نویسنده «ساعت به هنگام آدمی» در گفتوگو با ایبنا:
نویسندگان امروز نیازمند توجه به گنجینههای عرفانی متون کهن هستند
نوذر اسمعیلی، داستاننویس و نویسنده «ساعت به هنگام آدمی» گفت: در میان متون کهن ایرانی بهویژه در ادبیات عرفانی ما گنجینههایی داریم که میتوانند الهامبخش باشند.
اسمعیلی متولد 1350 در تهران و دانشآموخته میکروبیولوژی از دانشگاه تهران است و نقاشی، نمایشنامهنویسی و داستاننویسی را به موازات هم پیش میبرد.
«مثل آواز دیدگان»، «پرستو بدون پاسپارتو»، «عاشقانههای خونه مادربزرگه»، «عشق در زمانه کرونا و در همیشه»، «نقش پسر شطرنجی»، «وقایعنگاری نگاه»، «درختان در مهتاب میرویند»، «شوق لبخند، برق آینه و یک استکان چای زعفرانی» برخی از آثار منتشرشده این نویسنده است.
آنچه میخوانید گفتوگویی کوتاه با این نویسنده به مناسبت انتشار مجموعهداستان «ساعت به هنگام آدمی» است.
شما نقاشی و داستاننویسی و نمایشنامهنویسی را تقریبا دو دهه است که پابهپای هم پیش میبرید. این سه جهان را چگونه به هم پیوند زدهاید؟
در کتابهایی از من که در آنها کلاژ یا نقاشی وجود دارد، دو حالت است یا داستانی به طور کامل فقط با آنها بیان شده و یا همراه با متن است؛ یعنی به عنوان تصویرگری برای متن به کار نرفته، بلکه همپا و همارزش با نوشتار است. کلاژها و نقاشیها لایههای دیگری از اندیشه و احساس مرا به شکل و شمایل دیگری بیان میکنند و نمایشنامهها هم محمل مناسب دیگری برای بیان و پرورش برخی موضوعات و مضامین مورد علاقه من هستند.
در مجموعهداستان «ساعت به هنگام آدمی» نقش عرفان یا به بیانی دیگر، فضای معنوی بارز است. درباره این توضیح دهید.
بله نگاه من بیشتر به متون کلاسیک فارسی بهویژه متون عرفانی فارسی متمرکز است و از منظر عرفان به انسان معاصر مینگرم. از سوی دیگر در داستانهایم سعی کردهام درک خود را از هستی و جستوجویم را در آن با پیوند رنگ و کلمات نشان دهم.
شخصیتهای داستانهای شما عجیباند و از یک برگ تا یک درد هستند و در عین حال مفهوم انسان در آنها پررنگ است. تا چه اندازه شخصیتها به خودتان نزدیک هستند؟
برخی با خودم تشابه زیادی دارند، حتی دوتا از داستانها زندگینامه خودم هستند. جنبههایی از اطرافیانم را هم دارند، ولی نه زیاد و شاید بیشتر تفاوت دارند.
دلیل استفاده زیاد از تمثیل و استعاره در داستانهایتان چیست؟
خودم را عارف نمیبینم، اما نگاه و اصول فکرکردنم طوری شده که این زبان را میطلبد. به نوعی دنبال همان شیوه عارفان گذشته در دنیای امروز هستم. در داستانهایم تلاش میکنم به جای گمشدن در هزارتوی ذهن بیشتر با روح خود پیش بروم. با نگاه به عرفان باید زمینی هم باشیم و فرهنگ گذشتهمان باید گنجینهای برای استفاده در بیان مضامین عرفانی در قالب داستان باشد.
داستانهای «ساعت به هنگام آدمی» را معرفی کنید.
این اثر شامل 9 داستان کوتاه به نامهای آبگینه، مینای رنگبهرنگ، مینای زرد، مینای قرمز، مینای آبی، مینای بنفش، مینای سبز، مینای سفید و مینای نیلی است که این عنوانها تداعیکننده عشق، امید، مرگ و زندگی هستند.
علاوه بر نقاشی و داستاننویسی، نمایشنامهنویس هم هستید و چند کتاب در این زمینه منتشر کردهاید. چه شد که به سمت نمایش و تئاتر کشیده شدید؟
از همان دوران کودکی، حدود 9 سالگی که شروع به خواندن کتابهای بزرگسال کردم نمایشنامه هم میخواندم و خیلی دوست داشتم. بعدها هم به تئاترهای زیادی رفتم و این جهان همیشه برایم جذاب بوده؛ یک نوع زندگی که نه راستِ راست است و نه دروغ، اما صداقتِ خودش را دارد. بعضی حرفهایم را در این جهان بهتر میتوانم بیان کنم. من با داستانها و نمایشنامهها و کارهای هنری زیادی به مدت طولانی زندگی کردهام و خالقان آنها در شیوه نگاه و تفکر من تأثیر داشتهاند.
نظر شما