پورجوادی گفت: آنچه غرب در مورد فلسفه گفته است و اینکه منشا آن را به اعراب نسبت داده، درست نیست و ایرانیان قطعا فلسفه داشتهاند ولی در باور ما گنجاندهاند که ما فلسفه نداشتهایم البته اسلام و تمدن اسلامی خیلی مهم است و نقش زیادی در سنت فلسفی اسلامی ایرانی داشته است ولی به هر حال نباید منکر قبل از آن شد.
پورجوادی با بیان اینکه البته تاریخ فلسفه بحث جدیدی است، افزود: غربیها با نوشتن تاریخ فلسفه مبدا آن را هم تغییر داده و مدعی شدند که اساسا فلسفه در غرب بوده است و بخشی از تاریخ فلسفه خود را به فلسفه اعراب اختصاص دادند و اینکه این تاریخ با ابن رشد به پایان رسیده است و از کسانی مانند فارابی و کندی و ... هم به عنوان فلاسفه عرب یاد میکردند. در قرن بیستم برخی در برابر این موضوع چالش ایجاد کردند و به بابا افضل و ناصر خسرو که فارسی مینوشتند و عرب نبودند و فلاسفهای که مانند ملاهادی سبزواری، ابن سینا و ... که دو زبانه (عربی و فارسی) مینوشتند، استناد کردند لذا عنوان دیگری به نام فلسفه اسلامی برای آن وضع کردند که البته با مشکلاتی مواجه شد.
او با اشاره به نقل قولی از هانری کربن گفت: او میگوید، ما فلسفه اسلامی داریم و این فلسفه با فلسفه غرب هم در مسائل و موضوعات فرق دارد و کتابی در اینباره نوشت که با همه آثار دیگر تفاوت دارد. یکی از فصول این کتاب «شناخت امام» است و موضوع دیگر بحث معرفتشناختی مانند معرفت باطنی است. بنده کاملا با کربن موافق هستم که ما فلسفهای داریم که اصولی در آن رعایت شده و مسائل و راه حلهای خاص خود را دارد.
او افزود: عده ای بیان میکنند فلسفه در جهان اسلام در قرن سوم با کندی آغاز شد و بعد از وی زکریای رازی، اخوان الصفا، فارابی و ابن سینا و ... مطرح بودند، ولی معتقدم این نگاه ناقص است؛ فلسفه اسلامی از قرن دوم شروع شد و فیلسوفان مسلمانی در این قرن سراغ داریم از جمله اینکه خانه یحیی برمکی، وزیر هارون الرشید، یک آکادمی بوده یا بزام که از موالی معتزله و اهل ادب و شعر بود، همچنین علاف و هشام بن حکم از شاگردان امام صادق(ع)، در فلسفه سررشته داشتند.
پورجوادی با بیان اینکه یکی از کسانی که در عرصه فلسفه در ایران باستان و در دین زرتشتی کار کرده است آذر فرنبغ بوده است، توضیح داد: مناظرهای از وی به جای مانده که به زبان پهلوی و در دفاع از دین زرتشت است و فرنبغ اولین نویسنده کتابهای دینکرد است که شامل ۹ کتاب فلسفی به زبان پهلوی است. وی در خانه یحیی برمکی و در مباحث فلسفی حضور داشته است. قدم و حدوث، حرکت و سکون، اثبات و نفی، تماس و تباین، وجود و عدم، اجسام و اعراض، جرح و تعدیل، کمیت و کیفیت و مضاف، امامت که به نصب و تعیین است یا انتخاب، از جمله موضوعاتی است که در خانه یحیی برمکی مورد بحث قرار میگرفته است بنابراین فلسفه با کندی شروع نشده و به صورت شفاهی شروع شد.
به گفته این استاد فلسفه، کار یحیی برمکی ادامه سنت فلسفی در دوره برخی پادشاهان ساسانی به خصوص انوشیروان و اردشیر بابکان بود و فلسفیدن به صورت مناظره انجام میشده است که در واقع الگوگیری از روش افلاطونی است. در قرن سوم آثاری فلسفی داریم که به زبان عربی نیست بلکه به زبان پهلوی است و حتی به فارسی دری هم نیست و به فارسی دری در قرن چهارم کتاب داریم که نمونه آن اثری از سجستانی است.
