عدم انجام، بهعنوان یک عمل، معمولاً به حالتی گفته میشود که در آن یک عامل دیگر بدن را به سمت انجام اهداف و کارهای روزمره سوق نمیدهد. در عوض، بدن تبدیل به یک ظرف خالی میشود و به گونه ای عمل میکند که فقط میتوان آن را به عنوان یک «جریان» توصیف کرد، یا حالتی از آگاهی که در آن موضوع تجربه به سادگی با جریان زندگی یا موقعیتی همراه میشود، بدون اینکه مزاحمتی برای آن ایجاد شود.
لائوتسه اغلب زندگی ما را مانند رودخانهای بینهایت و جاودانه توصیف میکند. انسانها (یا حداقل منیتهای ما) مانند ماهیهای این رودخانه هستند و ما در نهایت دو انتخاب داریم: میتوانیم انتخاب کنیم که با جریان یا خلاف آن جریان داشته باشیم؛ با آب یکی شوید یا آب را به دشمن تبدیل کنید.
با توجه به بررسی دقیق زندگی فرد و رابطه شخصی خود با آن، معتقدم که اکثر مردم این جمله را درست خواهند یافت. ما میتوانیم رویاهای خود را در بالادست دنبال کنیم، و در نتیجه در طول راه مقاومت، آشفتگی، خستگی، ناامیدی، عصبانیت و غیره را به جان بخریم. یا آنکه میتوانیم این تنش و تلاش را رها کنیم و به جای آن، همانطور که نیچه پیشنهاد میکند، با آریگویی به جهان و همه چیزهایی که سر راه ما قرار میدهد، در حالت رواداری باقی بمانیم.
این بدان معنا نیست که حرکت با جریان، روش صحیح زندگی است و شنا کردن در بالای رودخانه اشتباه است. زندگی کردن صرفا یک مسیر درست ندارد. ما کاملاً آزاد هستیم که کدام گزینه را انتخاب کنیم و این گفته از طرف مردی است که حتی به اراده آزاد متعارف اعتقادی ندارد! تنها یک تفاوت اساسی بین این دو حالت وجود دارد: یکی از آنها به تلاش ذهنی نیاز ندارد.
به بیان ساده، دو انتخاب ما این است: تعقیب خواستههایمان که مستلزم تلاش و ریسک است (همراه با هیجان، ماجراجویی و احساسات نشاط و غرور خودشیفته)، یا رها کردن تمام خواستهها و رهایی از این احساس همیشگی نیاز به عمل کردن یا همان چیزی که در هر لحظه هوشیاری ما را آزار میدهد. پس از این، ما میتوانیم آرام باشیم، تنبل باشیم، با جریان پیش برویم و به دلیل ارزشها و انتظارات اجتماعی متفاوت، خطر بیگانگی از همه همسالانمان را به جان بخریم، بیتوجه به صدایی که مدام میگوید «بلند شو و برو فلان کار را انجام بده!» یا اینکه «تو بیارزشی!»
اما انفعال با گرچه با این وضعیت مرتبط بوده اما تفاوتهایی اساسی میان آنها وجود دارد. انفعال دقیقاً همان چیزی است که به نظر میرسد. نه انجام ندادن، بلکه به معنای واقعی کلمه انجام هیچ کاری. (به جز اقدامات لازم برای بقا، مثلا وقتی گرسنه هستید بخورید، وقتی خستهاید بخوابید.) این وضعیتی است که تقریباً برای هر گونه دیگر در قلمرو حیوانات، به جز حیوان انسانی، قابل مشاهده است. ما نمیتوانیم انفعال را تحمل کنیم. ما نام آن را خستگی گذاشتیم، اما بقیه حیوانات با آن مانند مائدهای بهشتی رفتار میکنند.
فیلسوفانی چون امیل چوران به ما نشان دادهاند که انفعال در نهایت راه نجات ما و پاداش ما برای انجام تمام وظایف ضروری است که طبیعت به ما محول کرده. با این وجود، ما این راه نجات را هدر دادهایم و انفعال آرام را با درگیری بیپایان با تجربیات زندگی عوض کردهایم.
بر این اساس، تمدن با عمل ساخته شده است و تنها عمل دائمی می تواند آن را حفظ کند. از نظر چوران، رهایی انسان فقط میتواند بر شانههای آخرالزمان قرار بگیرد.
چوران زمانی نوشت: «جانورشناسی که گوریلها را در زیستگاه بومی خود مشاهده کرد، از یکنواختی زندگی و بیکاری گسترده آنها شگفت زده شد. ساعتها و ساعتها بدون انجام کاری. آیا کسالت برای آنها ناشناخته بود؟ این در واقع سؤالی است که توسط یک انسان، یک میمون پرمشغله مطرح شده است. حیوانات به دور از فرار از یکنواختی، هوس آن را دارند و چیزی که بیش از همه از آن میترسند دیدن پایان آن است. زیرا پایان آن تنها با ترس جایگزین میشود. بیعملی اقدامی الهی است؛ با این حال انسان در برابر بیعملی قیام کرده است. انسان به تنهایی، در طبیعت، قادر به تحمل یکنواختی نیست، انسان میخواهد چیزی به هر قیمتی رخ دهد...»
منبع:
https://medium.com/library-of-nothing/the-philosophy-of-laziness-7e728f1f7041
نظر شما