به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، یوسفعلی میرشکاک درمراسم بزرگداشت صدمین سالگرد زادروز جلال احمد که با همکاری انجمن ادبی جوزا و خانه اندیشهورزان شامگاه ۱۵ آذر در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد، در خصوص میراث جلال در پیوند ادبیات و اندیشه گفت: جلال آل احمد به تعبیر برادر مرحومش شمس امامزاده آل احمد است، صدر این تعریف حقیقت ماجرا این است که جلال امامزاده است، مدتی است که مشغول نگارش مطلبی به عنوان بزرگراه جلال احمد هستم، این مطلب را در گریز از خود و فضایی که بر ذهنم غالب است مینویسم. مراد از بزرگراه آل احمد وضعیتی است که ما در حال حاضر ما در آن گرفتار هستیم.
این نویسنده تاکید کرد: بنیانگذار این بزرگراه خود آل احمد بود، اگر آل احمد نبود شریعتی پدید نمیآمد به این معنا که این بینش ایجاد نمیشد و بسیاری از جماعت عوام که اهل سیاست شدهاند به واسطه جلال آل احمد و شریعتی و این سلسله تصمیم گرفتند خواسته یا ناخواسته دین را تبدیل به ایدئولوژی کنند.
وی افزود: در هر صورت این مشکلی است که جلال ایجاد کرده شاید قصد نداشته و در ذهنش نبوده که دین را تبدیل به ایدئولوژی کند، جلال در گریز از آن ایدئولوژی ناخواسته اسلام را ایدئولوژیک میبیند. جلال فردی روشنفکر بود که علاقه به زندگی در شهر پاریس را داشت و بیتردید کتاب غربزدگی را از روی خود نوشته است.
به گفته میرشکاک، همگی ما غربزده هستیم و ۱۵۰ سال از غربزدگی ما میگذرد. اما جلال عارضه را ابتدا در خود و بعد در جامعه میبیند و قدری هم طبق معمول فردی عجول بود که این شتابزدگی کاملاً در نسل، قضاوت و داوریهایش مشخص است و البته نسلی که ما باشیم و او تربیت کرده شتاب زده است. هر اندازه انسان به جلال نزدیکتر این شتاب زدگی در وجودش بیشتر است.
این طنزپرداز گفت: علی میرفتاح مقالاتی از من به نام «حواشی سایه بر آفتاب» که در ارادت به مرحوم جلال نوشتهام را خوانده است. این خود را سایه ای دیدن و جلال را آفتاب دیدن نافی این قضایا نیست و همچنان مجتهد من جلال است، چون هنوز در همان فضایی به سر می بریم که جلال مطرح کرده است.
به گفته میرشکاک، اینکه ما از یاد ببریم کجا زندگی میکنیم و توقع داشته باشیم که همانند اروپا با هنر و ادبیات نسبت داشته باشیم جزو عوارض غربزدگی است. بسیاری از جوانان ما از شهرها و روستاهای مختلف وارد دانشگاه میشوند در ابتدای دوران تحصیل توقع دارند و خود را با جوامعی با مثل سوئد و سوییس مقایسه میکنند.
وی افزود: حرف من این است که نباید تا از روستا به شهر آمدیم توقع داشته باشیم همانند اروپا امکانات به ما بدهند و اینکه به بهانه یابود از جلال آل احمد گروهی مردم دور هم جمع شوند و از او صحبت کنند مطلب بسیاری مهمی است چراکه میشود این اتفاق را در جهان سوم از انسان دریغ کرد.
میرشکاک گفت: نباید از یاد ببریم، ما قومی هستیم که اگر شاعر غزل یا قصیده ای موفق میگفت بقیه به استقبال میرفتند بر همین اساس هنگامی که جلال به حج رفت و سفرنامه آن سفر را نوشت ما هم باید بنویسیم اما این کار از ما برنمیآید.
این نویسنده در پایان گفت: مشکل اصلی ما آزادی به معنای بنیاد تفکر، تکنیک و آینده است، نه آن آزادی که در فضای مجازی مطرح است، این مسئله اگر تایید شود آیندهای وجود نخواهد داشت و فقدان آینده به معنای فقدان همه چیز خواهد بود.
روشنفکران از زیر سایه جلال بیرون آمدهاند
سیدعلی میرفتاح، نویسنده و روزنامه نگار سخنران بعدی این بزرگداشت بود که در خصوص میراث زبانی جلال آل احمد گفت: روزنامهنگاران و روشنفکران از زیر سایه آل احمد بیرون آمدهاند، نسبت همه ما با آل احمد با شیفتگی از خواندن آثارش شروع شده است و به نوعی در ابتدای کار کردن از شیوه نگارش او تقلید کردهایم، دوست داشتیم که همانند او تند و تیز و در جامعه موثر باشیم.
میرفتاح افزود: اما به مرور به دلیل ورود اندیشههای لیبرالی و سیر تاریخی که داشتهایم، ایدئولوژی که از چشم افتاد گویی جلال آل احمد و شریعتی از چشم افتادند، افرادی که به شیوه فلیسوفانه صحبت و عمل میکردند آل احمد را تحقیر میکردند که او روزنامهنگار است.
این روزنامهنگار گفت: ماندگاری شخصی که ۵۰ سال است از دنیا رفته است مسئله بسیار مهمی است. ما میدانیم انبیا و اولیای الهی افرادیاند که گرد فراموشی به آنها نمینشیند و زندهترین افراد هستند که حرفشان حی و حاضر است، حتی اگر بخواهیم نگاه دنیایی داشته باشیم پروژهای که آنها شروع کردهاند پروژههای بسیار جدی است که در حال حاضر از هر پروژه دیگری جدیتر است.
به گفته میرفتاح، شریعتی و جلال آل احمد که در این دسته قرار نمیگیرند چرا تا الان زندهاند و فراموش نمیشوند؟ به خاطر دارم که یکی از بزرگان در جوابیه یکی از یادداشتهایم برایم نوشت یکی از دلایلی که آل احمد از بین نمیرود پرداختن بسیار شما به چنین فردی است، در جواب به او گفتم ما در حال حاضر در کار خود ماندهایم. تمام آرزوی ما این است که مجلهها و روزنامههای بیشتری را به فروش برسانیم چه برسد به اینکه جلال آل احمد را ۵۰ سال از مرگش جلوگیری کنیم.
وی افزود: با اینکه از زمان حیات شریعتی و جلال آل احمد زمان زیادی گذشته است اما به قدری در مناسبات امروز حرف دارند، چه بسا اینکه میشود با گفتههایشان مخالف بود، صحبت از تایید و مخالفت یا تجمید و ستایش او نیست بلکه صحبت از این است که حضور آل احمد را نمیتوانیم انکار کنیم.
میرفتاح گفت: گاهی اوقات تصور میکنیم که زبان فارسی، زبانی آمیخته با زبان عربی است اما واقعیت این است که این آمیختگی با زبان عربی نیست بلکه با قرآن است. این آمیختگی زبان فارسی با قران و حتی نهجالبلاغه و روایتها بسیار زیاد است، به گونهای که زبان عربی امروز آن قدر با قران انس ندارد.
به گفته میرفتاح، آن گونهای که زبان فارسی صبغه قرآنی دارد زبان عربی که در چند قرن اخیر شاهد آن هستیم ندارد، در هزار سال ادبیات فارسی به هر جای آنکه مراجعه کنیم با اقتباس لفظی و معنایی یا عین تعابیر مواجه خواهیم شد و به گونهای تاثیر گذاشتند که این تعابیر وارد محاوره و مکالمات روزانه ما شدهاند.
وی گفت: زبان یکی از موانع جدی افرادی است که تمنای سکولار شدن را دارند، این زبان هیچ وقت سکولار نمیشود به همین خاطر بعضیها فکر میکنند این زبان را بهتر است دور بیاندازند، همان کاری که ترکها به نحوی انجام دادهاند اما ما تا زمانی که پارسی حرف میزنیم این فارسی اجازه سکولار شدن را به ما نمیدهد.