پورجوادی با بیان اینکه فلسفه اسلامی بیشتر متاثر از یونان بوده است گفت: در فلسفه غربی بحثی با عنوان کلیات دنبال میشود، سابقه این بحث به فلاسفه یونان و افلاطون و ارسطو بازگشت دارد و در طول قرون متمادی تداوم یافته و در دوره معاصر به فلسفه زبان مرتبط است؛ تعریفی که از هر مفهوم کلی بیان میکنند قابل حمل بر افراد کثیر است مانند مفهوم سفیدی که هم بر برف، هم بر گچ و کاغذ و ... اطلاق میشود؛ حال این سؤال مطرح است که مفهوم کلی صرفا در ذهن وجود دارد یا در عینیت خارجی هم هست. اگر خارج از ذهن است آیا توسط محسوسات قابل درک است؟
او ادامه داد: برای پاسخ به این پرسشها از افلاطون و ارسطو شروع میکنند، او کلیات را مثال یا ایده میداند که در ورای عالم محسوس هستند و انسان از راه دل عقل آن را مشاهده میکند به همین دلیل آن را ایده میخواند و او معتقد بود انسان قبل از اینکه به این جهان بیاید در عالم دیگر و با چشمی دیگر کلیات را ببیند و به همه چیز معرفت بیابد. هر چند با آمدن به این جهان همه را به دست فراموشی سپرده و باید به او یادآوری شود و ارسطو هم این عقیده را داشت.
مدیر گروه فلسفه دایرة المعارف اسلامی در ادامه با بیان اینکه اعتقاد به دو عالم رکن جهانبینی ایرانی به حساب میآید عنوان کرد: سابقه این مسئله نه فقط به متون پهلوی که به دوره اوستایی بازگشت دارد؛ اوصاف این دو ساحت از جهاتی ضد یکدیگر است در حالی که گیتی به چیزی محسوس و ملموس گفته میشود، عالم دیگر یعنی مینو نامحسوس است و از راه حواس درک نمیشود، مینو به تعبیر دیگر از حواس ظاهری ما دور است و به تعبیر قرآن آن را عالم غیب مینامیم؛ در مقابل عالم شهادت و محسوس که همان گیتی است و روان انسان هم مربوط به جنبه مینوی اوست در حالی که تن او مربوط به گیتی است.
او در بخش دیگری از سخنانش به تعابیر افلاطون برای عالم معقول و محسوس و مینو و گیتی اشاره کرد و افزود: افلاطون گفته است عالم معقولات که لا یتغیر است، اصل است و عالم محسوس که دائم در حال آمد شدن است سایه آن است، مانند عکسی از ما که در آب افتاده است. هرچه در عالم مینو هست صورتی در عالم گیتی دارد و هر انسانی وجود و حقیقتی در عالم مینو دارد.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به اصطلاح دریای دانش و معرفت از منظر فلسفه ایرانشهری گفت: دریای معرفت و دانش تمامی ادراکاتی است که از ازل تا ابد در عالم وجود دارد، این دریا نامتناهی و شامل دانشهای این جهان و جهانهای دیگر است و در عالم مینوی و عالم معقول قرار دارد. مثنوی معنوی گفته است: هفت ظرف آمد در او معنا چو آب/ بحر معنی عنده امالکتاب؛ در اینجا مولوی وقتی سخن از بحر معنا گفته است تحت تاثیر فلسفه ایران شهری قرار دارد و امالکتاب که ماخوذ از قرآن است مادر همه علوم است و دانش و معرفت از آن پدید آمده است.
او افزود: درباره امالکتاب برخی حکما گفتهاند عقل اول و در حکمت ایرانشهری معادل همان منش نیک است و خورشید هم در فلسفه ایران شهری جایگاه بالایی دارد؛ حتی سهروردی نیایشهایی درباره خورشید کرده و آن را نیز اعظم خطاب کرده است که میتوان از آن به مقام و منزلت خورشید در نزد شیخ اشراق پی برد، البته این موضوع اختصاص به سهروردی ندارد و متعلق به سنت ایرانشهری بوده است و از قدیم حکمای اشراقی به آن آشنا بودهاند.
پورجوادی در بخش پایانی سخنانش با بیان اینکه ما واقعا فلسفه را از وسط راه شروع کردهایم یادآور شد: ما به قرن سوم ارجاع میدهیم یعنی اینکه به قبل از اسلام نرفتهایم بماند حتی بعد از اسلام هم از قرن سوم آغاز میکنیم و این درست نیست و باید در نوشتن تاریخ فلسفه خودمان تجدیدنظر کنیم. همان فلسفه اسلامی هم که سخن از آن وجود دارد متاثر از فلسفه ایرانشهری است و عرفا و سهروردی و صوفیه و ... از آن تاثیر پذیرفتهاند. آنچه غرب در مورد فلسفه گفته است و اینکه منشا آن را به اعراب نسبت داده، درست نیست و ایرانیان قطعا فلسفه داشتهاند ولی در باور ما گنجاندهاند که ما فلسفه نداشتهایم البته اسلام و تمدن اسلامی خیلی مهم است و نقش زیادی در سنت فلسفی اسلامی ایرانی داشته است ولی به هر حال نباید منکر قبل از آن شد؛ اگر تلاشهای فلسفی ایرانیان نبود اساسا فلسفه یونان شکل نمیگرفت و تمام تلاش افلاطون، تبیین اندیشه و تفکر فلسفی ایرانیان بوده که بنیاد آن قائل شدن دو عالم معقول و محسوس برای جهان است و اگر این را از فلسفه افلاطون بگیریم چیزی باقی نخواهد ماند.
نظر شما