شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶ - ۱۰:۵۹
او پايتخت نشينان را بيدار مي كند

شعر اگر شعر باشد، زمان خاكي را بر نمي‌تابد، كهنه نمي‌شود و رنگ نمي‌بازد. شعر زمان و مکان خود را تعريف مي‌كند.

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، اين شاعر گيلاني و متولد نجف كه در خانواده‌اي شيعي و روحاني متولد شد و در پناه پدري متخصص علوم ديني به بار آمد، خود به تنهايي شاخه‌اي از شاخه‌هاي جرياني هسته‌گون، به نام "موج نو" در چهارمين دهه از قرن 13 خورشیدی است. 

"موج نو"، در هنگامه‌هاي پر صداي شاعراني باليد كه خود را متعهد به اجتماع و بالاخص، اجتماع سياسي و در يك كلام سياست مي‌دانستند. 

اين جريان كه با پشتيباني فكري و علمي تني چند از آگاه‌ترين شاعران آن زمان از ادبیات روز جهان و ادبيات كلاسيك ايران قدم بر مي‌داشت، پس از مدت زماني كمتر از يك دهه و پس از انتشار آثاري با پايين‌ترين شمارگان در ميان مجموعه‌هاي شعر آن سال ها، و نیز پس از چاپ نشریاتی از قبیل "دفترهای شعر روزن" ، به چندين و چند شاخه مختلف تقسيم شد. 

"حجم"، "موج ناب" و "شعر ديگر"، هر سه از دل موج نو بيرون آمدند و ويژگي مشترك هر سه آن‌ها نيز، زباني شخصي و تصاويري عادت گريز بود كه در آشفته بازار شعرهاي سياسي جريانات مختلف آن سال‌ها، پناهگاه مخاطبان دل سوخته شعر محسوب مي‌شد.
 
در كنار اين سه ، دو انشعاب شخصي شاخص نيز، حساب خود را از ديگران جدا كردند. نخست، احمدرضا احمدي كه پيش تر در "روزن"، برادري خود را با موج نو ثابت كرده بود و به نوعی خود از بانيان و پدران آن به شمار مي‌آمد . 

او در همان زمان هم با انتشار شعرهايي در "طرفه" و "جزوه شعر" و نشريات ديگر، زبان و قریحه شاخص خود را به رخ كشيده بود. زباني كه به بهترين شكل، خود را در مجموعه‌هاي "روزنامه شيشه‌اي" و "من فقط سفيدي اسب را گريستم" نشان مي‌دهد. احمدي همان شاعر توانايي بود كه در مجموعه اخير گفت: من در عبور چه سياره‌اي هستم / كه تو را مي‌شناسم. 

اما دومين فرد كه به دلايل بسيار، بسيار كمتر از احمدي قدرش شناخته و شعرش خوانده شد، م.مويد گيلاني و لاهيجاني بود. 

شعر مويد به تاكيد خود او ، به دليل مطالعه متون كهن پارسي و توجه او به مضامين شيعي كه يادگار خانوادگي‌اش محسوب مي شوند، برخوردار از زباني فخيم و در عين حال صميمي است.
 
در شعر او، ردپاي موج نو و حجم هست. همچنان كه ردپاي حافظ هست و ردپای باورهای شیعی اش. ولي كليت شعرش، منحصر به خود اوست. انگار اين گوشه نشين دور از پايتخت، در گوشه‌اي از گيلان سبز، براي خود و شعرش پايتختي جدا ساخته است: 

همه‌ي فصول/ پرستوهاي خون خوار درياهاي واژگون/ از ته مانده‌هاي یشم/ كشتي‌هاي بادباني/ يار/ بلخ باميان/ و از ته مانده‌هاي پرستوهاي خون خوار/ آشيان مي‌سازند/ در پرتو تندر. 

او خود در این باره جايي گفته است: شايد غيبت پررنگ، معني‌دارتر از حضور پررنگ باشد.
 
بدين ترتيب م.موید، از سويي فراموش شدن ساليان را از سوي منتقدان ادبي كشور، بردبارانه برمي‌تابد و از سوي ديگر، با شعر خود، بيداري‌اش را در اين سال‌ها به رخ پایتخت نشینان شعر مي‌كشد. 

شعر اگر شعر باشد، زمان خاكي را بر نمي‌تابد، كهنه نمي‌شود و رنگ نمي‌بازد. شعر زمان و مکان خود را تعريف مي‌كند ، و نشانه های این آموزه ، نه تنها در نظریه خودارجاعی شعر، که حتی بیش تر از آن در متن آثار کلاسیک ادب فارسی ، چون شعر بیدل و نثر روزبهان و بایزید ، پیداست.

 اين گونه است كه دو مجموعه شعر نخست مويد، يعني "مگر با لبخنده‌ي ماه" و "گلي اما آفتابگردان"، در برگيرنده شعرهاي او از آغاز دهه 50 تا اوايل دهه 70 اند و هر دو نيز چند سال پس از آن منتشر شده‌اند، اما هنوز در نیمه دوم دهه هشتاد خوانده می شوند و گيرايند.

این حقیقت ، به بهترین شکل مثال نقضی است بر این باور که این روزها از دهان اجماع جامعه شعری ما تکرار می شود : این باور که شعر را باید در زمان خود به چاپ سپرد ، و در انتشارش تاخیر روا نیست ، چرا که با تغییر فضای جامعه و فرهنگ آن ، سلایق مردم و جامعه شعری نیز تغییر می کند ، و شعر حیف می شود" . این باور بی شک نادرست است .  

مويد با گوشه‌گيري‌اش در اين سال‌ها و تاليف و سرودن مجموعه‌هاي جديدش چون «حسين علي» و «تو- كجاست؟» در سكوت، از صداهاي زودگذر ادبي سال هاي اخير گذر ‌كرد و به کار شعرش رسید. 

او همان شاعري است كه مي گويد: پگاه‌هاي مورب/ خميدگاهي بارانند/ پگاه‌هاي مورب/ شعاع‌هاي بياباني را/ به ميهماني ی شن‌هاي روز/ دعوت كردند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها