پروین طالب حق و حقیقت است. او مخاطب خود را به نبرد با باطل فرامیخواند و در جملههای کوتاه و کوبنده شجاعت خواننده شعرش را برمیانگیزد.
او در حکایتهای متعدد و از زبان شخصیتهای مختلف داد بیعدالتی و ستمستیزی سردادهاست و حاکمان و تکیهدهندگان بر مسند قدرت را از آه مظلوم برحذر داشتهاست: « بترس ز آه ستمدیدگان، که در دل شب / نشستهاند که نفرین به پادشاه کنند» اما با این حال سیاست، محوری نیست که پروین آشکارا و بیپروا گرد آن بگردد، بر نالایقان بتازد و لایقان را مدح و ثنا گوید و دیوان خود را به سیاستنامه بدل کند.
سیاست را در تار و پود شعر زنانهاش بافته اما این اهل فن و شعرشناسان هستند که جنس سیاست، نوع و مدل اعتراض و جنبش عدالتخواهی او را درک و فهم میکنند.
پروین اهل برنامه و تدبیر است. او از آن دسته متوکلان دروغین که توکل را انفعال و دست روی دست گذاشتن معنا کردهاند، نیست و گواهش آنکه حتی در باب توکل راستین هم تکبیتی بیش از او در دفینه دیوانش یافت نشد. از طرفی اگر بر نگاه مسلط مردانه و ستم علیه زنان معترض است؛ صدای این اعتراض را برای لهکردن مردان بلند نمیکند تا آنان، خودشان، حق زنان را بازپس بدهند؛ بلکه زنان را به بازپس گیری حق خود فرامیخواند. آن هم نه با قیل و قال! پروین میخواهد زنان را به زینت علم و دانش محلی و آراسته گرداند: «به که هر دختر بداند قدر علم آموختن/ تا نگوید کس پسر هوشیار و دختر کودن است»
او مادر نشد اما یک مادر است! محوریت و مقام والای نهاد خانواده در دیوان او پررنگ مینماید. این گونه نیست که زنان را از دل خانه و خانواده جدا کند تا از خانه بگریزند و برتری یا مساواتشان با مردان را با شورش و پرخاش در جامعه دنبال کنند. او بدون مادر شدن از مادران پیش افتاده و به اهمیت نقش مادری توجه دادهاست: « دامن مادر، نخست آموزگار کودک است / طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری»
گویی پروین به مردمیسازی و نجاتی که نه از دولت و حکومت بلکه از ملت برای ملت سرچشمه بگیرد معتقد بودهاست. او با دعوت مردم به نیکی کردن به یکدیگر و به داد خودشان رسیدن برای التیام زخمهای بیعدالتی و ستم به دنبال درمان و مرهم بوده است: « برو از تیه بلا گمشدهای دریاب/ بزن آبی و ز جانی شرری بنشان» البته این به معنای رها کردن یقه نااهلان و کنار گذاشتن انتقادهای کوبنده و یا نصیحت و توصیه توانمندان و اهالی قدرت به نیکی کردن با امید پند گرفتن و عبرت پذیرفتن نیست: «نکویی کن چو در بالا نشستی/ نزیبد نیکوان را خودپرستی»
پروین طالب حق و حقیقت است. او مخاطب خود را به نبرد با باطل فرامیخواند و در جملههای کوتاه و کوبنده شجاعت خواننده شعرش را برمیانگیزد: «وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است/ شمشیر روز معرکه زشت است در نیام» تاکتیک نرمش و مدارا و نوعی عقبنشینی مصلحتی از دیگر ابعاد سیاستورزی مدبرانه اوست. آنجا که جز فضیلت صبر و شکیبایی برای مخاطب سودمند نخواهد بود؛ او را به بردباری و صبردعوت میکند و یاوری جز شکیبایی برای روز حادثه نمیشناسد: « هم از تحمل گرما و قرنها سختی است/ اگر گهر به بدخش و عقیق در یمن است»
پروین از جنگ و اعتراضی که بیمنطق و بیدلیل باشد دفاع نمیکند: « بیسبب گرد جنگ و کینه مگرد/ که نه هر جنگجوی را ظفر است» این سیاست و تدبیر پروین است که در مناظرات دیوان او، پیامهای فردی و اجتماعی سخنش، همچون شیرینی درون شربت حل شدهاست. درنهایت مخاطبش آنچه او خواسته بگوید را با پذیرش افکار بانوی شاعر در عملش خواهدگفت! پروین نتیجه نمیگیرد بلکه دست مخاطبش را میگیرد تا از نگاه تکبعدی به چندجانبهگرایی برساند. او هم مهاجم میشود و هم مدافع و هم میانجیگری میکند! سیاست پروین، سیاست ناصرخسرو نیست. او ناصرخسرو نیست، پروین اعتصامی است.
نظر شما