه و محبوب او به جان مطهر و معطر و لحظه‌های منور اوست. جملاتش گاه شگفت‌آور بود. اما آنان که ژرفای وجود سید رضا را کاویده و شناخته بودند می‌دانستند این جملات، سوغات معراج روحانی اوست و دسته‌گل‌هایی که از باغ جان و جانان و جبهه‌ها چیده است. شجاعت‌ها، دلاوری‌ها و کارهای شگفت او در جبهه دریغا و دریغا که از بسیار نظرها پنهان و ناشناخته مانده است. باید گفت حماسه‌های جلوت سیدرضا هرگز کم از حماسه‌های خلوت او نبود.»

«زلال» روایتی مستند از مجاهدت‌های درونی و بیرونی یکی از رزمندگان دفاع مقدس به مخاطب عرضه می‌کند. این روایت، روایتی مستند است زیرا به دست‌نوشته‌های خود شهید تکیه دارد و نویسنده، متن سه بخشی خود - «فقط یک جرعه»، «شیدایی» و «مکاشفه» – را بر اساس آنچه از این شهید به جای مانده است پیش می‌برد. این دست‌نوشته‌ها، پس از شهادت شهید پورموسوی پیدا شدند و راز بزرگ زندگی او را آشکار کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط