نشست نقد و بررسی کتاب «بنده استاد هستم!» برگزار شد؛
علینقیان: دانشگاه تبعیضهای پنهان و آشکار درباره اساتید زن اعمال میکند/ انتقاد عزیزی از کلان روایتی که میگوید زنان دانشگاه را تسخیر کردند
مینا عزیزی با انتقاد از کلانروایتی که میگوید زنان دانشگاه را تسخیر کردهاند گفت: اما درباره این صحبت نمیشود که چه در روندهای قبل از جذب دانشجویی و چه بعد از جذب و فرآیندهای ارتقای زنان، این موضوع شبیه به یک قیف برعکس است و هرچه منافع و امتیازها بیشتر میشود تعداد زنان کم و کمتر میشود.
فاطمه علمدار به عنوان اولین سخنران بیان کرد: در ابتدا یک مقدمهای درباره وضعیت عضو هیئت علمی بودن در حال حاضر داشته باشیم که از حال این دوستان آگاه باشیم. میدانیم که عضو هیئت علمی بودن، یک نقش اجتماعی است. روانشناسی اجتماعی نیز بررسی افراد در روابط اجتماعی است. یعنی نه صرفا ویژگیهای روانی افراد و نه صرفا وضعیتهای اجتماعی و ساختاری جامعه بلکه درهمتنیدگی فرد در موقعیتهای اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. از این حیث تجربه نقشی عضو هیئت علمی یک موضوع روانشناختی اجتماعی است.
وی ادامه داد: وقتی درباره تجربه نقشی عضو هیئت علمی بودن صحبت میکنیم باید بدانیم که این فرد که در این جایگاه نقشی قرار میگیرد در چه شبکه درهمتنیدهای از روابط قرار دارد. عضو هیئت علمی با سه گروه نقشی در ارتباط است؛ نهادهای فرادستی که انتظارات قانونی را تعیین میکنند؛ شبکه همکاران و دانشجویان. در جامعه پس از انقلاب ما، تعیین ضرورت تاسیس مراکز علمی آموزشی و گزینش مدیران و استادان و دانشجویان جزو وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. یعنی اساتیدی که در حال حاضر در جامعه ما نقش عضو هیئت علمی بودن مراکز آموزش عالی را بر عهده دارند تحت ضوابط شورای عالی انقلاب فرهنگی این نقش را ایفا میکنند. جذب میشوند و انتظارات را اجرا میکنند و میتوانند به این نقش ادامه بدهند.
علمدار گفت: در حال حاضر در جامعه ما بحثهای زیادی در رابطه با کیفیت تصمیمگیری در رابطه با اینکه چرا اساتیدی میتوانند نقششان را ادامه بدهند و چرا اساتید دیگری نمیتوانند این نقش را ادامه بدهند وجود دارد.
وی بیان کرد: میدانیم که ایده انقلاب فرهنگی در پیام نوروزی امام خمینی در فروردین سال 59 مطرح شد که در این پیام، ضرورت ایجاد انقلاب اساسی در دانشگاههای سراسر کشور، تسویه اساتید مرتبط با غرب و شرق و تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدوین علوم عالی اسلامی مورد تاکید قرار گرفت. بعد از آن فرمان تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در 23 خرداد 59 صادر شد و این ستاد چهار سال بعد با تصویب لایحهای که دولت وقت به مجلس شورای اسلامی ارائه کرده بود و با فرمان امام خمینی در تاریخ 19 آذر 63 به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر پیدا کرد. وظیفه این شورا نیز اینطور تصویب شد؛ خروج از فرهنگ بدآموز غربی و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی.
علمدار اضافه کرد: تا سال 86 جذب اعضای هیئت علمی به صورت چهره به چهره بود و یک رویه واحدی نداشت. ولی سال 86 شورای عالی انقلاب فرهنگی در راستای ایجاد وحدت رویه یک ساختار جدیدی را برای جذب اعضای جدید هیئت علمی تعریف کرد که برای فهم وضعیت امروزی دانستن این ساختار خیلی مهم است. در این ساختار سه سطح به صورت سلسله مراتبی برای جذب اعضای هیئت علمی تعریف شد.
مینا عزیزی دیگر سخنران این نشست بیان کرد: کتاب خانم علمدار تلاش بسیار جالبی بود از این نظر که من ندیده بودم کسی اینقدر دقیق به تاریخچه و شبکه روابط پرداخته باشد. از این حیث نیز که دو حیطه فنی و علوم اجتماعی را مورد بحث قرار دادهاند، این کتاب قابل توجه است.
وی ادامه داد: همینطور که کار را میخواندم توجهم به مصاحبهشوندگان جلب شد. تنها دو نفر در مقابل 22 نفر دیگر خانم بودند. از آنجایی که مسئله زنان برایم جالب بود رفتم به سراغ آمار و نگاه کردم و آمار اساتید زن در دانشگاههای مختلف را دیدم. در دانشگاه تهران 13.4 درصد، شهید بهشتی 18.5 درصد و دانشگاه علامه طباطبایی 15.3 درصد از کل اساتید دانشگاه را اساتید زن تشکیل میدهند.
عزیزی اضافه کرد: در 10، 15 سال گذشته تعداد دانشجویان دکتری زن 9 برابر شده است اما سهم آنها از هیئت علمی یک مقدار بیشتر از دو برابر است. به نظرم این نسبت، یک نسبت نابرابر است. در کارهای خودم تلاشی داشتم برای واکاوی دلیل این نسبت نابرابر؛ آن هم در شرایطی که کلانروایتی وجود دارد تحت این عنوان که زنان دانشگاه را تسخیر کردهاند. اما درباره این صحبت نمیشود که چه در روندهای قبل از جذب دانشجویی و چه بعد از جذب و فرآیندهای ارتقای زنان، این موضوع شبیه به یک قیف برعکس است و هرچه منافع و امتیازها بیشتر میشود تعداد زنان کم و کمتر میشود.
وی بیان کرد: من دو کار پژوهشی انجام دادم، هم در حوزه جذب و هم در مورد تجربه اساتید زن هیئت علمی. کار اساتید زن هیئت علمی با پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بود و در حوزه جذب نیز مقالهای نوشتم. این دو کار با این که با هم متفاوت بودند اما شباهتهای خیلی زیادی به هم داشتند. یعنی فرآیندهای قبل از جذب و چیزی که اساتید بعد از جذب، تجربه میکنند. پایه نظری هر دو کار مفهوم «بیگانهای در میان» پاتریشیا هیل کالینز بود که از تجربه زنان سیاهپوست دهه هفتاد میلادی صحبت میکند که وارد دانشگاه آمریکا میشوند.
عزیزی با بیان اینکه دانشگاه یک نهادی است در بخش اول اقتصاد، گفت: از همین رو از دانشگاه انتظار میرود یک مقدار به شایستهسالاری بپردازد و شرایط افراد نسبت به جاهای دیگر بهتر باشد ولی کالینز تاکید میکند که این محیط اصلا خنثی نیست و تبعیضهای مختلف ساختاری و پنهان، به صورت کامل در این نهاد وجود دارد. همچنین تاکید میکند که این مفهوم یک مفهوم اختصاصی تنها برای زنان سیاهپوست نیست. در هر جمعی که اقلیتی وارد میشود و منافع دست اکثریت است، گروه وارد شده شرایط خاصی را تجربه میکند.
وی اشاره کرد: دو نوع تبعیض مشاهده میشود یک نوع تبعیضهای آشکار و ساختاری و یک نوع تبعیض پنهان. مثلا درباره رشتههایی مانند علوم انسانی که زنانه انگاشته میشوند اعلام نیاز به شکل فاحشی کم است. از طرف دیگر درباره اساتید هیئت علمی بانوان مسئله حق عائلهمندی مطرح است که از نظر ریالی مبلغ زیادی نیست اما به هیچ کدام از زنان تعلق نمیگیرد. بخش دیگری از تبعیضها، تبعیضهای پنهان هستند که اهمیت بیشتری دارند از این نظر که خیلی قابل پیگیری نیستند و رفع آنها نیز کار زیادی طلب میکند.
شیوا علینقیان دیگر سخنران این نشست بیان کرد: من میخواستم از وضعیتی حرف بزنم که به نسبت مراتبی که اساتید طی میکنند، پیشینیتر است؛ یک وضعیتی که در سلسله مراتب دانشگاهی از دیگر مسائل، دوردستتر به نظر میرسد. آن هم وقتی است که شما به عنوان یک متقاضی جذب وارد دانشگاه میشوید. به واقع موقعیتی است که هرگز به رسمیت شناخته نمیشود و شما همواره در یک وضعیت بینابینی هستید.
رابطه غیررسمی متقاضی جذب با دانشگاه
وی اضافه کرد: متقاضی جذب عموما وارد یک رابطه غیررسمی با دانشگاه میشود، رابطهای که به شدت مبتنی بر فریبکاری است. شما کلاسها و مسئولیتهایی را قبول میکنید که برایشان بسیار هیجانزده هستید. عموما درسهایی را به شما میدهند که کسی قبول نمیکند. تصحیح نمرات و داوری پروپوزال و کارهایی به شما ارجاع داده میشود که مطلقا رایگان هستند و به شما پولی پرداخت نمیشود به این دلیل که اساسا دانشگاه با شما قراردادی نبسته است.
علینقیان گفت: شما این کارها را پذیرفتهاید چون به شما گفته شده که قرار است استخدام شوید. تلخی ماجرا این است که گروهی که شما را ساپورت میکنند هم میدانند احتمال استخدام شدن شما بسیار کم است. با این حال حرفهایی از سر دلداری به شما زده میشود و باعث میشود شما فرآیند تعلیق چندساله را بتوانید تحمل کنید. برای من به شخصه 4 سال طول کشید و برای دوست دیگر 7 سال. هرچه دانشگاه بزرگتر باشد این روند بیشتر طول میکشد. این فرآیند مثل این است که متقاضی جذب از جیبش به دانشگاه کمک کند. این وضعیت تاسفبار است. به نظر من این سیستم یک سیستم ناکارآمد است و این ناکارآمدی را دارد در خودش بازتولید میکند.
نظر شما