میرفتاح افزود: کاری نداریم که امروز تعریف ما از حق چیست اما در ادبیات فارسی حق همان خدا و علی است که به هیچ عنوان جایگزین کلمه ای مثل right نیست.
این نویسنده گفت: بعضی از افراد آمدند عربیزدایی کنند، عربیزدایی از زبان فارسی به معنای زدودن قرآن و حدیث است و ویرایش متون قدیمی نیز سکولار شدن آن محسوب میشود.
وی افزود: شعر ما، شعر زنده است و وارد گفتوگو و محاوره ما شده است، چه بخواهیم چه نخواهیم هزار سال ادبیات فارسی همان قرآن است، در قرن اول و دوم دست ما برای ترجمه باز است و برخلاف مسیحیان برای کلمات جایگزین داشتیم، اینکه ما امروز به هم میرسیم میگوییم سلام این مسئله کاملاً از ادخلوها بسلام آمنین نشئت گرفته است.
میرفتاح گفت: این ادبیات برای نویسندهای که آشنا به این مسائل نباشد هیچ جایی برای رفتن ندارد، قدیمتر افراد ملحد برای اینکه بتوانند خوب بنویسند نهج البلاغه را حفظ میکردند، در زبان فارسی هم به این گونه است، اگر بخواهیم فارسی را درست حرف بزنیم باید نسبت به قدمت هزار ساله آن آگاهی داشته باشیم و این هزار سال چیزی جز قرآن و نهج البلاغه نیست.
وی افزود: جلال آل احمد شاید در ظاهر گفت این نسل، دارای آخوندهای بسیاری است و تعابیر عربی دارد اما او با سنتهای تاریخی به طور آگاهانه پیوند برقرار کرده است، گویی از همان جایی که آنها کار را قطع کردهاند جلال کار را ادامه میدهد به همین دلیل است که بعد از گذشت ۵۰ سال خود و حرفهایش زنده هستند و بوی غریبگی و ترجمه و یا حرف وارداتی نمیدهد، چرا که با ذهن ایرانی آشنا است.
به گفته این نویسنده، اقتباسهای لفظی که آل احمد از قرآن دارد نیز موثر است، همانند انتخاب اسم نون والقلم برای یکی کتابهایش البته درست است که بازی زبانی میکند اما اتصالش را نشان میدهد.
وی افزود: چه با جلال آل احمد همدل باشیم و نباشیم شبیه او نداریم، تا بتواند تولید امر سیاسی کند و حرفی بزند در جامعه که تاثیر گذار باشد، اگر غربزدگی را جلال آل احمد نمینوشت در جامعه در نمیگرفت. این جامعه با غربزدگی جلال وارد این فضا شد که در نهایت به وقوع انقلاب پیوست.
میرفتاح گفت: آل احمد و شریعتی با زبان توانستند این کار را انجام دهند، علی شریعتی نیز مفاهیم مربوط عاشورا و حضرت زینب (س) را وارد ادبیات سیاسی کرد که تولید پات پارادایم کرد.
به گفته میرفتاح، هیچ نویسنده و هیچ روشنفکری به گرد این دو شخص از حیث تاثیرگذاری نمیرسد. این دو نویسنده بزرگ نیز سنی زیادی نداشتند و این گونه نبوده که دستگاهی پشت سر آنها باشد و از گفتههایشان در مواقع خاص حمایت کند بلکه در روزگار خود موانع داشتهاند. این زبان است که در واقع فرد را وارد دنیایی میکند که این دنیا، گرچه با سنت درآمیخته دنیای سنت نیست، این موارد رویکرد مدرنِ سنت است و رویکرد سنتی به مدرن است که کاری سختی است.
جلال دارای منظومه فکری است
محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ و روزنامهنگار سومین سخنران این مراسم بود که درخصوص محکم و متشابه در میراث نظری جلال آل احمد گفت: آل احمد بسیاری را به نوشتن واداشت و سطح کیفیت آثار آنها و افق دیدشان به سبب خواندن آثار جلال ارتقا پیدا کرد که به همین دلیل همه ما به او ادای دین میکنیم چرا که به دست خیلی از ما قلم داده است.
کائینی افزود: من خواسته یا ناخواسته در طول زندگی به دام بعضی از دوستان روشنفکر افتادهام و دیدهام که چاپ اول و دوم آثارشان هم بهسختی فروش میرود و بزرگواری که از نامهای بزرگ ادبیات و روشنفکری است آلزایمر گرفته بود و به خوبی صحبت نمیکرد چاپ اول کتابش را پنج بار به من هدیه داد، احتمالاً اگر دوباره به دیداروی بروم این کار را خواهد کرد. در صورتی که بعد از ۶۰ سال هنگامی که به نمایشگاه کتاب میرویم ناشران مختلفی را میبینیم که احساس کردهاند کار انتشار ممکن است برای آنها پول سازتر از شغل قبلی خود باشد به همین دلیل به این شغل روی آوردهاند دورهای آثار جلال را با جلدهای متفاوت چاپ میکردند و کسب درآمد میکردند و این حیطه شغلی را رها میکردند.
وی گفت: باید بدانیم برای آدمی اینجا جمع شده ایم که توانست حدود ۶۰ سال ارتباط خود را با بدنه اجتماعی کاملاً حفظ کند، جلال آل احمد پدیدهای است که بسیار سخت میتوان نام او را روشنفکر گذاشت به گونهای که همزمان میراثدار روحانیت قدیم و تفکر جدید است، او خالق آثاری است که میراث هیچکس نیست و برای خود اوست.
به گفته این پژوهشگر تاریخ، جمع بین این موارد کم در یک انسان پیش میآید، در میان بزرگان و روشنفکران زیادی هستند که با آنها ارتباط داریم اما هرگز شبیه جلال آل احمد نیستند، صرف نظر از اینکه او درست میگوید یا نه اگر یک دوره آثار جلال را بخوانیم تا یک مدت از حیث تاثیر کاملاً در کمند او قرار میگیریم و به تآسی از او ناخودآگاه مثل او حرف خواهیم زد و مینویسیم و رفتار میکنیم، از این نظر او کاملاً گیراست و بر مخاطبش تاثیر میگذارد.
وی افزود: احساس میکنم او جانش را در قالب کلام میریخت و به مخاطب میداد و به همین دلیل مخاطب جلال را صرف نظر از اینکه کاملاً قبول داشته باشد یا کاملاً مخالفش باشد به راحتی باور میکرد.
کائینی گفت: هیچکدام از ما کتابی را نخواندهایم که کاملاً با نویسندهاش موافق یا مخالف باشیم مطلبی که باید آن را بیاموزیم را دریافت کردهایم و از کنار آن رد شدهایم، سمت و سو و افق جلال را همچنان میپسندم و او در مواجهه با پدیدهها کار ساز میبینم.
وی افزود: هر نویسندهای قبل از هر چیز و بعد از مرگش دارای یک افق فکری یا منظومه فکری است، ما نویسندهای نداریم که دارای هویت نباشد مگر اینکه بپذیریم او هویت ندارد، نویسندگانی چون جلال و شریعتی دارای منظومه فکری هستند.
این روزنامهنگار گفت: منظومه فکری جلال در زمان حیاتش متحول و دست خوش تغییر شده است اما واقعیت این است که چه بخواهیم چه نخواهیم ما آل احمد را با غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران باید بشنویم و بشناسیم. آل احمد مبدع نظریه غربزدگی با مختصات خود است و فرزندش کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران است» که او این کتاب را به مسیر خاصتری از تعریف حوزه روشنفکران برده است.
به گفته این روزنامهنگار، واقعیت این است که ما وقتی شرایط جامعه را میبینیم، سعی میکنیم تا گذشتگان خود را اصلاح کنیم در صورتی که هویت و چارچوب رفتاری و فکری آنها باید کاملاً محفوظ بماند و هیچ دخل و تصرفی در آن صورت نگیرد تا با توجه به درستی عقیده آنها و شرایط خودمان تصمیم بگیریم چگونه برخورد کنیم. به سبب سرخوردگی و ناراحتی بخشی از قشر جامعه سعی میکنند یا لقب را تحریف کنند یا واقعیتی از واقعیتهای او را پنهان میکنند.
کائینی گفت: روانشناسیهای او از افراد عجیب و غریب است و یادداشتهای روزانه او اگر منتشر شود نشان میدهد که چه قدر آدمها را بهخوبی شناخته و گویی آدمشناس ماهری است، یکی از ویژگیهایی که جلال داشته این بوده که خود را جای افراد مختلف میگذاشته و دقیقاً متوجه صحبت او میشده و به همین بهترین نسخه را میپیچید.
به گفته کائینی، آل احمد به نوعی از نقاط ضعف جامعه یک شلاق میساخت برای سرگروهی کسانی که حال و حوصله جلو افتادن را ندارند، واقعیت این است که جلال آل احمد تعریفش از روشنفکر که دوست نداشت از او با این نام یاد شود این بود که روشنفکر کسی است که خیلی چیزها را میداند و بسیاری از کارها را انجام میدهد این در صورتی است که بسیاری از روشنفکران ما حوصله و جرات انجام دادن کاری را ندارند.
این تاریخپژوه گفت: به او لقب «سید جوشی» را داده بودند علتش این بود که جلال فکر میکرد باید همه چیز را بداند و همه کارها را انجام دهد، این دستاورد بسیار بزرگی است که اتفاقات مهمی را به وجود میآورد. آل احمد نه آن قدر به سنت پیوسته که نتواند خود را از آن جدا کند و نه آن قدر از آن گسسته که ضد او باشد، به خود فضای بازی میدهد که بین سنت و تجدد بازی کند و در این بازی یک راه حلی پیدا کند و با این راه حل به مردم جامعه خود خیر برساند.
ارزشمندی کتاب نون والقلم نسبت به کتاب قلعه حیوانات
همچنین سیدناصر هاشمزاده، نویسنده و منتقد در خصوص حال و آینده در نون والقلم گفت: در سالهای پیش هنگام خواندن کتاب «نون والقلم» یک سری یادداشتهایی را نوشته بودم که برایم عجیب بود آدمی با سنی کمتر از ۴۰ سال این کتاب را نوشته است، چطور به خود اجازه داده داستانی این چنینی بنویسد.
این منتقد ادبی گفت: در این یادداشت نوشته بودم که کتاب «نون والقلم» پیشگویی است یا پیشبینی، جلال این داستان را از کجا آورده است و این جسارتی که ما از جلال سراغ داریم در نثر او پیداست که نمیتواند حقیقت را پنهان کند و اجازه نمیدهد که کتمان شود.
وی افزود: اندیشه جلال کاملاً قابل نقد است، برای همین هم زنده است، نویسندهای که اثرش نقد نمیشود و ظرفیت نقد را ندارد از همان ابتدا مرده است. کتاب «قلعه حیوانات» شاهکار ادبی است اما کتاب «نون والقلم» جلال آل احمد از این کتاب برای ما بسیار مهمتر و ارزشمندتر است.
هاشمزاده گفت: جلال و شریعتی و باقی نویسندگان تاثیرگذار حضور دارند اما نیستند به این عنوان که آن عارف بزرگ، بیدل دهلوی میگوید شوخی چشمی برنمیدارد ادبگاه جلال، قدردان آفتاب امروز جز خفاش نیست، از یک سو باید افتخار کنیم که افتخار میکنیم اما از سوی دیگر باید مرثیه بخوانیم و چه شد که همه دستگاههای موسیقی ما در اوج به مرثیه میرسند.
وی افزود: جلال در علت این موضوع میگوید که یک معامله بزرگ در دنیا انجام میگیرد، منظور ما از غربزدگی این است، هر دو طرف ماجرا به عنوان خریدار و فروشنده غرب است و نرخگذاری توسط غرب انجام میشود و اگر ما بخواهیم در این نرخگذاری دخالت کنیم تمام حکومتهای شرقی ما را به نظامی شدن تشویق میکند.
نظر شما