گفتگوی ایبنا؛
«تاریخ» و «اسطوره» در جغرافیای مهجور/ شاهنامه برای مردم کهگیلویه وبویراحمد رسانه و معلم است
مردم کهگیلویه و بویراحمد آنچنان به شاهنامه علاقهمند هستند که گویی قهرمانان و اسطورههایش برخاسته از این استان هستند.
او پزشک حاذقی است اما از شاهنامه که می گوید گویی دست مخاطبش را میگیرد به گذشتهای میبرد که سخت میتوان از آن دل کند.
حسینی متخصص سونوگرافی و رادیولوژی است اما نه سختی کار پزشکی و نه ساعت طولانی کار هیچ کدام باعث نشده که دست از مطالعه و پژوهش در شاهنامه بردارد.
حسینی در آن زمان که مردم این استان کوچرو بودهاند، در خانوادهای باسواد بزرگ شده و پدرش نیز یکی از 6 معلمی است که دکتر حسابی برای باسوادسازی عشایر در مناطق محروم انتخاب کردهاست. او از کودکی با شاهنامه بزرگ شدهاست و آنچنان که خودش میگوید از زمانی که چشم گشوده، شاهنامه را میشناخته و پیش از دبستان داستانهای شاهنامه را میدانست؛ به گونه ای که سال چهارم دبستان به راحتی هر متنی از شاهنامه را میتوانسته بخواند و تفسیر کند.
به باور او شاهنامه برای مردمان این سرزمین هم رسانه است هم معلم. شاهنامه کتاب اخلاق است. مهمترین و بزرگترین بهانه برای دورهمیهاست.
حسینی در گفتگو با ایبنا گفت: بی سبب نیست که فردوسی را حکیم میخوانند. فردوسی فیلسوف و حکیم است. شاهنامه در ابتدا، اواسط و اواخر هر داستان بزرگترین منبع فضائل اخلاقی بشری است. مسائلی که فردوسی مطرح کرده، با تمام موازین امروزی و حقوق بشری مطابقت دارد. فروسی با سعه صدر در هر داستان نقطه نظرات فلسفی و جهان بینی خود را بیان میکند.
حسینی ادامه داد: شاهنامه نه در مدح شاهان، جنگ، کشتار و خونریزی بلکه سرشار از معیارهای انسان دوستی و صلح است و در لابهلای هر داستان آن گنجینههای سرشاری از عواطف و اخلاق انسانی نهفته است که در دنیا بینظیر یا کم نظیر است.
او معتقد است باید شاهنامه را کتاب صلح جهانی نامید.
به باور حسینی در هیچ کتابی حتی گلستان که برای تعلیم و تربیت نوشته شده، به اندازه شاهنامه مصادیق اجتماعی و انسانی روح گذشت، ایثار، برادری، برابری و صلح طلبی نیامده است ودرکهگیلویه و بویراحمد بیشترین عشق و علاقه به کتاب، مختص شاهنامه بوده است و تاثیر شاهنامه آنچنان در زندگی این مردم ژرف بوده که بسیاری از خصوصیاتشان را بر اساس اخلاق شاهنامهای تنظیم کردهاند.
او ادامه داد: فردوسی در شاهنامه به صورت غیرمستقیم نتیجه گیری میکند هر کشور وحتی هر قهرمانی که جنگ را شروع کند محکوم به شکست است؛ حتی اگر پادشاهان و قهرمانان قَدَری بوده باشند. در شاهنامه مسائل زیبای زندگی در حجم زیادی از اسطورهها نهفته است.
به گفته این شاهنامهپژوه باید جستجو کرد تا رشتههای معرفتی شاهنامه را پیدا و جان و دل را از آن سیراب کرد. زیرا شاهنامه، شاهکاراندیشه نابی است که از ایران زمین سرچشمه میگیرد و میتواند جهانی باشد.
حسینی ادامه داد: شاهنامه هم زندگی و هم مرگ را شیرین میکند. جامعیت شاهنامه کم نظیر است. همه چیز در آن وجود دارد. شاهنامه پایه و اساس کتابهای مرجع ماست. فردوسی حق استادی بر گردن بزرگان شعر ایران دارد شاید در برخی حوزهها از شاگردان از استاد پیشی گرفته باشند اما در مجموع اگر شاهنامه نبود شاید زبان فارسی وجود نداشت.
به باور حسینی در شاهنامه آنجا که به اسطوره بزرگ کیخسرو میرسیم داستان آنچنان موزون، متین و همگون با جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد است که آدم فکر میکند در گذشتههای خیلی نزدیک در همین استان اتفاق افتاده است که البته بنا به دلایلی نام این استان در اسناد تاریخی مهجور مانده است.
حسینی ادامه داد: بر اساس مطالعه ویل دورانت «اسطورهها میتوانند رگهای از واقعیت داشته باشند و از ورای آنها به یک سرنخ تاریخی رسید بر این باور هستم که شاهنامه که همه آن را اسطوره و فاقد رگههای تاریخ میدانند میتواند گوشههایی از تمدن ما را بیان کند.
به گفته او فردوسی در شاهنامه مانند یک محقق باستان شناس، انسان اولیه را شرح میدهد؛ انسانی لخت و عور که بعد به وسیله پوست حیوانات پوشانده میشود و از غار بیرون میآید آتش استفاده میکند و بعد هم کشاورزی میکند. شاهنامه قدم به قدم اینها را نشان میدهد و تاریخ تمدن ایران را به بهترین وجه بازگو میکند.
او در تحقیقش راجع به سوابق استان کهگیلویه و بویراحمد در ادوار مختلف تاریخ به زمان هخامنشیان و مادها رسیده اما با این سوال روبرو شده که قبل از آنها چه کسانی بودند؟ آیا ممکن است قبل از آنها این مملکت خالی از سکنه بوده و اقوام آریایی در قسمتهای شمالی که نواحی بسیار سردتری بوده سکونت داشته باشند؟
این سوال مهم و کلیدی ذهن وی را مشغول میکند و در حین تحقیق در این زمینه به تمدن دوره عیلامیان میرسد. تمدنی که در طول زاگرس بنا شده و مرکز ثقل آن دو استان کلیدی «انشان» یا فارس فعلی و خوزستان بوده است و حواشی آن لرستان، ایلام کنونی، بوشهر و کهگیلویه و بویراحمد که جزئی از انشان بوده تا نواحی کردمان ادامه پیدا کردهاست. با مطالعه این تاریخ به سرنخهای مهم و کلیدی دست پیدا میکند که میتوانست به سوالاتی درباره شاهنامه پاسخ بدهد.
حسینی کنجکاو می شود که مرکز اولیه داستانهای شاهنامه کجا اتفاق افتاده است؟ در شاهنامه به کرات نام مناطق شرقی ایران شامل «بلخ»، «جیحون»، «سیحون»، «کوشان»، «ختن»، «ختلان» و «ترمز» آورده میشود. ولی اینها نواحی مرزی بودند که جنگهای مرزی در آن اتفاق افتاده است. اما طبق اشارات شاهنامه مرکز اولیه رویدادها پارس یا فارس و شهر «استخر» بوده و بیشتر داستانها در همین حوالی اتفاق میافتاد.
وی در کتاب تاریخ کامل ایران و تاریخ کامل سیاسی، اجتماعی و تحلیلی کهگیلویه و بویراحمد با شواهد و قرائن زیادی ثابت میکند که قسمت پیشدادی شاهنامه مربوط به دوره عیلامیان است و بسیاری از داستانهای شاهنامه که جنبه اسطورهای پیدا کرده و با اغراق و شاخ و برگ از حالت تاریخی جدا شده، در واقع شرح جنگهایی است که بین دولت عیلام و حکومت بینالنهرین مانند سومر، آکاد، بابل و آشور صورت گرفته و صحنه این جنگها نواحی جنوب غرب ایران بوده است؛نه آنطوری که بعدها همه را به شرق ایران منتسب می کردند.
افسانه در تاریخ
حسینی با سرنخ های زیاد، شواهد و قرائن نشان میدهد که داستان ضحاک در شاهنامه مربوط به یورش یکی از پادشاهان بابلی و تصرف قسمتی از ایران تا نزدیک فارس است. جمشید جم که ایران را در آن زمان به اوج تمدن رسانده بوده است بین سالهای ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ قبل از میلاد میزیسته که با حمله پادشاه بابلی به نام «بخت نصر» این حکومت از بین میرود و ایران دچار همان سرنوشتی میشود که در داستان ضحاک آمده است. در داستان ضحاک ایران هزار سال در تصرف بیگانه است در تاریخ اما ایران سیصد سال در این وضعیت میماند.
وی یادآوری شد: استان فارس، ممسنی و کهگیلویه و بویراحمد در گذشته یک واحد جغرافیایی بودند که ممسنی منطقه قشلاقی و کهگیلویه و بویراحمد ییلاق تابستاننشین بود و نواحی مهم و استراتژیکی در طول تاریخ 2 هزار ساله تمدن ایلام و هخامنشایان، اشکانیان، ساسانیان محسوب می شدند به طوری که منطقه «دشت روم» و قسمت پایینی آن مرکز استراتژیک نگهداری اسبهای ساسانی بوده است که در آن زمان اسب مهمترین وسیله جنگی بوده است. داستانهای زیادی در همین محدوده اتفاق افتاده است و بیشترین اسامی باستانی شاهنامه در همین منطقه است.
وی ادامه داد: «قلعه سپید» در ممسنی و در دامنه آن «دشت رز» که محل جنگ رستم و سهراب بوده است. پایینتر از آن «تنگ اژدها» قرار دارد. «برد بهمنی» نمایانگر سنگی که بهمن برای کشتن رستم از کوه میغلتاند. داستان در «قلعه توس»، «قلعه گره گیو»، «تنگ پیرزال» ادامه پیدا میکند و بعد به «دشت روم» محل درگیری نهایی آریوبرزن و اسکندر میرسد.»
کیخسرو؛ اسطورهای موزون
از دشتروم داستان وارد مرزهای کهگیلویه و بویراحمد میشود که حسینی در این رابطه گفت: به «تل خسرو» و اسطوره بزرگ کیخسرو که میرسیم داستان آنچنان موزون، متین و همگون است که آدم فکر میکند در گذشتههای خیلی نزدیک اتفاق افتادهاست. کیخسرو پس از گرفتن دنیا که هیچ معاند و معارضی ندارد در صدد کناره گیری از قدرت می شود زیرا بر این باور بود که قدرت انسان را میفریبد و فاسد می کند. برای همین از قدرت دست می کشد. در «تل خسرو» دستور می دهد هر کس یک توبره خاک بریزد تا تپهای ایجاد شود که مشرف بر آن با سپاهیان صحبت کند. موضوع کناره گیری خود را اعلام و لهراسب را به جانشینی خود انتخاب میکند و میگوید که حتی موری هم به وسیله وی آزرده نخواهد شد زیرا مهمترین اصل برای وی دادگستری و دادگری است.
به گفته حسینی کیخسرو، کوه دنا، بلندترین رشته کوه زاگرس را که کوه مقدس و دینی بوده برای عزلت انتخاب میکند و به سمت دنا حرکت میکند. در «تل زالی»، زال از وی جدا میشود. به «تنگ سریز» میرسند که کیخسرو جام جهاننمایی که میتوانسته تمام اتفاقات دنیا را در آن ببیند و آن از خود دور نمیکرده را بیرون می آورد که از این آب گوارا جامی بنوشد که جام از دستش میافتد و این را نشانه ضایع شدن فره ایزدی خود میداند. به «کوخدان» میرسد وبرای در امان ماندن از سردی هوا به همراهانش دستور می دهد برای خودشان کوخ موقتی درست کنند تا شب را در آن اتراق کنند.
این شاهنامهپژوه گفت: بعد به سی سخت می روند در «چشمه بشور» یکی از زیباترین و پاکترین و زلالترین آبهای ایران است خود را تطهیر می کند و آماده رفتن به پیشگاه معبود خود می شود و سفارش می کند لشکریان به دنبالش نروند. اما سپاهیان تا نزدیک گردنه بیژن وی را همراهی می کنند در آنجا روی سنگ سفید مکعبی «برد شاه» می رود و بر فراز آن آخرین نصایح خود را می گوید و هشدار می دهد برگردید چراکه برفی خواهد بارید که حتی نیزههای شما نیز در آن ناپدید خواهد شد.
انسانهای سرسخت در سی سخت
حسینی در ادامه گفت: همه بر می گردند و ۳۰ نفر از پهلولانان از جمله بیژن و توس و گستهم میمانند و خسرو را تعقیب می کنند و بالای «گردنه بیژن» مدتها در کوه سرگردانند و نشانی پیدا نمیکنند و کنار چشمه کوچک «چبکنم» بر فراز گردنه به شور می نشینند که چه کنیم؟ برفی شروع می شود و رد پای اسب کیخسرو را پیدا می کنند تا به دامنه شمالی دنا که می رسند در «دره آسمانی» و «دره کیخسرو» رد پای اسب کیخسرو هم ناپدید میشود. در ادامه به «غار کیخسرو» میرسند میگویند جسم کیخسرو به صورت سنگی درآمده و روحش بر فراز «سه قله آسمانی» به آسمان عروج پیدا کرده است.» و به یاد آن سی نفر نام منطقه را «سیسخت» می گذارند.
حسینی تاکید کرد: اسطوره کیخسرو در قرنهایی که هنوز شاهنامه نوشته نشده در آثار طبری، بیرونی و این اثیرو بعد حمزه اصفهانی و حمدالله مستوفی به صورتهای مختلف آمدهاست. اگرچه بخش زیادی از آن اسطوره است اما نشان از واقعیتی دارد که یکی از پادشاهان دادگستر ایرانی در این مسیر جان باخته و در سالهای بعد با دادن شاخ و برگ، داستانها و اسطوره ها آن را به این صورت بیان کردهاند.
به باور او علاوه بر مطابقت جغرافیایی شاهنامه با مکانهایی در این استان دلایل دیگری نیزبرای علاقه مندی مردم به شاهنامه وجود دارد. به باور او شعر فروسی ساده و روان و دلنشین است مثل آب گوارا برای همه قابل فهم است. ضمن آنکه روح رشادت و جوانمردی شاهنامه با بسیاری از مردمان عشایر سازگار بوده است. همچنین روحیه بخشش و بزرگواری شاهنامه باعث شده خیلیها با آن احساس نزدیکی کنند حتی اگر جبر زندگی اجازه چنین بخششهایی را به آنها ندهد.
نظر شما